فرقه گنابادیه
پس از مرگ تابنده، دراویش این فرقه به سه دسته تقسیم شوند. دستهی اول جذبی را با همهی ناتوانی مدیریتیاش قطب میدانند و با او بیعت کرده و جانفدای او هستند! دسته دوم گروه اندکی هستند که به ادعای اسماعیل صلاحی، درویش میبُدی که مدعی جانشینی تابنده است لبیک گفته و طرفدار او و نگاه تندی که بر علیه نظام و انقلاب دارد، شدهاند. دسته سوم دراویشی هستند که همصدا با مصطفی آزمایش لیدر غرب نشین و لیبرال این فرقه خواهند روشنگری در موضوع قطبیت هستند.
ملاسلطان گنابادی و نورعلی تابنده ازجمله صوفیانی بودند که در مورد خود و آینده این سلسله پیشگویی کردند. ملاسلطان مدعی شد که بعد از من در این سلسله انقطاعی اتفاق نخواهد افتاد ولی بعد از مرگ نورعلی تابنده این سلسله دچار انقطاع شد و خلاف پیشگویی او ثابت شد. نورعلی تابنده نیز درباره مدت عمر خود پیشگویی کرده بود که آن نیز محقق نشد.
محمد اسماعیل صلاحی که دستش از قطبیت کوتاه شده در جدیدترین سخنانش در فضای مجازی در واکنش به سخنان و حمایت خانواده تابنده از قطبیت سید علیرضا جذبی، ادعا کرد که خارج شدن قطبیت از این خاندان بهخاطر ظلم و ظالم بودن آنها بوده است و این انحراف به وجود آمده در این سلسله، باعث رخ دادن بلایای طبیعی و بیماری کرونا شده است!
ازجمله ادعاهای اقطاب فرقه صوفیه گنابادی این است که در امور شریعت دخالت نمیکنند و مسائل شریعت را به فقها واگذار کردهاند ولی بارها در مسائل مختلف شرعی از مستحب گرفته تا مسائل واجب و حرام و یا حتی در تعیین مرجع تقلید نیز که خود یک مسئله شرعی است، دخالت کردهاند. چنانچه صلاحی تقلید مریدان خویش را منحصر در یک کتاب و سؤال از خود کرده است.
رنگ و بوی عرفانی بزرگان فرقهها ازجمله عللی است که باعث می شود مردم به سمت این فرقه های ضاله ولی به ظاهر معنوی روی بیاورند. مردم ساده دل وقتی با چهره زاهدانه و عبادات و القاب عرفانی این افراد مواجه میشوند بهصورت ناخودآگاه چشم بر انحرافات آنها میبندند و مفاسد و کجروی آنها در دین را نمیبینند، چراکه این افراد، ذات و حقیقت واقعی خویش را پشت چهره بهظاهر مقدس و القاب جذاب و اصطلاحات زیبا مخفی کردهاند.
صلاحی برای اینکه بتواند بگوید که نورعلی تابنده در انتخاب مشایخ خود اشتباه کرده است، در سخنرانی خود میگوید همانطور که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) در طول دوران خود دچار اشتباهاتی شدند، اقطاب هم اشتباه میکنند. صلاحی معتقد است که حضرت علی (ع) در دو مورد، در عزل و نصب هایی که داشته است دچار اشتباه شده است.
عدهای از دراویش، علت عدم بیعت خود با جذبی را ندیدن اثر صحیح از ایشان میدانند. ملاسلطان گنابادی صحت قطبیت را به نص صریح و اثر صحیح میداند و اثر صحیح را اینگونه تشریح میکند که هرگاه اجازه صحیحه صریحه درباره کسی رسید، قول آنکس را خداوند با تأثیر قرار میدهد. اما به این نکته هم اشاره می کند که اگر دارای نص صریح یا اثر صحیح هم نباشد، بازهم از باب قاعده تسامح در ادله سنن این ضعف قابل چشم پوشی است.
درویشی و تصوف جامع بسیاری از انحرافات و بدعتها در دین مبین اسلام بوده است. این مسلک به دلایلی به مذهب تشیع نزدیک گردید. از نمونههای بارز ورود تصوف به تشیع، گرایش خاندان صفویه به مذهب امامیه است. ایشان از صوفیان با نفوذ در ایران و عثمانی بودند که بخاطر عواملی به تشیع گرویده و بعد از تشکیل حکومت، آن را به عنوان مذهب رسمی ایران برگزیدند.
ناکامترین قطب این طریقت، علی تابنده فرزند رضاعلیشاه، کارمند بازنشسته اداره نفت بود که او هم با جمعآوری خاطرات پدر و بیان مهملات، صاحب تالیف به حساب میآمد و نورعلی تابنده هم هر هفته حداقل دو روز را به صورت مختصر برای دراویش زن و مرد به بیان قصه و نقل تاریخ (هر چند با تحریف) همت میگمارد. اما جذبی بشدت ناتوان از این معنی است و توان مدیریت طریقت را ندارد.
فرقه صوفیه سلطان علیشاهی در حالی ادعا دارند که اسلام واقعی نزد آنهاست که سخنان بزرگان ایشان مملو از انحرافاتی همچون تفسیر به رأی و القای عدم فهم قرآن به مریدان و تعریف و تمجید از دشمنان درجه اول ائمه اطهار (ع) است.
درحالی که همگان معترف به ارزش اهمیت امنیت در جامعه هستند و در آیات و روایات و سخنان بزرگان هم به این مهم تاکید فراوان شده است، با این حال صوفیان برخلاف شعارهای صلح کلی و سازگاری با ادیان مختلف، با مردم و مامورین برقراری نظم جامعه درگیر شده و به اموال عمومی ضربه زدند، ماهیت اصلی خود را نشان دادند.
علیرغم اعتقاد بزرگان صوفیه به صلح کل و اینکه همه ادیان و مذاهب در نزد صوفیان یکسان هستند و هیچ کدام منحرف نمیباشند، ملا سلطان معتقد است کسی که مرید قطب نشده و دست بیعت به اقطاب این فرقه نداده است، کافر بوده و در زمره مسلمانان نیست. این سخن ملاسلطان درست نقطه مقابل عقیده صلح کل در مسلک صوفیه است.
برخی از محققین علل دوام برخی از فرقههای صوفیه را حمایت حکومتهای وقت و قبیلگی بودن و تعصب طرفداران ذکر کردهاند. با دقت در تاریخ سلسلههای مختلف صوفیه در ایران و خارج از آن، این دو عامل به چشم میآید و از نمونههای بارزی که میتوان برای آن نام برد، سلسله صوفیه گنابادیه است.