1- فرضیّه عوامل اقتصادى
نخستین فرضیّه اى که درباره گرایش به مذهب به آن اشاره کردیم و بر اساس اهمّیّت آن، بر سایر فرضیّات مقدّم داشتیم، این است که سرچشمه مذهب، عوامل استعمار اقتصادى بوده است.
طرفداران این فرضیّه همانانى هستند که از زاویه خاصّى به اجتماع انسانى مى نگرند و نیروى «محرّک تاریخ» را به شکل دستگاههاى تولیدى مى دانند و معتقدند عموم پدیده هاى اجتماعى، اعمّ از سیاست، فرهنگ، علم، فلسفه و حتّى مذهب، مولود همین موضوع است.
آنها معتقدند که طبقه استعمار کننده در جوامع انسانى، براى درهم کوبیدن مقاومت توده هاى استعمار شده (تخدیر آنها)، مذهب را به وجود آورده است.
آنها براى اثبات ارتباط مذهب بامسأله استعمار و تخدیر توده هاى مردم، گاهى به خرافاتى که در پاره اى از مذاهب وجود دارد استدلال مى کنند و گاهى با تحریف مفاهیم مذهبى، براى هدف خود دلیل مى آورند، مثلا مى گویند; طبقه استعمار کننده، مذهب را اختراع کرد تا در پناه آن، مسأله اى به نام «قضا و قدر» بسازد و توده هاى مردم را به عنوان این که سرنوشت آنها از پیش تعیین شده و قابل تغییر نیست، وادار به تسلیم کند و یا مسأله اى به نام «زهد و بى اعتنایى به دنیا» و «جیفه گندیده بودن جهان مادّى» و «رهبانیـّت» را ساخت تا آنها را از مسائل اصیل زندگى بیگانه سازد و یا چیزى به نام «توکّل» و قطع پیوند از وسایل مادّى و همچنین «صبر و تسلیم» در برابر حوادث را به وجود آورد تا روح تحرّک را در آنها بمیراند.
به همین جهت آنها مذهب را نوعى «افیون» براى توده هاى رنج دیده و عامل تخدیر اکثریّت وسیع اجتماعات مى دانند. «لنین» در گفتار معروفش در کتاب «سوسیالیسم و مذهب» مى گوید:
«مذهب در جامعه به منزله تریاک و افیون است»!.
و نیز به همین جهت معتقدند که افکار مذهبى، بیشتر موقعى نُضج مى گرفته، که جامعه گرفتار شکست و رکود و عقب افتادگى مى شده، در این موقع براى تسلّى خاطر و نجات از ناراحتى و شکست، به مذهب، که اثر تخدیر روحى دارد، روى مى آورده است، به عنوان مثال دکتر «آرانى» در نشریّه «عرفان و اصول مادّى» بحثى دارد که خلاصه آن چنین است:
«همیشه در کشورهایى که صنعت و اقتصاد ترقّى مى کرده و طبقه ضعیف، امید موفّقیّت را در خود مى دیده است، افکار مذهبى و عرفانى برچیده شده و به جاى آن، افکار ماتریالیستى نشسته، ولى آن زمان که با انحطاط تمدّن و بحران اقتصادى درگیر شده، بازار مذاهب و فلسفه (متافیزیک) رواج بیشترى به خود گرفته است».
امّا همان طور که در شرح فرضیّه دوّم (عامل ضدّ استعمارى بودن مذهب) خواهیم دید، آنها چون نتوانسته اند تأثیر مثبت مذهب را در پیروزى هاى سیاسى، اقتصادى و نظامى در جبهه هاى مختلف، در تاریخ گذشته و معاصر، انکار کنند، ناچار از این تفسیر، عدول کرده و به پاره اى از مذاهب، رنگ ضدّ استعمارى داده اند، که شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.