نقد تفکر آنارشیسم دینی در بهائیت
بهائیت با نفی وجود و برتری طبقه روحانی و داعیهی برابری افراد، به نوعی آنارشیسم دینی را برای خود ادعا دارد. اما مگر با تغییر نام مقام روحانی به سیستم اداری در بهائیت، ماهیت موضوع عوض می گردد؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه بهائی با پیش فرض قشر روحانی، به عنوان عامل انحراف و انحطاط در ادیان و در راستای مدرن جلوه دادن مسلک خود، پذیرش هرگونه رهبری دینی و قشر روحانی در جامعه را رد کرده و به مخالفت با روحانیت در سایر ادیان پرداخته است. چنان که در یکی از پیام های معرفی تشکیلات بهائی می خوانیم:
«آئین بهائی دیانتی است فاقد طبقه روحانی که عملا در همه ادیان عالم دیده می شود (خاخام، کشیش، ملّا..) و در عین حال دارای یک نظام اداری است... یکی از امتیازات بارز جامعه و آئین بهائی نبودن قشر یا طبقه روحانی به معنی پذیرفته در ادیان سابق است. توجیه این مطلب میتواند دو چیز باشد، یکی آن که نظام تشکیلاتی بهائی بر پایههای دموکراتیک مبتنی است و هیچ فردی مزیّت و برتری و تفوق نسبت به افراد دیگر ندارد و دیگر آن که دیانت بهائی در دوره بلوغ فکری جامعه بشری ولادت یافته و با رواج سواد و امکان مطالعه شخصی آثار بهائی، نیازی به افراد پیشوا و علمای حرفهای دیده نمیشود. برابری همه مؤمنان از نظر حیثیت و شرافت انسانی یکی از شاخصهای مهم دیانت بهائی است و دختران و زنان هم عموماً مشمول همین اصل هستند.»[1]
در واقع، بهائیت با نفی وجود و برتری طبقه روحانی و داعیهی برابری افراد، به نوعی آنارشیسم دینی را برای خود ادعا دارد؛ اما تعریف کلی از آنارشیسم:
آنارشیسم به لحاظ لغوی از زبان یونانی به معنای فقدان اقتدار یا رهبر گرفته شده است. آنارشیسم یکی از ایدئولوژیهای افراطی عصر جدید است که بر پایه تفسیر خود بنیادانه از بشر شکل گرفته و با هر نوع سازمان یا نهادی مخالفت می کند. آنارشیسم، جنبش و نظریه ای سیاسی است که عقیده دارد مرجعیت و قدرت در هر شکلی غیرلازم و ناپسند است؛ لذا خواهان برافتادن هرگونه مرجع و قدرت و جایگزینی انجمنهای آزاد و گروههای داوطلب به جای آن است.
اما در پاسخ به این رویکرد و موضع گیری فرقه بهائیت نسبت به طبقه روحانی در ادیان، لازم است تا به ذکر نکاتی چند بپردازیم:
اول: فرقهی بهائی که اعتراف دارد، سیستم اداری را جایگزین طبقه روحانی در بهائیت نموده، آیا بر این باور است که با تغییر نام مقام روحانی به سیستم اداری، حقیقت موضوع را عوض کرده است؟! همان سیستم اداری و یا مقامات روحانی که لازمهی آنارشیست نبودن ادیان است!
دوم: همان طور که در هر علم و رشته ای به خُبره و کارشناس نیاز است، نیازِ به افراد پیشرو و متخصص در هر دینی نیز ضروری است. چرا که در غیر اینصورت چه کسی وظیفه دفاع از دین را انجام دهد؟! بطور مثال اگر جریان های ضاله و الحادی به عقاید دینی حمله کنند و آنها را غیرمنطقی و غیرعقلانی بخوانند چه کسی میخواهد پاسخ دهد؟! اصلاً مگر تمام مردم میتوانند زندگی و شغل خود را رها کنند و شبانه روز به شناخت دین بپردازند تا تکالیف الهی خود را دریابند و به فهم صحیح از دین برسند؟! خیر، امکان ندارد! پس اگر دین و مکتبی این سیستم و راهکار را پیش بینی نکرده باشد، این دین ناقص و عاجز از برنامهریزی برای خود (چه برسد به جامعه) است.
سوم: با توجه به اهمیت عقلی و عرفی وجود قشر متخصص در دین، قرآن کریم یادگیری علم دین را واجب کفایی (به قدر نیاز) قرار داده، تا گروهی نسبت به یادگیری و نشر آن برای دیگران اقدام کنند؛ چنان که در کتاب الهی قرآن می خوانیم: «فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ [توبه/122]؛ پس چرا از هر فرقه اى از آنان، دسته اى كوچ نمى كنند تا در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را -وقتى به سوى آنان بازگشتند بيم دهند- باشد كه آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند.»
چهارم: مهم ترین علت مخالفت بهائیت با طبقه روحانی در ادیان را می توان در روشنگری علماء نسبت به این فرقه ضاله و رویگردانی مردم از تفکرات باطل آن دانست. مقابله ای علمی که جلوی پیشرفت قارچ گونه بهائیت را گرفت و به کینهی بهائیت از این قشر منتهی شد. چنان که عبدالبهاء در خصوص علمای اسلام گفته است:«این قوم، خویشتن را علمای دین مبین اسلام می شمردند و چون ثعبان بد کیش (: مار افعی بد کردار)، بیگانه و خویش را نیش میزنند و چون مار و عقارب (: عقربها)، اباعد و اقارب (: دوران و نزدیکان) را میگزند... چون گرگان خونخوار اغنام (: گوسفندان) الهی را بدرند و دعوای شبانی (: چوپانی) کنند و چون دزدان راه، قطع طریق و سدّ سبیل نمایند و قافله سالاری خواهند... چون به فضایل آنان نگری، هریک اجهل از انعام و بهیم (: جاهلتر از چهارپایاناند)... در مدارس چون بهائم (: حیوانات) اسیر خوردن و خوراکاند و چون سباع ضاریه (: درّندگان خونآشام) بیمبالات و بیباک.»[2] یا آنجا که شوقی افندی ولی امر بهائیت، پیشوایان مسیحیت را به علت مخالفت با بهائیت، کینهورز، حسود و فرومایه معرفی کرده است.[3]
پینوشت:
[1]. به نقل از سایت رسمی تشکیلات بهائیت.
[2]. عباس افندی، مکاتیب، بیجا: کردستان العلمیه، 1330، ج 3، ص 123.
[3]. ر.ک: شوقی افندی، قرن بدیع (ترجمه نصرالله مودت)، نسخه الکترونیکی، نوروز 101، ج 3، ص 349-348.
افزودن نظر جدید