گنابادیه
محمد اسماعیل صلاحی پستی را در صفحه شخصی خود در فضای مجازی، پیرامون دیدارهای شاه خائن با سلطان حسین تابنده قطب این فرقه، منتشر کرد و ضمن تعریف و تمجید از شاه خائن، در سخنان توهین آمیزی به دروغ ادعا کرد که مقام معظم رهبری قصد داشته است که نورعلی تابنده قطب فرقه گنابادی را وادار کند تا به دیدار او برود ولی ایشان نپذیرفته است! این درحالی است که اقطاب فرقه گنابادی، قبل و بعد از انقلاب هیچ جایگاهی نزد علمای شیعه نداشتند.
دراویش صوفی که مسلکشان بطور کلی انحراف در اسلام و دین و شریعت است، مسئلهی سهو النبی را محملی برای توجیه اشتباهات غلط خود کرده و بدین وسیله مقام عصمت را برای خود ثابت میدانند! درویش صلاحی، مدعی قطبیت فرقهی منحرف صوفیه گنابادیه با ادعای اینکه پیامبر اسلام (ص) و امیرالمومنین (ع) هم خطا میکنند، بیان میکند که نورعلی تابنده هم خطا کرده نباید مهندس جذبی را به عنوان قطب فرقه معرفی مینمود!
با این جایگاهی که اقطاب صوفیه برای خود مدعی هستند، بخود اجازه میدهند تا افرادی را به عنوان شیخ معرفی کرده تا فرامین قطب را در مورد دراویش اعمال کرده و در واقع بعنوان یک کارگزار فعالیت کنند. اما همانطور که محرز و مشخص است فرمان یک قطب تا زمانی نافذ است که زنده باشد و صدور اجازهی بیحد و حصر و مادام العمر برای احدی ممکن نیست.
با مرگ نورعلی تابنده گویا تشنگان رسیدن به قدرت، سربلند کرده و درویشی ساده به نام محمد اسماعیل صلاحی سودای قطبیت دارد. صلاحی با این پیشفرض، که چون مدعیان قطبیت در سلسله نعمت اللهی مثل صفی علیشاه، اکثراً توانستند برای خود فرقهای تشکیل دهند، او نیز میتواند بهمانند آنان به قطبیت برسد. صلاحی برای اثبات ادعای خود هر روز فرمان جدیدی از آستین خود خارج میکند و مدعی میشود که از سوی نورعلی تابنده صادر شده است.
نوبت قطبیت که به نورعلی تابنده رسید، خبری از اشاره غیبه در کار نبود و او میگفت: من از سر ناچاری قطبیت را قبول کردم و چون محبوب علیشاه دوست نداشت که کسی غیر از من به قطبیت برسد من هم مجبور شدم قطبیت را قبول کنم. لذا مشخص میشود که هیچ ابلاغ و اشارهای برای قطبیت او در کار نبوده است. نورعلی تابنده حتی به این مطلب هم اشاره میکند که بعد از خودم نیز این قطبیت را به خاطر زحماتی که دارد به خانوادهام نخواهم داد.
طبق گفته ملاسلطان گنابادی در این فرقه، قطب جدید باید دارای نص صریح و اثر صحیحی باشد که خداوند در قول او قرار میدهد. با مرگ نورعلی تابنده، عدهای از دراویش با جذبی تجدید بیعت کردند و عده ای به این بهانه که اثر صحیحی از ایشان ندیدند، از تجدید بیعت با ایشان امتناع ورزیدند. اما چطور ممکن است که اکثر دراویش و مشایخی که با ایشان تجدید بیعت کردند اثر صحیح را ندیده باشند و به اشتباه با جذبی بیعت کرده باشند.
بزرگان فرقه سلطان علیشاهی همیشه از ملاسلطان گنابادی تعبیر به شهید میکنند ولی ملاعلی گنابادی را شهید خطاب نمی کنند و به ندرت به ماجرای قتل او که توسط یکی از مریدان این فرقه در کاشان اتفاق افتاده است اشاره می کنند. زیرا پرداختن به این مسئله باعث ظاهر شدن زوایای پنهان این اتفاق و رسوایی هرچه بیشتر این فرقه خواهد شد.
