اعتقادات
یکی از راهکاریهای تشخیص پیامبران از مدعیان دروغین، ارائهی معجزاتی از جانب ایشان بوده است، معجزاتی که مردم با مشاهدهی آن، پی به الهی بودن ادعای آن پیامبر میبردند. علیمحمد باب که ادعای پیامبری داشته است، آیات خود را به عنوان معجزه معرفی کرده است، آیاتی که با اشکالات و تناقضات بسیاری روبهرو هستند.
مبلّغان و بزرگان بهائی برای توجیه ناتوانی به اصطلاح پیامبرشان در ارائهی معجزه، دست به انکار معجزات پیامبر اسلام زده و اصل معجزه را برای اثبات نبوت، نپذیرفتهاند. در پاسخ به این شبهه میگوییم: معجزات پیامبران به خصوص پیامبر اسلام در تاریخ ثبت شده و ایشان معجزات را دلیلی بر اثبات حقانیتشان میپنداشتند.
حسینعلینوری، برای دین نشان دادن فرقهی خود، 9 رکعت نماز بر پیروان خویش واجب کرده است. شرح این نماز، در جریان اختلاف فرزندان او بر سر جانشینیاش، از بین رفته است و اکنون هیچیک از بهائیان از مفاد آن اطلاع ندارند. اما به نظر میرسد که بهاءالله، حتی برای یاد گرفتن اطرافیان هم حاضر به خواندن این نماز نشده است.
یکی از مسائل مورد اتفاق میان اسلام واقعی و فرقهی ضالهی بهائیت، مسألهی عصمت انبیای الهی و اوصیای آنهاست؛ مقامی که بهاءالله از آن با عنوان عصمت کبری یاد کرده است. با این حال شخصی که بهائیان ادعا دارند ناسخ اسلام است (علیمحمد شیرازی)، گناهانی مرتکب شده که عصمت و حقیقی بودن ادعایش را منتفی میکند.
یکی از ویژگیهای حجّتهای الهی و یا همان پیامبران، که مسلمانان و بهائیان در آن اتفاق نظر دارند، اُمّیت و درسناخوانده بودن ایشان است. با این حال، در مورد علیمحمد شیرازی (باب)، که بهائیان آئین وی را ناسخ اسلام میدانند و او را اُمّی معرفی میکنند، مدارکی موجود است که خلاف این ویژگی را برای او به اثبات میرساند...
خداوند متعال در قرآن کریم، یکی از ویژگیهای پیامبران الهی را سخن گفتن به زبان قومی که در آن مبعوث شدهاند، معرفی میکند، اما بر خلاف این سنت الهی، اشخاصی نظیر علیمحمد شیرازی (ملقب به باب) و حسینعلینوری (ملقب به بهاءالله) که آگاهی کمی از زبان عربی نیز داشتند، کتابهای به ظاهر مقدسشان را به زبان عربی، نگاشتهاند.
در آثار علیمحمد شیرازی (باب) میخوانیم که وی وجود خود را فدای حضرت بقیةالله میداند. بهائیان میگوید منظور او از بقیةالله، حسینعلینوری (بهاءالله) بوده است. اما بعلاوهی اعتراف علیمحمد به نام بردن از اجداد بقیةالله، این لقب از زمان معصومین تا کنون، در مورد امام دوازدهم شیعیان به کار میرفته و ادعای خلاف، نیازمند دلیل است.
مبلّغان بهائی اداعا دارند که در ادیان گذشته، به دو ظهور پی در پی مژده داده شده که با آمدن آنها، جهان نورانی و پر از صلح و آرامش میشود و آن دو شخص، رهبران بابی و بهائیاند. در پاسخ میگوییم: اولاً: در ادیان الهی، مژده به آمدن یک منجی داده شده. ثانیاً: بعد از گذشت چندین سال از بروز ادعای ایندو، هیچکدام از این ادعاها محقق نشده است.
میان ظهور حضرت نوح با حضرت ابراهیم 1600 سال فاصله و بین حضرت ابراهیم با حضرت موسی کمتر از 500 سال و فاصله حضرت موسی با مسیح بیش از 1500 سال و البته فاصله میان حضرت مسیح واسلام 570 سال بوده و حتی برای نمونه هم یک فاصله 1000 ساله یافت نمیشود و این نشان از عدم آگاهی بهائیت و القاء آن به پیروان خود، ضاله بودن این فرقه سیاه مشخص میشود.
با توجه به اینکه بهائیت فرقهای ساختهی دست استعمار است و تعالیمش هیچ شباهتی به ادیان الهی ندارد. علمای اسلام به دستور قرآن، حکم به قطع رابطهی مسلمانان با اعضای این فرقه میکنند تا سبب تنبیه و اصلاح آنان شود. اما جالب است بدانیم که رهبران بهائیت، همین رفتار را با پیروان ادیان دیگر و مستبصرین از فرقهی خود میکنند.
از جمله شبهاتی که پیرامون موضوع خاتمیت مطرح میشود، آمدن حضرت مسیح (علیهالسلام) به همراه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در هنگامی ظهور است. در پاسخ میگوییم که ظهور حضرت مسیح (علیهالسلام) در آخرالزمان به عنوان پیامبری جدید با دینی جدید نخواهد بود تا به مسألهی خاتمیت پیامبر اسلام، خدشهای وارد سازد.
بهائیان پیرامون آیهی 40 سوره احزاب که در خاتمیت پیامبر اسلام صراحت دارد، میگویند: این آیه دلالت بر خاتمیت انبیاء دارد نه رُسُل. در پاسخ میگوییم که معنای نبی اعم از رُسُل است و شامل هردو میشود و وقتی گفته شده نبی نمیآید یعنی رسول هم نمیآید؛ بعلاوه در قرآن برخی از پیامبران هم نبی و رسول نامیده شدهاند که دلالت بر وحدت هردو دارد.
مبلّغان بهائی با استناد به آیهی 34 سوره اعراف ادعا دارند که برای هر اُمّتی از جمله اسلام، اَجَلی معین شده و اَجَل اسلام با آمدن سرکردگان بهائی، به پایان رسیده. در جواب میگوییم: مفهوم آیه، نابودی دین و مذهب نیست، بلکه نابودی مردم بسبب نافرمانی است؛ بعلاوه در زبان عربی، کلمهی اُمّت، به معنای جمعیت و گروه است، نه دین و مذهب.
گلپایگانی از مبلغان بهائی، با استدلال به آیهی 25 سورهی نور، ادعا میکند که دین اسلام نسخ شده است. در جواب میگوئیم که با توجه به آیات قبل و سیاق آیه روشن میشود که معنای لغت «دِین» در این آیه، جزا و پاداش است. بنابراین کلمهی دین را نمیتوان به معنای شریعت گرفت. و معنی آیه میشود: خداوند جزای آنها را میدهد.