پیروزی بر ضحاک، نتیجه حضور درست مردم در صحنه‌

  • 1403/03/10 - 10:35

ضحاک، پادشاه ستمگر ایران باستان با حضور بجا، گسترده و سازنده مردم در صحنه ساقط شد، اگر مردم نبودند، این پیروزی هم به دست نمی‌آمد. شاهنامه ما را به عبرت از تاریخ فرا می‌خواند. باشد تا پند بگیریم.

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حکیم ابوالقاسم فردوسی (متوفای 403 هجری خورشیدی) داستان زندگی پادشاهان ایران باستان را به نظم درآورد و آن همان کتاب شاهنامه است که اکنون در دست ماست. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های حکیم ابوالقاسم فردوسی آن بود که تاریخ را بر اساس خوشایند یا منافع خود، تحریف نکرد؛ بلکه هدف او از روایتِ تاریخ، «عبرت» بود، نه فخرفروشی. چنان که خود بر این امر تصریح کرده بود.[1]

فردوسی در شاهنامه روایت می‌کند که جمشید پادشاه ایران راه ستمگری درپیش گرفت. از همین رو برخی بزرگان ایران به سراغ ضحاک رفتند و از او خواستند که بر ایران‌ زمین پادشاهی کند، چه اینکه گمان می‌کردند ضحاک انسان خوبی است. پادشاهى ضحاک، هزار سال به درازا كشيد. در آن روزگار، پلیدی و جادو در میان مردمان پسندیده شد. اما راستی و هنر بی‌ارزش. جمشید دو دختر به نام‌ شهرناز و اَرنَواز داشت که هر دو را لرزان به کاخ ضحاک بردند و او نیز به ایشان، جادوگری و پلیدی تعلیم کرد. در آن زمان، سربازان ضحاک، هر شب، دو مرد جوان را سر می‌بریدند و از مغز سر آنان، برای مارها خوراک فراهم می‌کردند. 

ستمگری و توحش ضحاک، موجب اندوه مردم شد. اما کسی توان قیام نداشت. در این هنگام، شخصی به نام کاوه‌ آهنگر، در برابر ضحاک خروشید. کاوه 18 پسر داشت که ضحاک، 17 تن از آنان را سر برید و مغز آنان را خوراک مارهای خود کرده بود. کاوه به کین‌خواهی پسران خود، مردم را گرد آورد و آنان را به ضدّ ضحاک ستمگر شوراند.

کاوه با سپاهى بسيار به سوى فريدون (یکی از نجیب‌زادگان ایران) روانه شد. فریدون با سری پر از کینه، با سپاهیان بسیار به جنگ ضحاک روانه شد. کاوه آهنگر نیز پیشرو سپاه فریدون شد. فریدون و سپاهیانش به سوی اروند رود رفتند. از آن گذشتند و رو به سوی بیت‌المقدس کردند که ضحاک در آنجا کاخی بلند ساخته بود: «به خشكى رسيدند سر كينه جوى، به بيت المقدس نهادند روى». فریدون دست به گرز برد و نگهبانان کاخ ضحاک را نابود کرد. فریدون با اسب وارد کاخ ضحاک شد. سر دیوها را در هم کوبید و بر تخت ضحاک نشست. سپس او را به بند کشید.»[2] اما نکته مهم و قابل تأمل، حضور بِجا، گسترده و سازنده مردم در صحنه بود.

عدم حضور مردم در صحنه، ویرانگر و آسیب‌زا است. حضور در جای نادرست نیز ویرانگر است. اما حضور صحیح و منطقی مردم، سازنده و نجات‌بخش است. این همان سخنی است که از شاهنامه به دست می‌آید. چنان که در این حکایت می‌بینیم حضور مردم در صحنه، موجب پیروزی جبهه نور بر سیاهی شد. این حضور در صحنه، گاهی در جبهه جنگ است، گاهی حضور در کف خیابان و امروز می‌تواند حضور در انتخابات باشد که پیامی آشکار به لشکر دیوهای صهیونیست انسان‌نما داشته باشد. همان دیوهایی که شعار انسانیت، آزادی و حقوق بشر سر می‌دهند، اما آشکارا از هر دیو و از هر حیوان درنده‌ای پَست‌تر و رذل‌تر و درنده‌تر هستند.

پی‌نوشت:
[1]. بنگرید به: «شاهنامه: هدف از تاریخ، عبرت است، نه فخرفروشی!»
[2]. ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق،نیویورک، 1366، ج 1، ص 66-87.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.