دونادون در عقائد فرقه اهل حقّ به چه معناست و چه نقدی بر آن وارد می شود؟
طبق نظر پیشوایان یارسان و بر اساس اعتقاد به دونادون (حلول روح الهی در بشر و بشر در بشر یا جماد و نبات)، فقط جسم شخص متوفى از بین رفته و به خاک تبدیل مىشود؛ ولى روح او بر حسب اعمالش به جسم دیگرى (در همین دنیا) حلول مىکند.[1]
كسانى كه داراى اعمال پسندیده و خوب باشند، از جسم دیگرى كه از لحاظ مادى و معنوى وضع بهترى را داراست، بهرهمند شده و به خداوند نزدیکتر مىشوند و اشخاصى كه عمر را به تباهى تلف كرده و در فكر توشه نبودهاند، به ناراحتى بدترى دچار شده و به درجۀ پستترى تنزل مىنمایند.[2]
اساس و مبانى اعتقادات اهلحق «تناسخ» و «حلول» بوده است که در مجموع از آن به «دونادون» تعبیر میکنند و به همین خاطر تا حدودی از مبانى اعتقادى اسلام فاصله گرفته و به آیینهای هندو، مانوی و یا زرتشتى نزدیک شدهاند. تعدادی از اهلحق همواره در گفتگوهایشان، بر این مسئله اصرار دارند و اساساً بسیاری از اعتقادات باطل آنان، به خاطر پذیرفتن حلول و دونادون است. از طرف دیگر، اعتبار و تقدس رهبران و بزرگان اهلحق در گرو ترغیب و تشویق مریدان خود به پذیرفتن حلول است؛ چرا که اگر این را نپذیرند، تقدسی که بزرگان آنان از رهگذر حلول روح خداوند یا معصومین در جسم خود به دست آوردهاند، از دست خواهد رفت. بنابراین، نه تنها از طرف رهبران این فرقه نهی و منعی در این مورد نشده است؛ بلکه خود نیز همواره با به کار بردن شیوههای گوناگون، تلاش کردهاند این باور را در میان مریدان خود نهادینه کنند. البته برخی برای فرار از توابع کفرآمیز حلول، تلاش کردهاند تا مقصود از حلول و ظهورات مطرح شده توسط بزرگان خود را از مقولۀ وحدت وجود معرفی کنند.
«مجید القاصی» ضمن برشمردن افکار و باورهای معنوی اهلحق، دو مورد از این باورها را این گونه مینویسد:
1. توحید: ایمان به اینکه عالم در کنه ذات خداوند مستتر و جزیی از وی میباشد (وحدت وجود)؛
2. ایمان به حلول روح و تکامل و پیوستن به حق و تجلی ذات خدایی در انسان.[3]
نقد:
در اکثر متون کلامی، حلول خدا در غیر، به تمامِ معانیِ متصوَّر برای حلول، از جمله حلول خدا در بندگان رد شده است.[4]
اغلب متکلمان، اتحاد را تبدیل شدن دو چیز به یک چیز دانسته و آن را محال میدانند و محال بودن آن را بدیهی و بینیاز از استدلال تلقی کردهاند؛ زیرا اتحاد حقیقیِ دو چیز که اختلافشان ذاتی و زایل نشدنی است، اساساً غیرقابل تصور و مستلزم تناقض است.[5]
حکمای مسلمان نیز حلول و اتحاد را در خصوص خدا رد کردهاند. سهروردی[6] ضمن مردود دانستن حلول و اتحاد، تنها فراموشی هویت شخصی عارف؛ یعنی فنا را ممکن دانسته است.
اگرچه در آیات به لفظ غلو تصریح شده است، نه لفظ حلول؛ اما مهمترین سبب غلو همان مسئلۀ حلول است. در بیشتر آیات مربوطه، نزول روح القدس به حضرت عیسی% موجب اعتقاد مسیحیان به الوهیت ایشان شده است؛ لکن از این عقیدۀ باطل نهی شدهاند كه نتیجۀ آن، نهی از حلول است. اعتقاد مسیحیت به تثلیث (اَب، ابن و روحالقدس) یا از باب اتحاد است (که پاسخ آن گذشت) و یا از باب حلول که بر اساس آیات و روایات و گفتار متکلمین، مردود است که به آن پرداخته خواهد شد.
خداوند متعال میفرماید: ]يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ[[7]؛ «اى اهل کتاب! در دین خود غلوّ (و زیاده روى) نکنید! و دربارۀ خدا غیر از حق نگویید! مسیح عیسى بن مریم' فقط فرستادۀ خداست.»
امامان (ع) با عقیده حلول برخورد جدی كرده، ساحت پروردگار را از این مسئله پاک دانستهاند. امام صادق (ع): دروغ گفته هر كه گمان كرده خدای عزوجل در چیزی یا از چیزی یا بر چیزی است.[8]
پینوشت:
[1]. مجموعه آیین و اندرز و رمزیاری (بخش آیین یاری)، ص 45.
[2]. دایرة المعارف تشیع، ج 3، ص 7.
[3]. مجموعه آیین و اندرز و رمز یاری (بخش آیین یاری)، ص 53.
[4]. المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءاللَّه الحسنی، ج ۱، ص ۱۶۸؛ تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابیالحسن الاشعری، ج ۱، صص ۱۴۹ـ ۱۵۰و 310؛ اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، ج ۱، ص ۱۵۹؛ معارج القبول بشرح سُلَّم الوصول الی علم الاصول فی التوحید، ج ۱، ص ۲۷۲.
[5]. کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام، ج ۱، ص ۹۶؛ المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءاللَّه الحسنی، ج ۱، صص ۱۶۴ـ۱۶۵؛ تلخیص المُحَصَّل، ج ۱، ص ۴۵۰؛ اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، ج ۱، ص ۱۵۷.
[6]. مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج ۱، صص ۱۱۴ و ۵۰۱ ـ ۵۰۲.
[7]. نساء/ 171.
[8]. اسرار توحید صدوق، ص 182.