زرتشت و باستانگرایی
جریان تمدنگرای شیعه، شاهنامه را کتاب حکمت و متنی دربردارنده عبرت میدانند. آنان فردوسی و شاهنامه را میستایند و برخی از این ستایشها در آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی و همچنین در آثار شهید مرتضی مطهری متجلی است.
شاهنامه روایت میکند در پایان حکومت پیشدادیان، ایران گرفتار قحطی شد و از سویی به اشغال دشمنان درآمد. در آن زمان پهلوانان ایران، کِیقباد (نخستین حاکم سلسله کیانیان) را بر تخت نشاندند و مردم نیز به صحنه آمدند. پس ایرانیان بر دشمنان پیروز شده و ایران نجات یافت.
ضحاک، پادشاه ستمگر ایران باستان با حضور بجا، گسترده و سازنده مردم در صحنه ساقط شد، اگر مردم نبودند، این پیروزی هم به دست نمیآمد. شاهنامه ما را به عبرت از تاریخ فرا میخواند. باشد تا پند بگیریم.
در عصر حکومت کیومرث، دیوها به فساد مشغول بوده؛ بیگناهان را به قتل میرساندند. اما هوشنگ با سپاهی از مردمان و جانداران صحرا به دیوها تاخته، آنها را تار و مار کرد. پیروزی او بر دیوها را میتوان نتیجه حضور گسترده و جامع مردم در صحنه تلقی کرد.
فریدون پادشاه ایران باستان، فرستادهای فرستاد تا برای سه پسرش، سه دختر نجیب، پوشیده و محجبه پیدا کنند. فریدون چنان بر سر مسائل ناموسی، حساس و غیور بود که اصرار داشت سه دختری که برای پسرانش انتخاب میشوند، علاوه بر پنهان بودن از دیده نامحرمان، نباید نام داشته باشند تا هیچ کس حتی آنان را صدا هم نکرده باشد.
یکی از مباحث بحثبرانگیز در تاریخ ایران باستان، چراییِ سقوط شاهنشاهی هخامنشی است. برای این امر، دلایلی ذکر میشود، دلایل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. اما یکی از مهمترین دلایل که معمولاً نادیده انگاشته میشود، از این قرار است: عدم حضور فراگیر و سازنده مردم در صحنه! به نظر، لازم و ضروری است که از تاریخ، درس بگیریم.
فردوسی حقیقت را فدای منافع شخصی نمیکند و بیرحمانه تاریخ را بیان میکند. او به روشنی از قدرتطلبی پیروز پادشاه ایرانِ عصر ساسانی سخن میگوید که وصیت پدرش را زیر پا گذاشت. او از خیانت پیروز سخن میگوید که دست به دامان بیگانه شد و با کمک آنان بر تخت پادشاهی ایران نشست و عاقبت در جنگ کشته شد.
فردوسی میگوید که شاهنامه کتاب تاریخ است. تاریخی که بخشهایی از آن با زبان رمز و راز بیان شده است. شاهنامه اگر افسانه هم باشد باز هم گویای باورها، آرزوها، آرمانها و خلاصه، فرهنگ ایران باستان است و از این حیث، اهمیت دارد و خواندن آن سودمند است.
حکم مرتد در اسلام، اعدام است و البته ابعاد خردمندانه و دلایلی عاقلانه دارد. برخی از زرتشتیان به این قانون خُرده میگیرند. حال آنکه در قوانین زرتشتی هم حکم مرتد اعدام است.
«حکیم فردوسی» در شاهنامه، بیرحمانه تاریخ را روایت میکند. او در داستان زندگی «قباد» پادشاه ساسانی، از خیانتها و بدرفتاریهای او سخن میگوید و عبرت از تاریخ را فدای تعصبات و توهمات باستانگرایانه نمیکند.
افلاطون (Plato) اندیشمند یونانی (متوفای حدوداً 347 پیش از میلاد) پیرامون کوروش میگوید: آنچه من اکنون در مورد کوروش میگویم این است که اگرچه فرماندهای خوب و میهنپرست بود، اما کاملاً بدون تحصیلاتِ درست بود و به اداره خانواده توجهی نداشت.
شوربختانه در سالهای گذشته، انگاره نادرست نژاد خالص آریایی در میان برخی از مردمان لُر شایع شده است. به عبارتی، برخی خود را آریایی اصیل میخوانند. حال آنکه درصد فراوانی هاپلوگروپ آریایی در میان لرها حدود ۷% است. به زبان ساده و عامیانه، هر لُر به طور میانگین، ۷% ژن آریایی دارد، نه بیشتر
در برخی مناطق ایران، از جمله در حوالی برخی آثار هخامنشی، شکافهایی در زمین پیدا شده است. برخی نظام را متهم میکنند که میخواهد آثار هخامنشی را نابود کند. حال آنکه دلایلی روشن وجود دارد که نظام چنین قصدی ندارد. اما در این میان، جاسوسی و مزدوری باستانگرایان و سلطنتطلبان برای رسانههای بیگانه، قابل چشمپوشی نیست که از هر شکافی بر در و دیوار، فیلم میگیرند و برای بیگانه میفرستند تا علیه نظام و بلکه علیه ایران، ناجوانمردانه جَوسازی کنند.
در این سالهای اخیر، اقلیتی از لرها تحت تأثیر رسانههای انگلیسی و صهیونیست، فریب خورده و به اسلامستیزی روی آوردند. آنان میگویند: ما آریایی اصیل هستیم؛ نیاز به اسلام نداریم؛ شاهنامه را داریم و سخنانی از این دست. آیا این هموطنان فریب خورده نمیدادند که در شاهنامه، لرها مردمانی غیر ایرانی، بیفرهنگ و دزد نامیده شدند؟