وهابیت
عمل علمای اهل سنت که در پیاده روی اربعین شرکت کردند، طبق سنت نبوی بوده و امری مجاز است و عالم نمایانی که این کار را منافقانه می خوانند، وهابیونی نفوذی در بین اهل سنت هستند و یا از سنت نبوی خبر ندارند.
صحابه همراه پیامبر (ص) با نیت زیارت قبر شهدا، به صورت گروهی و کاروانی، (همانند کاری که اکنون توسط شیعیان و اهل سنت، در خصوص قبر شهید کربلا در اربعین انجام میشود) به زیارت میرفتند. این کار، مشروع بوده و پیامبر (ص) و صحابه و مسلمین انجام میدادند. حال برخی با گرایشات وهابیت آن را قبول ندارند و میگویند اهل سنت قبول ندارند!
اعتراض امیرالمؤمنین (ع) در حدیث منزلت به پیامبر (ص) نبود، بلکه منافقین که به بدگویی از حضرت پرداختند، باعث شد حضرت با اسلحه نزد پیامبر (ص) روند و شنیدههای خود را برای پیامبر (ص) بازگو کنند و پیامبر (ص) حدیث منزلت را فرمودند؛ علی (ع) نیز با سرعت به مدینه بازگشتند.
وهابی ها بر اساس مبنا و اعتقاد باطلی که دارند معتقدند، زیارت قبر مطهر امام حسین (ع) و پیاده روی اربعین، عملی باطل و خلاف دستور اسلام است. در پاسخ باید گفت پیاده روی و زیارت اربعین نمیتواند از مصادیق بدعت باشد؛ زیرا علمای اهل سنت در کتب معتبر خود به جواز زیارت قبر رسول خدا (ص) توسط بعضی از صحابه اذعان کردهاند.
ابن جوزی در کتاب العلل المتناهية روایات فضایل معاویه را نقل کرده و تضعیفات آن را بیان کرده است. او پس از نقل حدیث «اللَّهُمَّ عَلِّمْ مُعَاوِيَةَ الْكِتَابَ وَالْحِسَابَ وَقِه الْعَذَابَ» مینویسد: «تمام اسناد این حدیث غیر صحیح است.»
وهابیون مدعیند که پیامبر (ص) در حق معاویه دعا فرموده و این دعاها به استجابت رسیده و باید شیعه بپذیرد که معاویه منافق نیست؛ درحالیکه این روایات مورد پذیرش شیعه نیست؛ علمای اهل سنت نیز این روایات را تضعیف کردهاند و در جمعبندی روایات فضایل معاویه، هیچ روایتی را صحیح نمیدانند.
وهابیون می گویند در روایت نیامده که معاویه به سعد چه دستوری داده، بلکه از علت ناسزا نگفتن وی به علی (ع) پرسیده است؛ پاسخ این است که برخی از علمای اهل سنت ازجمله شارحان صحیح مسلم و حتی ابن تیمیه نیز به دستور معاویه در دشنام دادن سعد به امیرالمؤمنین (ع) اعتراف کردهاند.
امام باید توسط خدا مشخص شود و یکی از راه های شناخت امام، معرفی توسط امام قبل است. کارشناس وهابی گفته امام حسن (ع) چون با اذن خدا حکومت را به معاویه سپرد، پس یعنی خداوند امامت را از امام حسن (ع) گرفت و به معاویه داد که لازمه این سخن این است که امام در عین امام بودن، امام نباشد.
صلح امام حسن (ع) قابل تقدیر بود نه مستحق نکوهش و قابل مقایسه با اجتهاد و ترک اولای حضرت یونس نبود؛ در این صلح، حضرت به جهت نجات قوم از هلاکت بی فایده، با مصلحت سنجی مجبور به صلح شدند و این صلح در عین توان شخصی حضرت به جنگ، نشان از توانایی غلبه بر هوای نفس و ترجیح مصلحت مسلمانان بر مصلحت شخصی است.
طبق جدیث منزلت، به غیر از نبوت، تمام مقاماتى را كه هارون داشت براى حضرت على (ع) ثابت است؛ از شباهت هایی که بین على (ع) و هارون وجود دارد روشن میگردد که وصایت، خلافت و امامت امیرالمؤمنین (ع) نیز ثابت است و نفی مقام نبوت، نفی خلافت و وصایت حضرت نیست.
احادیث فراوانى دلالت می کند که حدیث منزلت، اختصاص به جنگ تبوک ندارد؛ جمله «یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى» اگر مقید به زمان یا مکان خاصى بود، پیامبر اکرم (ص) قید آن را بیان مىفرمود و از آنجا که هیچ قیدى بیان نشده، کلام اطلاق دارد و شامل همه زمانها و همه مکانها و همه احوال و اوصاف مىگردد.
محمد بن جریر طبری، تاریخ نویس مشهور اهل سنت اذعان میکند که معاویه بن ابوسفیان در زمان استانداری و بعد از آن، در زمان پادشاهی خود بر امت اسلامی، به جای آنکه سبب تبلیغ و ترویج اسلام به مناطق مختلف دنیا باشد، سبب ترویج بتپرستی و تجارت بت بوده است؛ هندوستان بهترین بازار برای فروش بتهای معاویه بود.
یکی از شبهاتی که از سوی مفتیان وهابی مطرح شده، آن است که امام حسین (ع) از سوی یاران امیرالمومنین (ع) به شهادت رسیده اند؛ آنان معتقدند که شمر بن ذی الجوشن از اصحاب امیرالمومنین (ع) بوده است؛ در حالی که در منابع معتبر اهل سنت، به جدا شدن شمر در زمان امیرالمومنین (ع) و ملحق شدن او به معاویه ملعون اذعان شده است.
اخبار و رواياتی که درباره ازدواج سکينه دختر امام حسين (ع) نقل شده به حدی آشفته است و تناقض دارند که داوری درباره صحت آنها غير ممکن يا مشکل است؛ مورخان نیز درباره ازدواج حضرت سکینه اختلاف نظر دارند و ازدواج هایی که به ایشان نسبت داده شده، قطعی نیست که شبهه کننده چنین وانمود کرده است.