تصوف
شاهدبازی و نظربازی از عقاید برخی از صوفیه است که آن را طریقی برای رسیدن به خدا معرفی میکنند. غزالی شاهدبازی را به شهوت و عبرت تقسیم کرده و شاهدبازی از روی شهوت را گناه میپندارند، در حالیکه خود گرفتار همین مسئله است!
یکی از جملاتی که در جامعه امروزی زیاد به آن اشاره میشود جمله معروف " تسقط آلاداب بین الاحباب" است. صوفیان با تمسک به آن به توجیه برخی از آداب و رفتار خود میپردازند و آن را حدیثی در راه توجیه اعمال خود معرفی میکنند. در حالیکه این سخن از جنید بغدادی یکی از بزرگان صوفیه نقل شده نه آقا امیرالمؤمنین (ع)!
در آئین هندو میتوان فرقهها و طریقتهایی را دید که شباهت زیادی به فرقههای صوفیه دارد. طریقتهای همچون مکتب ودانتا و لاکولیشاباشوپانا که عینا به لحاظ اعتقادی و رفتاری، شبیه طریقت اباحیه و ملامتیه هستند. که یکی همچون اباحیه قائل به مباح بودن هر عملی است و دیگری قائل به دیوانهواری است تا مورد ملامت قرار گیرند.
از وظایف پیامبران مبارزه با بدعت و بدعتگذاران است. مهمترین مبارزه پیامبر با بدعتگذاران در جریان تخریب مسجد ضرار متبلور است. از دیگر مصادیقی که میتوان نام برد، گوشزد کردن خطر صوفیه به مسلمین است. حضرت رسول(ع) در حدیثی خطر صوفیه را به مسلمین گوشزد کرده و ایشان را از صوفیان منحرف برحذر میدارند.
سعدی شیرازی در اشعار خود گاهی بصورت کنایه و گاه مستقیم به صوفیان تاخته و از رفتارهای نابهنجار ایشان انتقاد کرده است. انتقاد سعدی شیرازی به صوفیان با زبان عامه مردم صورت گرفته است، گویا سعدی در مذمت صوفیه از زبان مردم عامی کمک گرفته است و آنچه که مردم درباره صوفیان باور داشتند را به نظم درآورده است.
تصوف در حقیقت، مخلوطی از تفکرات فرقهها و ادیان مختلفی همچون هندو است. زیرا برخی از اعتقادات و آئینهای صوفیانه همچون مجلس ذکر و شریعتگریزی، که مورد تأیید اسلام نیست، مشابه همان اعتقاد را در عرفانی همچون عرفان هندو میبینیم.
برخی از صوفیه برای جذب مرید به فرقه خود، اقدام به کرامت سازی برای اقطاب میکنند. از اقطابی که برای وی کرامات زیادی نقل شده است، ملا سلطان محمد گنابادی است. اما برخلاف سخن صوفیه برخی ملا سلطان را خالی از معنویت دانسته و گزارشاتی برخلاف گزارش صوفیه ارائه کردهاند.
سعدی شیرازی از منتقدان تصوف قرن هفتم بود. او منش صوفیان قرن خود را به انتقاد گرفته و از ابدال قرون گذشته به نیکی یاد میکند. همو صوفیان خدا پرست را به سلطان پرستی متهم کرده و معتقد است علت انحراف صوفیه همین امر است.
سران صوفیه مدعیاند که تصوف ریشه در قرآن و سخنان معصومین (علیهم السلام) دارد. لذا تصوف را یک بدعت ندانستهاند، بلکه معتقدند که تصوف روح اسلام و صوفیان برگزیدگان از میان مسلمین هستند! درحالیکه به اعتراف برخی از بزرگان صوفیه، تصوف پارهای از آداب خود را از مذاهب غیراسلامی گرفته است.
یکی از آداب صوفیان که در اسلام از آن نهی شده، عمل گدایی و دریوزگی است، که آن را نوعی همیاری در تقوا و نیکی دانستهاند! در حالی که در نگاه اسلام، این عمل قبیح و دور از عزت یک مسلمان دانسته شده است.
احمد جام ملقب به ژنده پیل از بزرگان صوفیه قرن ششم بود. او علیرغم صوفی بودنش، انتقادات بُرندهای به صوفیه داشت، تا جایی که خود را درویش و صوفی نمیدانست. وی معتقد بود صفت درویشی در زمان او از بین رفته و درویشان به انحراف افتاده و به جای تقوی، فسق را پیشه خود نمودهاند.
از آیاتی که فرقهی صوفیه به نفع خود تفسیر به رأی کرده، مربوط به سوره کهف است که به جریان ملاقات حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع) اشاره دارد. صوفیان از این قضیه قیاس کردهاند که اولیاء برتر از انبیاء هستند، لذا بحث اطاعت بیچون و چرای دراویش از شیوخ و اقطاب را مطرح کردند، که با توجه به آیات و روایات این عقیده صوفیه کاملا باطل است.
به عقیده صوفیان کسانی که قادر به اعمال فوق الطبیعه هستند یعنی کرامات و خوارق عادت دارند از اولیای الهی بوده و این عمل را نشانهی نزدیکی به خداوند میدانند، در حالی که در قرآن و روایات، ملاک و نشانهی تقرّب یافتن نزد خداوند موارد دیگراز قبیل نماز، ذکر و دعا، انفاق، انجام دستورات الهی و اطاعت از معصومین (علیهمالسلام) عنوان شده است.
از جمله کسانی که به بزرگان صوفیه اعتراض دارد، احمد جامی معروف به شیخ ژنده پیل است. او بزرگانی را که مسند رهبری صوفیه را تصاحب کردهاند را مورد نکوهش قرار داده و معتقد است هر ناپیراسته و ناتراشیدهای خود را صوفی خوانده است. اگر اینطور باشد، به راستی کدام یک از ایشان صوفی واقعی است؟