تشکیلات و رهبری
از آنجا که قشر روحانی ادیان، با روشنگری های خود مانع رشد قارچ گونه بهائیت شد، فرقه بهائی به مخالفت با طبقه روحانی در ادیان پرداخت و ساختار ادارای را جایگزین آن، در مسلک خود کرد. اما مگر با تغییر نام مقام روحانی به سیستم اداری، حقیقت موضوع عوض میگردد؟! همان سیستم اداری و یا مقامات روحانی که لازمهی آنارشیست نبودن ادیان است!
تشکیلات بهائی در راستای انکار قشر روحانی و دوری گزینی از قدرت در این فرقه، مدعیست که بهائیت از پایه های دموکراتیک برخوردار است. اما اگر واقعاً در بهائیت باور به آزادی انتخاب و تحقیق و نفی سلطه شخص و تشکیلات وجود دارد، پس احکام مخالف آزادی و سلطه طلبانه بهائیت چه توجیهی دارد؟!
بهائیتی که برای اموال و مردم ایران دلسوزی می کند، چرا خود نه تنها در هیچ برهه ای کمکی به مردم ایران نداشته، بلکه بیشترین کمک را از ایرانیان فریب خورده دریافت می کند و همواره برای تحریم ایران می کوشند! اگر حمایت از مظلومان بر خلاف شعار وحدت عالم انسانی است، پس چرا بهائیت شعار آن را سر می دهد؟!
فرهنگ، ارزش های اخلاقی، اعتقادی و ملی ملت ها نزد بهائیت هیچ جایگاهی نداشته و بهائیت به دنبال زوال آنها و جایگزینی با تفکرات مورد مناقشه خود است.
بهائیت در سیاه نمایی جدید خود علیه ایران، پس از تصویب طرح ضدایرانی در پارلمان استرالیا، برای کشورمان خط و نشان کشید که دنیا شاهد رفتار شما با بهائیان است. اما بدون شک منظور بهائیت از حامیان اصلی خود، حمایت کشورهای سلطه گر بوده و در مرام بهائیت، تنها بهائیان انسان به شمار میآیند.
در انتخابات بیت العدل کاندیدی وجود ندارد، هیچ تبلیغات و مناظرهای برگزار نمیشود. آراء مخفیانه است. شمارش آراء مخفیانه است. کسی از درصد آراء مطلع نخواهد شد. مجری انتخابات هیأتی است که بیت العدل تعیین میکند. هیأت نظارت بر انتخابات را نیز بیت العدل تعیین مینماید. نتیجهی نهایی را نیز خود بیت العدل اعلام میکند. کسی هم حق اعتراض به نتیجه را نخواهد ندارد!
بر خلاف شعار تساوی زن و مردی که در بهائیت سر داده میشود، بهائیان از حضور در بالاترین ارکان رهبری این فرقه، از جمله مقام ولایت امری محروم هستند. اما ممکن است بهائیان در توجیه گویند که با عقیم بودن شوقی افندی پیشگویی رهبرانشان در مورد ولایت امری به تاریخ پیوست؛ حال آنکه این توجیه، الهی بودن پیشوایان بهائی را زیر سؤال میبرد.
بهائیتی که با هدف مقابله با مرجعیت شیعی و تقلید شیعیان از مراجع عظام، حکم به ممنوعیت تقلید داد، نسخهای بدتر از آن را برای پیروانش پیچید. چرا که اطاعت بیچون و چرا و در تمامی امور از تشکیلات بهائیت، آن هم افرادی که هیچ مزیتی بر دیگران ندارند، جز آنکه در انتخاباتی غیرشفاف رأی آوردهاند، نوعی تقلید مذموم و کورکورانه و باطل محسوب میشود.
بهائیان در حالی داعیهی ایجاد عالم انسانی واحد داشتند که و به انشعابات در اسلام خرده میگرفتند که خود به یازده فرقه: 1. بهائیان موحد 2. بهائیان آزاد 3. عصاره (جوهری) آیین بهائی 4. بهائیان اصلاح طلب 5. جامعهی تاریخ جدید 6. بهائیان تحت قیادت میثاق 7. قلب آیین بهائی 8. بهائیان اُرتدکس 9. جامعهی تربیت بهائی 10. پیروان پیران خمسه 11. پیروان بیت العدل منشعب شدند.
بهائیان بیت العدلی که خود را بهائیان راستین میدانند، به حکم روحیه ماکسول، ناقض تدابیر انتصابی ولیامر خود هستند. چرا که در واقع روحیه ماکسول با یک شبه کودتا، نظام رهبری سازمان یافته شده توسط شوقی افندی را از بین برد و میسن ریمی که ریاست جنین بیت العدل را از سوی ولیامر بهائیت و همچنین ادعای جانشینی او را داشت طرد نمود.
سردرگمی و تناقضهایی که بهائیان آگاه و با وجدان پس از مرگ عبدالبهاء با آن مواجه شدند (که اصل مشروعیت بهائیت را برایشان مردود کرد) به قدری بود که به اذعان عبدالحسین آیتی (از مبلّغان پیشین بهائیت)، افراد آگاه و با بصیرت، دلیلی برای بقای بر بهائیت نیافتند و پیروان بهائیت از این پس، یا افراد متعصب و یا جاهل از همهجا بیخبر بودند.
با توجه به اظهارات جناب صبحی، شوقی افندی (اولین و آخرین ولیامر بهائیت) نمیتوانست جانشین موعود عبدالبهاء باشد؛ چرا که صرفنظر از فساد شوقی، جانشینی او بر خلاف خواست بهاء و حتی عبدالبهاء بود. از طرفی جانشینی او نشانی قطعی بر غیرالهی بودن اساس فرقهی بهائیت بود.
حرص قدرتطلبی میان برادرانی که حسینعلیبهاء آنان را خلیفهی الهی برشمرد بود، جدایی انداخت و این دو برادر نیز به تبع پدر خود، در راه رسیدن به قدرت حتی از جنگ درون خانوادگی نیز پا پس نکشیدند و ضمن زیرپا گذاشتن وصیت پدر که آنان را از جدال بر سر جانشینی نهی کرده بود، به همگان ریشهی غیرالهی و واقعیت پوچ شعارهای صلح و دوستی بهائیت را نشان دادند.
عبدالبهاء نظام رهبری بهائیت را بر دو رکن مقام ولایت امر و نهاد بیت العدل استوار دانست. در این میان، نهاد بیت العدل که با عقیم ماندن شوقی افندی، یگانهی نظام رهبری بهائیت گشت، از طرفی تمام قدرت و مسئولیتهای او را به نفع خود مصادره کرد و از طرفی ادعای عصمت و فقدان دست نظارتی بر آن موجب شد تا بدون هیچ بازدارندهای یکه تاز میدان گردد.