اسناد
خوارزمی نقل میکند: امام حسین (علیهالسلام) نزد خیمه آمد؛ علی کوچک را خواست که با او وداع کند؛ علی را به ایشان دادند؛ کودک را میبوسید و میگفت: وای بر آن قومی که خصم آنان جد تو (پیامبر اکرم) باشد؛ هنگامیکه فرزند در دامان پدر بود، حرمله تیری به سمت او رها کرد و علی اصغر را ذبح کرد؛ خون گلوی علی
ابوالفرج اصفهانی نقل میکند: همراه حسین (علیهالسلام) فرزند کوچکش بود، تیری آمد به گلویش نشست. حسین (علیهالسلام) خون را از گلو و پشت گردنش میگرفت و آن را به سوی آسمان پرتاب میکرد و چیزی از آن خون برنمیگشت و میفرمود: خدایا! مقام فرزندم نزد تو کمتر از فرزند ناقه صالح نیست.
منابع معتبر تاریخی آورده که نام طفل امام حسین (علیهالسلام)، عبدالله بوده و از مادری به نام رباب دختر امرء القیس بوده است؛ چنانچه این منابع، حضرت علی اکبر (علیهالسلام) را فرزند لیلی دختر أبیمرّه ذکر کردهاند که در کنار پدر در کربلا به شهادت رسید و امام سجاد (علیهالسلام) را فرزند شهربانو دختر
پس از مرگ خالد بن ولید، به عمر بن خطاب گفته شد که زنانی از بنیمغیره در خانه خالد بن ولید اجتماع کردهاند و گریه میکنند، و نگرانیم که از این بابت آزاری به شما برسد. اگر ممکن است آنها را از این کار نهی کن!
روزی عمر بن خطاب از مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خارج شد؛ معاذ بن جبل را دید که در کنار قبر پیامبر گریه میکند.
مسند الشهاب، ابن سلامه قضاعی، ج2، ص148.
مقاله: «عزاداری و گریه کردن بر مردگان در منابع اهل سنت»
محمد بن منکدر میگوید: جابر را دیدم در حالیکه بر قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگریست.
الدر المنثور، سیوطی، ج2، ص472.
مقاله: «عزاداری و گریه کردن بر مردگان در منابع اهل سنت»
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) همراه اصحاب خود برای حجة الوداع عازم شدند و در راه به قبرهایی رسیدند، پیامبر قبرها را رد میکرد تا اینکه به قبری رسید؛ در کنار آن قبر نشست؛ پس از درنگی بلند شد، در حالیکه گریه میکرد و گفت: این قبر مادرم آمنه است.
تاریخ المدینة، ابن شبه، ص119.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بر جنازه عثمان بن مظعون، بوسه میزد و اشک میریخت.
سنن الترمذی، ج3، ص305.
مقاله: «عزاداری و گریه کردن بر مردگان در منابع اهل سنت»
حسن بصری در حدیثی نقل میکند: «پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: هر کس مرا بعد از وفاتم زیارت کند، همانند آن است که مرا در زمان حیاتم زیارت کرده است و هر کس که مرا درک نکرده و با من بیعت نکرده سپس بعد از وفاتم به شهر مدینه بیاید و بر من سلام فرستد و مرا در کنار قبرم زیارت کند، در
وقتی عایشه در مسیر بازگشت از مکه به سرف رسید، در آنجا عبد بن امکلاب را دید؛ پس به وی گفت: خبر مهمی است، عثمان را کشتهاند و سپس هشت روز توقف کردند؛ عائشه پرسید بعد از آن چه کردند؟
احمد بن حنبل آورده است: «عایشه گفت: اما در مورد علی چیزی به تو نمیگویم؛ اما در مورد عمار شنیدم که پیامبر میگفت عمار بین دو امر مخیر نمیشود، مگر آنکه هدایت کنندهتر و نزدیکتر به صواب را انتخاب میکند.»
مسند احمد، ج41، ص322.
ابن تیمیه مینویسد: «بسیارى از صحابه و تابعین بغض على را در دل داشتند، او را فحش و ناسزا گفته و با او مىجنگیدند.»
منهاج السنه، ج۷، ص۱۳۷ و ۱۳۸.
مقاله: «سب و بغض صحابه»
خباب بن ارت نیز نقل میکند: «نزد پیامبر شکایت کردیم که شدت گرمای شنها پیشانی و دستهایمان را میسوزاند، ولی آن حضرت شکایت ما را نپذیرفت.»
سنن الکبری، بیهقی، ج2، ص151.
یعنی پیامبر اجازه نداد بر گوشه لباس خود سجده کنند.
ابن حجر در شرح حدیثی در باب سجده میگوید: این حدیث، اشاره به این است كه اصل در سجده این است كه پیشانی به زمین برسد، ولی در موقع عدم توانایی واجب نیست.
فتح الباری، ابن حجر، ج1، ص493.