بهائیت وشیخیه
پیشوایان بهائیت هرگونه دخالت پیروان خود را در امور سیاسی را ممنوع دانسته و میزان بهائی بودن را مشروط به عدم مداخله در امور سیاسی کردهاند.. اما بر خلاف این دستور صریح، پیشوایان بهائی در مقابله با جریان مشروطیت، تلاش بسیار نموده و بهائیان به دستور عبدالبهاء، تلاش بسیار برای نفوذ در دربار قاجار نمودهاند.
پیشوایان بهائیت با ادعای زدودن تعصبات دینی، فرقهی خود را پیامآور صلح و یگانگی نوع بشر معرفی نمودهاند. این در حالیست که بهائیان در پیشپا افتادهترین مسائل توان اجرای این حکم را نداشتهاند. لذا چگونه فرقهای که در نوع سلام کردن دچار اختلاف شده و کارش به هفتتیر کشی میکشد، میتواند میان اقوام بشر وحدت و اُلفت برقرار کند؟!
هرچند در ابتدا روستزاری، یکهتاز حمایت و تقویت جریان بابیت و بهائیت بود، اما وقتی رقیب روسها (یعنی انگلیس)، متوجه این فرصت شدند، آنها هم به تکاپو افتاده تا از جریان بهائیت به نفع خود بهرهبرداری کنند. ولی به راستی که بهائیت، از چه ویژگی خاصی برخوردار بود که دربار امپراطوریهای استعماری، برای به خدمت گرفتن او مسابقه داشتند؟!
پیامبرخواندهی بهائیت پس از آزادی و نجات خود از زندان با دخالت مستقیم امپراطوری روس تزار، وی در لوحی خطاب به پادشاهی روس "الکساندر دوم" از او تشکر کرد. اما نکته قابل توجه آنجاست که وی نیت "خدایی" امپراطور روس را عامل حمایت از خود برشمرده است. حال آنکه امپراطوری غاصب و ستمگری چون تزار چگونه میتواند دارای نیت خدایی باشد؟!
پس از مشارکت پیامبرخواندهی بهائیت در به آشوب کشیدن کشور و نقش او در ترور ناصرالدینشاه، تلاشهایی از جانب حکومت و علماء برای اعدام وی صورت گرفت. این تلاشها سرانجام با تهدید کنسول روس در ایران، به راهاندازی نهر خون در تهران بیثمر ماند. اما به راستی با چه هدفی دولت روس حمایت خود را از این سرکردهی بابی دینساز اعلام داشت؟!
پس از واقعهی بدشت و محکومیت پیامبرخواندهی بهائیت به اعدام، مرزداران روسیه تلاش نمودند تا بتوانند پیامبرخواندهی بهائی را قبل از اجرای حکم اعدام به روسیه فراری دهند. اما به راستی چگونه مرزداران روسیه پیامبرخواندهی بهائیت را شناختند تا به او ارادت شایان پیدا کنند و یا سر از خود تلاشی برای نجات جان او کرده باشند؟!
با مطالعهی آثار نویسندگان بابی درمییابیم که جناب قدوس نیز دارای مقام قائمیت بوده است. این مدعی دروغین مهدویت، دارای دو ویژگی گواه بر بطلان طریقش بوده است: اول آنکه وی نیز مدعی مقام خدایی برای خود شده و دوم آنکه بر خلاف دلیل استقامتی که بهائیان بر حقانیت پیشوایان خود مطرح میکنند، تا پای جان، بر عقیدهی خود استوار نماند.
پیشوای بابیت، برای اثبات خوشخدمتی به اربابانش، پیروان خود را به جاسوسی برای اطلاع از جزئیات امور حکومتی فراخواند. پیامبرخواندهی بهائیت نیز پیروان خود را به خدمت به حامیانش فراخوانده است. در این صورت، از آنجا که شکلگیری و امتداد جریان بابیت و بهائیت با حمایت استعمار بوده، آیا این نشانهها را چیزی جز جاسوسپروری میتوان نامید؟!
مجلهی اخبار امری بهائیت، به سخنرانی عبدالبهاء، در محافل ماسونی آمریکا اشاره کرده است. او در این سخنرانیها، آرزو و مقصود خود را با محافل ماسونی یکی دانسته است. لذا از آنجا که هدف باطنی فراماسونری، مبارزه با ادیان، به خصوص دین اسلام است؛ عبدالبهاء نیز به عنوان رهبری اسلامستیز، هدف خود را با مجامع ماسونی مشترک یافته است.
پیشوایان بهائیت تلاش نمودند تا شخصیت فاطمه برغانی (ملقب به قرة العین) را با زنان برگزیدهی الهی مقایسه و او را هم ردهی ایشان قرار دهند. اما بر خلاف این تلاشها، قرة العین با بیعفتیها و بیبند و باریهایش، بیشتر به زنی فاجره شباهت دارد. با این حساب، چگونه میتوان زنی فاجره را همردهی زنان پاک و برگزیدهی الهی دانست؟
عباس افندی دومین پیشوای بهائیت، تا جایی شیفته و دلدادهی استعمارپیر بود که در سخنرانیاش در این کشور، خود را نمایندهی ایران معرفی و ایرانیان را فدایی انگلیسیها خواند. اما به راستی، عبدالبهایی که مطرود ایران به شمار میرفت، چگونه خود را به عنوان نمایندهی ایرانیان معرفی و مردم ایران را فدایی انگلیس ستمگر خواند؟!
با توجه به حمایت همهجانبهی آمریکا از بهائیت، بهائیان موظفند تا هرگونه خدمتی (از جمله جاسوسی) را به آنها بنمایند. از اینرو اسناد، حکایت از ارتباط اطلاعاتی متقابل میان بهائیت و آمریکا وجود دارد. اما به راستی چگونه میتوان شعار عدم مداخله در امور سیاسی سر داد و در عین حال، جاسوسی و خیانت به وطن، جرم مشترک مجرمین بهائی باشد؟!
عبدالبهاء اولین و اساسیترین آموزهی بهائیت را جستجوی آزادنهی حقیقت معرفی کرده است. این در حالیست که در عمل، تحریجویانِ جدا شده از این فرقه مورد مجازاتهای سخت تشکیلات بهائیت قرار میگیرند. اما به راستی فرقهای که بر خلاف اولین اساس خود، مخالفین برگشتهاش را مورد پیگرد قرار میدهد، چگونه میتواند منادی رفع خصومتهای دینی باشد!
پیامبرخواندهی بهائیت "ادب" را لباس منتخب خود دانسته و عدم انسان بیادب را بر وجودش راجح دانسته است. اما آیا گاو و گوساله خطاب کردن برادر خود، حرام زاده و لایق آتش دانستن تمامی مخالفین، توهین به شیعیان، ترکزبانان، مردم سوریه و...، نشان از ادب این مدعی پیامبری دارد؟! آیا این دورویی، نشان از رسوایی حسینعلی بهاء ندارد؟!