پرسش و پاسخ
اگر چه غالب مسیحیان معتقدند شحصی که بر روی صلیب کشته شد، همان عیسی (علیه السلام) بود، اما گروه دیگری نیز معتقد بودند آن شخص عیسی (ع) نبود، بلکه شخصی شبیه او بود که بر روی صلیب برده شد؛ کتابهایی نیز به این موضوع اشاره کردند، که این کتب از طرف آباء کلیسا به عنوان کتاب مقدس، به رسمیت شناخته نشدند.
عدهای بر این باور هستند که سماع ایرادی ندارد و یکی از راههای نیایش و رسیدن به خداوند سماع است. درصورتی که برخی از بزرگان صوفیه با رقص سماع مخالفت کردهاند. با رجوع به فتوای مراجع عظام درباره حکم شرعی سماع، درمیابیم که فقها رقص سماع را ممنوع و حرام دانستهاند.
درباره مذهب سران تصوف و عقاید ایشان سوال شده است. در جواب ایشان باید گفت اکثر سران صوفیه تا حدود قرن هشتم سنی مذهب بودند. اما بعد از آن برخی از سلسلههای صوفیه به شیعه گرایش پیدا کردند. در پاسخ به بخش دوم سوال باید گفت، عقاید همه فرقههای صوفیه با هم یکسان نیست، بلکه به نسبت عقاید ایشان با هم متفاوت است که به برخی از آنها اشاره میشود.
مبلّغ بهائی با استدلال به گفتهی پیامبرخواندهی بهائیان مدعی شد: مخالفت انسانها با مدعی پیامبری، دلیل بر حقانیت او میباشد. این در حالیست که مدعیان پیامبری بسیاری در طول تاریخ آمده، مخالفین بسیاری پیدا کرده و حتی بهائیان نیز به عنوان پیامبری آنان را قبول ندارند. اما بیشک ارائهی چنین دلایل سبکی، تنها از مدعیان دروغین برمیآید.
از ابتدای شکلگیری بهائیت تا کنون، شاهد حمایتهای بیدریغ کشورهای استعماری و ضداسلامی از آن بودهایم. اما حقیقت آنست که بهائیت با پرورش اعتقاداتی نظیر: رکن رابع و مهدویت، انکار خاتمیت اسلام، انکار معاد، ممنوعیت دخالت در سیاست، تحریم جهاد، ترک تعصبات پسندیده و...؛ کوشید تا رضایت و حمایت دشمنان اسلام را همراه خود سازد.
مبلّغان بهائی مدعی شدند که منابع رَدیه، سرشار از مطالب جدلی و باطل است. حال میگوییم بر فرض پذیرش چنین ادعایی، آیا منابع بهائی، اساس اعتقادات بهائیت را تأیید خواهد کرد؟! در پاسخ به این پرسش، تنها لازم است کتاب کشف الغطاء و اسرارالآثار، از کتابهای معتبر بهائیان را ورق زنیم و ماجرای توبهنامهی پیشوا و مبشّر بهائیان را مرور کنیم.
نام افرادی همچون شمس و مولوی هیچگاه نمیتواند معرف عرفان ناب و یا حقانیت تصوف باشد. زیرا یکی همچون شمس، قرآن را زیان بار خوانده و دیگری مثل مولوی ولایت را منحصر در اهل بیت (علیهم السلام) نمیداند و معتقد است که ولی میتواند از نسل عمر نیز باشد.
اهلحق به رهبران و پیران خود «سید» میگویند؛ اما به نظر میرسد با توجه به نوشتههای نویسندگان اهلحق و ملاکهایی که برای اثبات سیادت بایستی وجود داشته باشد، این اطلاق درست نبوده، همۀ رهبران اهلحق سید نمیباشند. البته اگر شهرت را در اثبات سیادت کافی بدانیم، میتوان بسیاری از آنها را سید دانست؛ زیرا از قدیم الایام در میان مردم به سیادت شهرت داشتهاند.
تعداد اندکی از اهلحق در گوشه و کنار وجود دارند که آگاهانه یا جاهلانه از مسیر اصلی منحرف شده، ائمه را به مقام الوهیت رساندهاند. اگرچه اینان اندکاند؛ اما باید بدانند که این گونه اعتقادات، نه مورد تأیید اهلبیت است و نه اکثریت این فرقه این گونه باورهای غلط را میپذیرند. بعلاوه آنها هیچ گونه دلیلی برای این اعتقاد خود ندارند.
اعتقاد به نبوت عامه و خاصه یکی از شرایط ورود به دایرۀ اسلام میباشد که اگر کسی با اختیار و آگاهی آن را انکار کند، از دایرۀ اسلام خارج است. در اشعار و متون اهلحق نام پیامبران و شرح حال ایشان ذکر شده و این نشانگر قبول نبوت از طرف این فرقه است.
اهلحق اجمالاً اصول پنج گانه شیعه را پذیرفتهاند و در برخی منابع خود صراحتاً به آن اعتراف کردهاند، ضمن اینکه در میان رهبران آنان نیز کسی به صراحت این اصول را رد نکرده است؛ اما حقیقت این است که در اعتقاد آنها به هر کدام از این اصول، مشکلاتی وجود دارد که گاهی با ادعای آنها تناقض دارد.
امامان (ع) با پدیدۀ حلول برخورد جدی كرده، ساحت پروردگار را از این مسئله پاک دانستهاند. امام صادق (ع): دروغ گفته هر كه گمان كرده خدای عزوجل در چیزی یا از چیزی یا بر چیزی است.
اگر به اهلحق گفته شود كه آیا شما قرآن كریم را قبول دارید؟ بی تردید پاسخ آنها مثبت است. در همین قرآن آمده است كه خدا بینیاز است (اللَّهُ الصّمد) و همۀ ما به او نیازمندیم. حال اگر خدا در جسم كسی حلول كند، لااقل در آن زمانی كه در او حلول كرده است، به مكانی برای قرار گرفتن و زمانی كه در آن قرار دارد، نیازمند است؛ و این خلاف بی نیازی خداست؛