امروزه برخی از افراد مسلمان به دلایل گوناگون که رنگ و بوی صوفیانه دارد، جملاتی را ادا کرده و بر زبان جاری میکنند که مخالف با توحید است. جملاتی مانند لااله الا زینب! لا اله الا رقیه! لا اله الا لیلی! که بر زبان برخی هیئتی نمایان و دراویش صوفی در مدح سران تصوف جاری میگردد، از آن بوی کفر استشمام میشود و نمیتوان با ادلهی دلی و به اصطلاح عاشقانه، از تبعات آن شانه خالی کرد.
دلیل واقفیان در تصاحب اموال، میتواند در مورد سایر مذاهب، فرقهها و نحلهها جاری و ساری باشد. پس از مرگ نورعلی تابنده عدهای از مشایخ و دراویش فرقهی گنابادیه با جانشین او بیعت نکرده و از این مهم سر باز زدهاند. چه بُعدی دارد که اموال زیاد و اختیارات وسیعی که تابنده به برخی مشایخ مانند مصطفی آزمایش داده، سبب این تمرد شده باشد؟
از اعتراضات و شبهاتی که از سوی شبکههای معاند و فرقههای صوفیه شیعه وارد میشود، طرد صوفیان شیعه از سوی حکومت جمهوری اسلامی است در حالی که همه اقلیتهای مذهبی تحت لوای نظام در امنیت کامل زندگی میکنند و اشکال مطرح شده شوی تبلیغاتی به نفع فرقه صوفیه گنابادی است.
برخی از پیروان طریقت صوفیه گنابادیه به منظور میها کردن بستری اجتماعی مناسب برای خود، اینگونه القاء میکنند که سلطان علیشاه از اقطاب این فرقه دیداری با امام خمینی (ره) داشته است. این درحالی است برخلاف ادعای مطرح شده رضا علیشاه دیداری با امام خمینی نداشته، بلکه اوایل انقلاب به جرم حمایت از رژیم طاغون و شخص شاه، از سوی دادسرای انقلاب تحت تعقیب بوده است.
فرق منحرف صوفیه در زمان ما دچار رفتار ساختار شکنانهی عجیبی شدهاند، به گونهای که امروزه دراویش قید اعتقادی به مراد و قطب خود نداشته و به او اشکال وارد میکنند. این رفتار حتی در بین مشایخ باسابقه نیز به وفور دیده میشود که نمونهای از آن را میتوان در نامهی سرگشادهی مصطفی آزمایش، مأذون فرقهی گنابادیه به علیرضا جذبی قطب این فرقه دید.
جامعه فطرتاً روز به روز به سمت اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) متمایل میشد و گرایش پیدا میکرد و حکومت از این مطلب نگران بود. به تدریج سعی کردند با برجسته نمودن افراد سادهلوحی که با مشاهده دنیاپرستی خلفا و عمّال آنها از روی کجفهمی معنویت اسلام را در فرار ظاهری از دنیا و واگذار کردن دنیا به اهلش و به نوعی زهد و دوری از دنیا روی آورده بودند، سعی کردند خلاء معنوی اهل بیت (علیهم السلام) را در جامعه پر نمایند.
صوفيان، عموما مبتلا به انحرافات زيادي شدهاند. از جمله آنکه به بهانه رسيدن به حقيقت، ادعا ميکنند احکام ديني براي آنها نيست و چون به حقيقت رسيدهاند، نيازي به شريعت ندارند! حال آنکه پيامبر (صلی الله علیه و آله) که به بيشترين مرتبه قرب الهي نائل آمد، هرگز چنين ادعايي نداشت و شديدا به شريعت پايبند بوده و کاملا در مقابل دستورات الهي تسليم بودند.