بهائیت وشیخیه
پیامبر اکرم و معصومین (علیهم السلام) بارها بر امتداد دین مبین اسلام تا روز قیامت تأکید فرمودهاند. از اینرو پیشوایان دینساز بهائیت، برای توجیه ادعای پیامبری خود، به تأویل و تحریف قیامت موعود و تمامی نشانههای آن پرداختهاند. اما با توجه به غیرالهی بودن ریشهی بهائیت، این تأویلها از اختلافات و تناقضات فاحشی برخوردار است.
رهبران بهائی، نفخ صور در منابع اسلامی را به ظهور پیامبرخواندهی بابیت و بهائیت تفسیر نمودهاند. اما از نظر قرآن کریم، با نفخهی صور اول تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند میمیرند و در مرحلهی دوم، همگی از قبرها برخواسته و به انتظار سرنوشت خود خواهند ماند. این در حالیست که پیشوایان بهائی، هرگونه تأویل نصوص الهی را ممنوع اعلام کردهاند.
مبلّغان بهائی در راستای توجیه عجز پیامبرخواندهی خود از انجام معجزه و انکار اعجاز بیانی قرآن، به انکار ذکر اعجاز بیانی قرآن در روایات پرداختهاند. این در حالیست که حتی با نادیده گرفتن روایات بسیاری که بر این حقیقت اشاره دارند؛ چگونه میتوان دلالت آیات تحدی قرآن کریم (که یکی از جنبههای آن اعجاز بیانی است) را نادیده گرفت؟!
پیشوایان مسلک بهائیت، برای آنکه نیاز به آئینی جدید را پس از اسلام ضروری جلوه دهند، تلاش دارند تا تعالیم خود را داروی نجاتبخش جهان امروز معرفی کنند. اما در حقیقت عبدالبهاء، با کپیبرداری از متون دینی و مکاتب فکری و انتساب آنها به پدر خود، مدعی بینظیری تعالیم بهائیت شده و آن را داروی نجاتبخش بشر معرفی نموده است.
مبلّغان فرقهی بهائیت در راستای انکار اعجاز بیانی قرآن کریم، با هدف توجیه عجز پیامبرخواندهی خود از معجزه، مدعی شدند که خدای تعالی، هیچ اشارهای به معجزه بودن آیات قرآن نفرموده است. این در حالیست که بعلاوهی بدیهی بودن اعجاز آیات قرآنی، خدای تعالی بارها به فصاحت و بیمانندی آیات قرآن کریم تصریح نموده است.
پیشوایان بهائی در راستای انکار معاد موعود اسلامی، تلاش نمودند تا قیامت را به قیام قائم (علیه السلام) تفسیر کنند. از اینرو اشراق خاوری با استناد به گفتار شیخ احمد احسایی در کتاب عرشیه، خبر از وقوع قیامتی کبری پس از قیامت صغری (ظهور حضرت قائم) داده است. لذا این استناد، به معنای زیر سؤال بردن تمام ادعاهای بهائیت، در خصوص قیامت است.
پیامبرخواندهی بهائیت، برای توجیه و جلب حمایت بابیها از خود، مدعی شد که مسلک او در امتداد و مکمل مسلک علیمحمد باب میباشد. عزیه نوری در پاسخ به این ادعای برادر خود گفت: اگر احکام باب ناقص بوده که این احکام، توان نسخ اسلام را نداشته و اگر کامل بوده که دیگر چه دلیلی برای نسخ بلافاصلهی آن، توسط حسینعلی نوری وجود داشته است.
مبلّغان بهائیت، در توجیه گفتار توهینآمیز پیامبرخواندهی در خصوص مردم سوریه که در تضاد با آموزهی وحدت عالم انسانی در بهائیت است، شکلگیری امثال داعش در آیندهی سوریه را دلیل این حکم دانستند. اما در پاسخ به این ادعا باید پرسید که آیا وظیفهی پیامبران الهی، تربیت نسل بشری است و یا توهین و کنار زدن آنها؟!
دلایل بیشمار استمرار اسلام تا قیامت؛ حسینعلی نوری را بر آن داشت تا برای اثبات پیامبری خود، روز قیامت را همان زمان ظهور قائم جلوه دهد. این در حالیست که 1. عبارت إذا قام القائم قامت القیامة، در هیچ کتاب روایی موجود نیست 2. نامیدن امام زمان (علیهالسلام) به صاحب قیامت، به جهت اتصال زمان قیامشان به قیامت و یا به جهت رجعت بعضی اموات میباشد.
علیمحمد باب، ظهور موعود پس از خود را بین 1511 تا 2001 سال بعد از ظهور خود دانسته است. اما حسینعلی نوری تنها چند سال پس از مرگ باب، مدعی نسخ آیین او شده و مسلک بهائیت را تأسیس نمود. از اینرو عزیه نوری در رد ادعای حسینعلی نوری، میپرسد که چگونه خدای حکیم، پیش از اجرایی شدن عمدهی احکام باب، اقدام به نسخ آیین او فرموده؟!
بهائیان در دلیلتراشی خود برای انکار حجیت معجزه، عدم ارتباط بین دلیل و مدعا را دلیل بر انکار حجیت معجزه قرار میدهند. این در حالیست که ادعای پیامبری، یک نوع رابطهی خارقالعاده بوده و اثبات چنین ارتباطی، نیازمند اثبات آن به وسیلهی توان انجام چنین اموری است. لذاست که خدای تعالی، ارسال پیامبران را به همراه معجزات دانسته است.
مبلّغان فرقهی بهائیت، در راستای توجیه عجز پیامبرخواندهی خود از انجام معجزه، پس از انکار حجیت اعجاز بیانی قرآن، به دلیل غیرقابل درک بودن آن برای همگان، پذیرش این نوع اعجاز را تقلیدی باطل دانستند. اما این نوع رجوع جاهل به عالم، در موضوعات است نه در اصول اعتقادی که به گفتهی گلپایگانی، مورد اشکال قرار گیرد.
علیمحمد شیرازی که پیشوای بهائیت وی را مبشّر مسلک خود میدانست، به تحریف ماهیت معاد موعود ادیان پرداخته و آن را به ظهور پیامبران تفسیر کرده است. وی ظهور موعود پس از خود را 2000 سال بعد پیشبینی کرده بود. این در حالیست که حسینعلی نوری از حربهی باب بر علیه خودش استفاده کرده و نسخ مسلک او را اعلام کرد.
مبلّغان بهائی پس از پذیرش اعجاز بیانی قرآن، مدعی شدند که این اعجاز مختص ادیبان بوده، حال آنکه خدای تعالی برهان خود را فراگیر معرفی نموده است. اما در پاسخ به این ادعا باید گفت که باور مردم نسبت به معجزهای خاص در سایهی تأیید اهل فن، ضرری به حجیت آن وارد نخواهد کرد. بعلاوه آنکه اعجاز قرآن تنها منحصر به اعجاز بیانی آن نیست.