نکته هاى مهم
در این جا چند نکته قابل توجّه است:
1ـ اگر قضا و قدر را به معناى غلط جبرى تفسیر کنیم باز از تفسیر این مکتب، بهتر به نظر مى رسد، زیرا سرچشمه جبرِ الهى، علّت و معلول را به خداوند بازمى گرداند که یک مبدأ علم و قدرت بى انتهاست ولى سرچشمه جبر مادّى به طبیعت برمى گردد که فاقد هر دو است و به طور قطع، حکومتِ عواملِ فاقد شعور طبیعى و بدنبال آن، تسلّط دستگاههاى تولیدى بر پهنه تاریخ بشر، بسیار از آن وحشتناک تر خواهد بود.
2ـ اگر عقیده به قضا و قدر را یک عامل تخدیر بدانیم، به یقین اثر تخدیرى عقیده به جبرِ علّت و معلول و حکومتِ جبرى عوامل اقتصادى، از آن بیشتر خواهد بود، زیرا در این صورت هر ملّتى و هر انسانى در تاریخ مشخّص خود، باید چنان باشد که هست، و غیر آن نمى تواند باشد، و به گفته «آرانى» دنیا و حوادث دنیا جنبه «وجوب» دارد نه «امکان» و به همین دلیل باید در برابر آن تسلیم بود. بنابراین نتیجه عقیده به چنین جبرى، تسلیم مطلق در برابر وضع موجود است.
3ـ طرفداران این عقیده گاهى این سؤال را از خود کرده اند که اگر قانون جبر بر همه چیز حکومت مى کند، پس شما چه اصرارى بر تبلیغ عقاید خود و ایجاد انقلابهاى اجتماعى دارید؟
آنها در پاسخ گاهى مى گویند: ما همانند قابله اى هستیم که به تولّد کودک در لحظه معیّن که طبق قوانین طبیعى، بیرون آمدن او از رحم مادر تعیین شده، کمک مى کنیم و گاهى مى گویند این کوششهاى ما نیز از اختیار ما بیرون است و معلول همان عوامل جبرى است!
ولى مى دانیم که هر دو جواب بى پایه است، زیرا قبول این که آنها مى توانند همچون یک قابله، به تولّد سالم نوزادهاى اجتماعى و یا تسریع در تولّد آنها کمک کنند، دلیل بر این است که سهمى از آزادى اراده دارند و همه چیز مشمول قانون جبر نیست.
و امّا این که مى گویند تلاشهاى ما نیز از آثار همان قانون جبر است نیز سخن بى اساسى است، زیرا آنها در سخنرانى ها و نوشته ها و تلاشهاى خود در عمل براى افراد، مسئولیّت و تعهّد قائل مى شوند، و افرادى را که وظایف خود را انجام نمى دهند، سرزنش کرده و به باد انتقاد مى گیرند، و به عکس از افراد وظیفه شناس تقدیر مى کنند، و تمام این واکنشها را از نظر عقلى و منطقى صحیح مى دانند (نه یک واکنش جبرى غیر منطقى). اینها همه نشانه آن است که در عمل براى همه آزادى اراده قائلند. (دقت کنید)
4ـ گرچه منظور در این جا بحث درباره مسأله جبر و اختیار نیست بلکه هدف اصلى، بیان تأثیر آن در سرنوشت اجتماعات از یک سو، و بطلان اتّهام جبرى بودن مکتب اسلام از سوى دیگر است، ولى با این حال اشاره به گوشه اى از این مسأله در این جا بى مناسبت نیست:
فلاسفه مادّى و متافیزیک از دیرباز درباره این مسأله سخن گفته اند و دامنه آن به روانشناسى و روانکاوى و مسائل حقوقى و جامعه شناسى و اخلاقى نیز کشیده شده است، و براستى این مسأله از نظر فلسفى مسأله پیچیده اى است، امّا یک نقطه بسیار روشن در میان تاریکى هاى این مسأله دیده مى شود و آن این که هیچ گاه فطرت آدمى، آزادى اراده او را نفى نکرده و حتّى طرفداران جبر، در مسائل زندگى، همه اصل اختیار را به رسمیّت شناخته اند.
وجود دادگاهها، زندانها، بازپرسى ها، محاکمه ها، ملامتها، تشویقها و توبیخها در سراسر قرون و اعصار و در تمام مناطق جهان، دلیل بر این است که اصل آزادى اراده از نظر زندگى، مورد پذیرش عموم مردم دنیا بوده و هست و جبریها تنها به هنگام بحث و در محیط دانشگاه و مباحث فلسفى، جبرى بوده اند، امّا همین که قدم به متن زندگى مى گذارند فوراً اختیارى مى شوند.
یک فیلسوف جبرى، کارمند خود را به خاطر عدم انجام وظیفه توبیخ مى کند و اگر حقّ او را بِبرند و یا لطمه به او بزنند به دادگاه شکایت مى کند، از مزاحمت همسایه ناراحت مى شود و اعتراض مى کند، از کم فروشى دکّاندار برآشفته مى شود و به او ایراد مى گیرد.
همه اینها نشان مى دهد که او تمام افراد را در کار خودشان آزاد حسّ مى کند; او هرگز به این عذر قانع نخواهد شد که این تخلّفات و تجاوزها، معلول یک سلسله علل جبرى، اجتماعى، تربیتى، ذاتى و ارثى این افراد است، بنابراین سزاوار نیست که آنها را سرزنش کرده و مجازات نمایند و یا به زندان بیفکنند و یا به جرم آدم کشى اعدام نمایند.
ممکن است گفته شود انجام این گونه عکس العمل ها از ناحیه ما نیز یک نوع حرکت جبرى است; ولى این سخن به طور کامل غیر منطقى است، زیرا مفهوم آن این است که عقل ما مى گوید این عکس العمل ها، دادگاهها، محاکمه ها و زندانها، نسبت به افراد مجرم، ظالمانه است و بى دلیل، زیرا آنها اختیارى از خود ندارند ولى ما این ظلم را به اجبار انجام مى دهیم; در حالى که مى دانیم هیچ کس به ظالمانه بودن این عکس العملها اعتراف نمى کند و اگر بر طبق قانونِ معقولى باشد، آنها را به طور کامل عادلانه مى دانند، امّا طرفداران جبر هرگز نمى توانند اینها را عادلانه بدانند; این جاست که مى گوییم همه کس حتّى جبرى ها در اعمال خود اختیارى هستند و اصل اختیار، موافق وجدان عمومى مردم جهان، اعمّ از دانشمندان، فلاسفه و غیر آنهاست.