اسناد
دو نسبت در مورد ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده وجود دارد؛و گاهی ام کلثوم دختر ابوبکر و گاهی ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین نامیده شده، روایتی است که بخاری در ادب المفرد از امّکلثوم دختر ابوبکر نقل میکند: «...
دو نسبت در مورد ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده وجود دارد؛و گاهی ام کلثوم دختر ابوبکر و گاهی ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین نامیده شده، روایتی است که احمد بن حنبل از امّکلثوم دختر ابوبکر نقل میکند: «... جبر بن حبیب روایت کرده است که امّکلثوم دختر ابوبکر، از عایشه روایت کرده است که ...»
نووی نوشته است: دو خواهر عایشه: ... ابوبکر به عایشه گفت: «دو برادرت و دو خواهرت (از من ارث میبرند)؛ عایشه گفت: این دو نفر برادران من هستند؛ اما دو خواهر من چه کسانی هستند (من که یک خواهر بیشتر ندارم)؛ در پاسخ گفت: آن کسیکه به دنیا میآید، گمان دارم که او دختر است؛ ...
برخی ادعا کردهاند امّکلثومی که عمر با او ازدواج کرده است، نمیتواند ربیبه (دخترخوانده) امیرالمؤمنین و فرزند ابوبکر باشد؛ چرا که طبق برخی روایات اهلسنت، مادر امّکلثوم، حبیبة بنت خارجه بوده و در صورت پذیرش این روایات، حبیبه پس از مرگ ابوبکر با خبیب بن أساف ازدواج کرده نه با امیرالمؤمنین.
اینکه میگویند اهل سنت معارفشان را از اهل بیت نگرفتهاند، دروغ است؛ ابوحنیفه افتخار میکرد و با کلامی گویا میگفت: «اگر آن دو سال نبود، ابوحنیفه هلاک میشد.» منظور او در این کلام، همان دو سال مصاحبت و اخذ علم از امام جعفر صادق است که این مطلب را خیلی از بزرگان ذکر کردهاند که ابوحنیفه علم و طریقت
امام صادق (عليهالسلام) درباره آيه 106 سوره یوسف فرمود: اینکه اکثراً ایمانشان با شرک قرین است، مانند اين است كه انسان بگويد: اگر فلانى نبود، من از بين مىرفتم و اگر فلانى نبود، چنين و چنان مىشدم و اگر فلانى نبود، خانوادهام نابود مىشد؛ مگر نمىبينى كه او با اين حرفها در مُلك خدا، برايش شريكى ق
ابوهریره میگوید: پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) درباره حضرت آدم (علیهالسّلام) و توسل او چنین فرمود: خداوند متعال به حضرت آدم (علیهالسّلام) خطاب فرمود: ای آدم! اینان (اهلبیت پیامبر (علیهمالسّلام)) برگزیدگان من هستند؛ ...
ابن عساکر مینویسد: پس از وفات زید بن ثابت برای او عزاداری کردند، مروان متوجه عزاداری زنها برای زید بن ثابت شد، چند شتر برای آنها فرستاد، و آن شترها را قربانی کردند و به عزاداران اطعام کردند.
تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج9، ص336.
ذهبی مینویسد: وقتی زنان برای زید بن ثابت عزاداری کردند، مروان متوجه عزاداری زنها برای زید بن ثابت شد، چند شتر برای آنها فرستاد، و آن شترها را قربانی کردند و به عزاداران اطعام کردند.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج2، ص440.
ابن عساکر از فرزند عکرمه نقل میکند که عجیب است که مردم از عمر تعریف میکنند که از نوحهسرایی بر مرده نهی میکرد؛ زنان بنی مغیره در عزای خالد بن ولید هفت روز در مدینه گریه کردند، گریبان خود چاک زدند و بر صورتهاشان لطمه زدند و در این مدت عزاداران را اطعام میکردند، و عمر از این فعل نهی نکرد.
عینی، در شرح صحیح بخاری، روایتی را در غذا دادن در عزای خالد بن ولید بیان میکند، که هیچکدام از صحابه و عمر، از این فعل نهی نکردند و آن را دلیل بر جواز اطعام در عزا میداند.
عمدة القاری، عینی، ج8، ص83.
طحطاوی مینویسد: نهی از اطعام، با روایتی در تعارض است که امام احمد و ابوداود با سند صحیح، آن را ازعاصم بن کلیب نقل کردهاند و آن روایت این است: عاصم بن کلیب، گفت: با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به تشییع جنازه یکی از انصار رفتیم؛ وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از دفن بازگشتند، شخصی از طرف زن ا
ازعاصم بن کلیب، از پدرش که یکی از انصار است، روایت شده است که گفت: با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به تشییع جنازه یکی از انصار رفتیم؛ وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از دفن بازگشتند، شخصی از طرف زن او، حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) را دعوت کردند؛ حضرت نیز اجابت کردند و ما نیز به همراه ایشان بو
از احنف بن قیس روایت شده است که گفت: وقتی مردم از تشییع جنازه عمر بن خطاب بازگشتند، گرسنه بودند. پس برای آنها غذا گذاشتند، ولی مردم از شدت غصهای که داشتند چیزی نمیخوردند؛ عباس بن عبدالمطلب آمد و گفت: ای مردم!