تصوف
اگر تصوف و عرفان شیعی یکی است چرا هیچ کدام از فقهاء و متکلمین شیعه صوفی نبودهاند؟ برای پاسخ به این سوال باید به مجموعه ای از مطالب توجه داشت از قبیل: موقف امامان معصوم در قبال صوفیگری، موضع فقها و دانشمندان بزرگ شیعی در برابر تصوف و همچنين اندیشه و افکار تصوف نسبت به اسلام و شیعه
به عقیده برخی ريشه تصوف خارج از دين اسلام است و از دیگر اديان وارد جامعه اسلامی گرديده است. اما صوفيه سعی دارد كه ريشههای آن را اسلامی معرفي نمايد و بزرگان دین را منسوب به خود نمایند. در این راستا جناب سلمان فارسی یکی از بزرگان شیعه است که صوفیان وی را منسوب به خود میدانند.
ریاضت چیزی نیست که در دین از آن نهی شده باشد. بلکه دین با ریاضتهایی مخالف است که از راههای غیردینی ثابت شده باشد و شارع مقدس آن را امضاء نکرده است. بنابراین ریاضت مطلقا ممنوع و ناپسند نیست و ریاضت به طور کلی به دو دسته تقسیم میشود. ریاضتهای مشروع و ریاضتهای نامشروع.
ازجمله مناسک صوفیه رقص سماع است که این طایفه برای آن اهمیت زیادی قائل هستند، هرچند که امروزه به دلایل اجتماعی برخی از فرقههای صوفیه آن انجام نمیدهند و تا مرز ترک کردن آن پیش رفتهاند. بااینحال برخی از ایشان بر این باورند که رقص سماع ممنوع نیست، هرچند ترک شده است.
رواياتی كه در زمينه تصوف نقلشده به دو دسته تقسيم میشود. برخی از آنها در مذمت صوفيه وارد شده و برخی از آنها رواياتی است كه از مفهوم آنها برای مدح تصوف استفاده میكنند. اينها رواياتی است كه بنابر قول محققين از مجعولات متصوفه است. تلقی احاديث اسلامی از تصوف يك تلقی مذمتگرايانه است و هيچ نگاه مدحی در احاديث صحيح اسلامی برای تصوف ديده نمیشود.
براساس بینش راستین اسلامی تنها روش و طریقهای معتبر و ارزشمند است که از سوی قرآن و روایات پیامبر و ائمه اهل بیت(علیهم السلام)، مورد تأیید باشد. بنابراین روش صوفیه چه رهبانیت و ترک دنیا و چه در خرقهپوشی و پشمینهپوشی بر خلاف قرآن و سنت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) است. زیرا قرآن کریم کسانی را که زینت و طیبات را بر خود حرام کردهاند مورد نکوهش قرار میدهد.
صوفیه از یک سو معتقدند که عشقی که در صحبتهای خود از آن نام میبرند بر امور معنوی صدق میکند و منظور ایشان از عشق، همان عشق معنوی است، و حال آنکه در حکایات و ادبیات صوفیانه همین عشق، تعبیر به عشق مجازی شده است و بیش از عشق تعبیری معنوی داشته باشند، آنرا در تعابیر مادی بهکار گرفتهاند.
از الفاظی که صوفیه به آن عنایت دارد، لفظ عشق است. صوفیه از این لفظ زیاد استفاده میکنند. برخی از صوفیه عشق را حمل بر حب در روایات نموده و اینگونه القا میکنند که عشق همان حب است. ليكن در پاسخ بايد بگوييم اگر عشق امر ممدوحی بود، میبايست در قرآن کریم به جای مودت و دوستی نسبت به اقربای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از کلمه عشق استفاده میشد.
خانقاه محلی است که درویشان با سکونت در آن آداب و روش تصوف را اجرا مینمایند. اولین خانقاه برای صوفیان در رمله شام توسط فرمانروایی مسیحی ساخته شد و این در حالی است که فقهای عظیم الشان شیعه به پیروی از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) حضور در خانقاه را بهقصد دعا و عبادت و اجرای مراسم مذهبی جایز نمیدانند.
ازآنجاکه تصوف تاثیرات زیادی از ادیان غیر اسلامی پذیرفته است، بسیاری از ضد ارزشها را جزو باورهای خوش قرار داده است؛ بدینجهت غنا در اسلام از محرمات محسوب میشود و همه مذاهب اسلامی آن را قبیح و ضد ارزش تلقی مینمایند، از دیدگاه صوفیان نه تنها مذموم و بد نیست بلکه در ترویج و گسترش آن در طول تاریخ نقش اساسی و محوری داشتهاند.
دین مبین اسلام برای هدایت انسانها احکام و تکالیفی را عرضه داشته که انسانها باید به آن عمل کنند تا رستگار شوند. به همین دلیل انسان در اسلام مکلف است و باید یا مجتهد باشد و یا از مجتهد جامعالشرایط تقلید نماید. اما قطب صوفیه و مرشد نه خودشان ادعای اجتهاد دارند و نه متصوفه و سایر مسلمین آنان را مجتهد میدانند، پس از چه بابی گفتههایش نزد صوفیه حجت است؟
در تصوف (برخلاف شریعت اسلام)، سماع و غنا و گوش دادن به آنها جزء آداب و رسوم ضروری آنهاست و مدعیاند که این برنامهها موجب تصفیه روح و پاکی قلب میشود و درنتیجه صوفیان را غیر از خدا بهسوی خدا مجذوب می گرداند و درنهایت آنها از خود غافل و در خدا فانی میگردند و در این حالت هر کاری از آنان سر بزند به اراده خودشان نیست.
چرا حلول که بطلانش از کسی پوشیده نیست، از ارکان تصوف قرار داده شده است؟ حلول عبارت است از اختصاص چیزی به چیزی، آنگونه که اشاره به یکی از آن دو عین اشاره به دیگری باشد و آنچه حلول کند را "حالّ" و آنچه در آن حلول کنند را "محلّ" نامند. گروهی از صوفیه گمان میکنند که حقتعالی در پیامبران و امامان و برخی دیگر افراد حلول کرده است.
علت اصرار صوفیه بر حقانیت تمام ادیان و مذاهب و به رسمیت شناختن آنها دو چیز میتواند باشد: یکی از بین بردن تعصب پیروان ادیان نسبت به مذهب خود که به این وسیله بتوانند بهراحتی در میان آنها نفوذ کنند و به تبلیغ و ترویج عقاید و باورهای انحرافی خویش بپردازند؛ و دوم ترویج اباحه گری و بیبندوباری در جوامع اسلامی.