شریعت گریزی
از نشانههای عرفانهای کاذب و فرقههای انحرافی بیتوجهی به احکام شرعی و تکالیف الهی به بهانههای مختلف از جمله پوسته انگاری شریعت است با این توجیه که شریعت پوسته و حقیقت مغز آن است و هر گاه به مغز رسیدیم دیگر نیازی به پوست نداریم و آن را دور میاندازیم.
معنویت دینی بدون اهتمام و التزام به مناسک شرعی خیالی بیش نیست، اما برخی مدعیان وصول به حقیقت، خود را از شریعت بی نیاز دیده و بدون طی مسیر، خود را به مقصد و مقصود رسیده می دانند که این رویکرد نادرست در نتیجه نوع نگرش به جهان پس از مرگ و خلأهای اعتقادی و نگاه اعراضی و یا گزینشی به کتاب و سنت و فهم نادرست از آنها می باشد.
صوفیان گاهی پا را از این فراتر نهاده و برای فرار از شریعت به این آیه شریفه متوسل میشوند :« وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّی يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»[2] و میگویند غرض از عبادت وصول به یقین بوده است وقتی انسان به یقین برسد دیگر نیازی به عبادت نیست! به همین دلیل گروهی از آنها پشت پا به احکام شرع میزدند.
یکی از عقاید صوفیه شریعتگریزی در برابر شریعت محوری است. صوفیان در این بحث معتقد هستند وقتی یکی از صوفیه به مقامی از مقامات خاص دست یابد، تکالیف شرعی از او ساقط شده و دیگر نیازی به انجام تکالیف حد اقل در آن حال ندارد. اما این عقیده مخالف قرآن و سنت اهل بیت (علیهم السلام) است.
هرگاه از طرف دشمنان و مخالفان اسلام، انحراف و بدعتی در دین خدا ایجاد شود، در زمان حضور امام معصوم (علیهالسلام) وظیفه ایشان و در زمان غیبت، وظیفه عالمان و فقیهان دین است تا با علم خود جلوی این انحراف و عقاید مسموم را بگیرند.
یوسف مردانی برای پررنگ نشان دادن شریعت نزد صوفیه در سخنان خود به اهمیت شریعت و فقها پرداخته است. ولی بازهم سخنان او نشان دهنده این است که شریعت نزد او نیز جنبه مقدمهای دارد. صحبت کردن یوسف مردانی از شریعت و شناخت فقیه به نحوی است که مرید را دچار سردرگمی کرده و مرید از تقلید صرف نظر میکند.
برخی از صوفیان در لاابالی بودن نسبت به انجام دستورات شرعی معروف بوده تا جایی که برخی حلال و حرام را برای خود بیمعنی میدانستند. اما از عجائب صوفیگری اینکه همین صوفیانی که نسبت به دستورات خدا و پیامبر او بیتفاوت هستند، آنچنان در برابر شیخ و مراد خود مطیع و تسلیم هستند که گویا بنده او هستند تا اینکه بنده خدا باشند.
صوفیان انواع و اقسام توجیه برای ترک شریعت، ذکر کردهاند. اما عجیبترین نوع این توجیهات، این است که مردی صوفی همچون محمد معشوق خود را حائض خوانده است یا اینکه فردی دیگر خداوند متعال را سبب ترک نماز خود میداند و می گوید خداوند از من خواسته است که نماز نخوانم.
بررسی سیره معصومین (علیهم السلام) و روش عبادت کردن آنان در شرایط، زمان و مکانهای مختلف نشان دهنده وجود تکلیف بر بندگان خداوند، حتی اولیای الهی است. بنابراین مساله اسقاط تکالیف شرعی که در میان صوفیه مطرح است، با مقایسه سیره حضرات معصومین (ع) واضح البطلان است.
روایاتی زیادی از ناحیه امامان معصوم (علیهم السلام) مبنی بر وجوب تمسک به دین تا آخرین لحظه حیات وارد شده است. این روایات نشانگر واجب بودن طاعت خدای تعالی در زمان حیات انسان است؛ و همین روایات ادعای صوفیه را مبنی بر اسقاط تکالیف شرعی از انسان را در حالتهای مختلف رد میکنند.
برخی از صوفیه معتقدند در صورت دستیابی به کشف، وظایف عبادی از انسان ساقط میشود. در صورتی که آیات قرآن بر خلاف ادعای صوفیه را بیان میکند. از این رو تعارض ادعای مطرح شده از سوی صوفیه با آیات قرآن روشن میشود.
یکی از انحرافات مهم در بین صوفیان، ترک شریعت است که این مسئله یکی از اشتراکات اساسی بین صوفیه و مسیحیت است، شریعتگریزی در مسیحیت توسط شخصی به نام «پولس» شکل گرفت که صوفیان نیز این عمل انحرافی را از آنان کپیبرداری کردهاند.
صوفیه در کتب خویش آنچنان بزرگان شریعتگریز خود را دارای مقاماتی عرفانی معرفی کردهاند، که گویا عبادت و شریعت هیچ اثری در رسیدن به این مقامات نداشته است. چنانچه محمد معشوق، که صوفیان، معترف به بی نماز بودن او هستند را شخصیتی معرفی کردهاند که در روز قیامت، صدیقان آرزوی بودن خاک کف پای او را خواهند کرد!
برخی از بزرگان صوفیه شریعت را فقط یک عادت فرض کرده، که صوفی واصل دیگر به آن نیاز ندارند. برخی دیگر از بزرگان صوفیه شریعت را عملی ظاهری و صوری میدانند، چنانچه دکتر غنی محقق شهیر صوفی، در کتب خود به این مسئله اشاره میکند که صوفی پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مصنوعی اجتماع و اخلاق مصنوعی عرفی مقید سازد!