ترک شریعت به بهانهی طریقت
پایگاه جامع فرق ادیان ومذاهب - اساسی ترین بدعت صوفیان ، تقسیم دین به شریعت و طریقت است. گروهی از صوفیه هستند که مراحل سیر و سلوک انسان را به سوی خدا به سه مرحله تقسیم میکنند. شریعت که احکام دینی را شامل میشود و مسائل مربوط به حلال و حرام و احکام فقهی آن است. سپس در ماورای شریعت راهی باطنی را به سوی کمال جویا میشوند و آن را سیر و سلوک عرفانی (طریقت) مینامند. از آن پس معتقدند که سالک به حقیقت میرسد خواه این حقیقت به معنای فنای فی الله و فراموش کردن همه چیز جز خدا باشد و یا به معنای رسیدن به وحدت وجود!
آنان احکام و تکالیف ظاهری شرع را تمهیدی برای رسیدن به باطن امر گرفتهاند و از نظرشان هرگاه پویندگان راه حقیقت به سر حد کمال رسیدهاند، احکام شریعت که پوسته حقیقتند را رها کرده و به احکام باطن و مغز مکلف میشوند؛ فهم رسیدن به حقیقت با قطب و پیر طریقت است! به زعم این گروه ایشان محو شدگان جمال حق هستند و از هرگونه تکلیف ظاهری مبرا گردیدهاند.
صوفیان میگویند که ما واصلیم به حق؛ و نماز و روزه و زکات و حج و احکام دیگر مقرر شده که سالک بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق کند و او را معرفت حاصل گردد یعنی به حق رسد و چون واصل شد تکلیف از وی برخاست و هیچ از شرایع دین بر او واجب نیست هر چه او کند نیکو کند.
البته همهی صوفیان چنین عقیدهای ندارند و بعضی از سران آنها با صراحت پایبندی به شریعت را در تمام مراحل سیر و سلوک لازم و واجب شمرده و به رفتار دیگر صوفیه اعتراض کردهاند؛ از جمله از جنید بغدادی نقل شده که میگوید: همه راهها به بن بست میرسد مگر راهی که به دنبال رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد پیروی از وی در کار نیست چون عمل و مذهب در قید کتاب و سنت است.[1]
صوفیان گاهی پا را از این فراتر نهاده و برای فرار از شریعت به این آیه شریفه متوسل میشوند :« وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّی يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»[2] و میگویند غرض از عبادت وصول به یقین بوده است وقتی انسان به یقین برسد دیگر نیازی به عبادت نیست! به همین دلیل گروهی از آنها پشت پا به احکام شرع میزدند .
علاوه بر همه اینها می دانیم که صاحبان اصلی شریعت یعنی پیغمبر اکرم و امامان معصوم (علیهم صلوات الله اجمعین) که از آغاز به مقام یقین رسیده بودند، تا پایان عمر به تمام احکام شرع حتی مستحبّات و مکروهات مقید بودند و همگان را نیز به آن دعوت میکردند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در آخرین ساعات عمر مبارکشان دستور دادند ایشان را به هر زحمتی که هست به مسجد ببرند و نماز جماعت را در حالی که به شدت بیمار بودند اقامه کردند.
حضرت على(علیه السلام) در مسجد کوفه شهید شدند و امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا در برابر تیر باران دشمن نماز جماعت به پا داشتند. آیا کسى مى تواند بگوید این بزرگواران به مقام یقین نرسیده بودند و لذا همچنان به عبادت هاى خالصانه خود ادامه مىدادند!؟ این گروه متأسفانه یقین را که به معناى مرگ است تحریف کرده و آن را بهمعناى یقین به ذات پاک پروردگار تفسیر کردهاند.
قرآن مجید از قول دوزخیان مىگوید: «وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ - حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ»[3]؛ (ما پیوسته روز رستاخیز را دروغ مىشمردیم تا اینکه یقین [مرگ ما] فرارسید). چرا این افراد از زندگى پیشوایان دین غافل مىشوند و آنچه را که به ذهن قاصر خودشان مى رسند معیار برنامه هاى به اصطلاح سیر و سلوکى خود قرار مىدهند؟
پینوشت:
[1]. تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، مرتضی بن قاسم داعی حسنی رازی، تصحیح: اقبال آشتیانی، عباس، اساطیر، تهران، 1383 شمسی، چاپ دوم.
[2]. سوره حجر، آیه 99
[3]. سوره مدثر، آیات ۴۶ و ۴۷
افزودن نظر جدید