درویشی
اگر حضرت امام در مورد هیچ کدام از فرق درویشی اظهار نظری نداشته باشند، لااقل در مورد فرقه منحرف گنابادیه با نام بردن از اقطاب ایشان، ابراز انزجار فرموده است.
دراویش گنابادی وقتی با موجی از احساسات نسبت به فداکاری علی لندی در بین مردم و در شبکههای اجتماعی روبرو شدند، درصدد برآمدند با دزدی آشکار، علی لندی را پرورش یافته مکتب درویشی معرفی کنند و بدینجهت بر اعتبار خود بیفزایند. حال آنکه خانواده آن شهید عزیز، هرگونه ارتباط این شهید عزیز و خانواده محترم او را با مکتب پوشالی درویشی و تصوف را به شدت تکذیب کردند.
یکی از رسوم صوفیان که در متصوفه قدیم بسیار رایج بوده، گدایی است. درحالی که دراویش و بزرگان صوفیه، فقر را افتخاری برای خود و وسیلهای برای سیروسلوک الیالله میدانستند، شاهد آن هستیم که به یکباره برخی از اقطاب فرقه دراویش گنابادی حاضر به تحمل فقرا در جمع خود نیستند و حتی از جمع آوری کمک برای نیازمندان در مجالس خویش ممانعت میکنند.
چندین سال پیش که جریان انحرافی به نام ری استارت، توانست با کمک برخی از دراویش و به بهانه مخالفت با نظام، شبانه برخی از مساجد را به آتش بکشند. امروز نیز جنبشی شبیه همان که اقدام به آتش زدن مساجد و پایگاه های بسیج میکند اعلام موجودیت کرده و متأسفانه این جنبش نیز با دراویش گنابادی اعلام همبستگی و اتحاد کرده است.
محمد اسماعیل صلاحی که قطبیت جذبی را به او تبریک گفته بود و تا چند وقت قبل میگفت من تا زمانی که نامه فرمان قطبیت خودم به دستم رسید فکر هم نمیکردم که قطب باشم، ولی حالا ادعا میکند که در زمان تشییع جنازه تابنده فکر میکردم من و جذبی پوششی باشیم برای نفر دیگری و قطب اصلی نباشم. اما حالا ادعایی دیگر دارد و خلاف صحبتهای قبلی خود سخن میگوید.
صلاحی معتقد است که علم الاسماء همان ودایع الهی است که از حضرت آدم (علیه السلام) سینه به سینه به ائمه اطهار (علیهم السلام) و اقطاب صوفیه و الان نیز به او رسیده است. درحالیکه ودایع الهی یکی از خصوصیاتش این است که نشانهای است برای اثبات صدق و کذب مدعیان و صحبت کردن به تمام زبان های دنیا و سخن گفتن با حیوانات ازجمله همین علم و نشانهای است که ولی خدا باید آن را دارا باشد.
دراویش ادعا میکنند که به تمام عقاید و افکار دیگران حتی مخالفین خود احترام میگذارند. ولی دراویش گنابادی در مسئله بیعت با سید علیرضا جذبی نشان دادند که آنطور هم که میگویند و ادعا میکنند هم به صلح کل، آنهم حداقل در مورد فرقه و هم مسلکان خود پای بند و معتقد نیستند. چراکه در برخورد با مخالفین بیعت با قطب جدید، فحاشیهای زیادی به آنها کردند و نسبتهای بسیار زشت و ناروایی را به آنها و خانوادههایشان دادند.
یکی از معاصرین مجلسی در نوشتهای متذکر میشود که شیخ بهاءالدین محمد عاملی و ملا محمدتقی مجلسی و ملامحسن کاشانی (علیهم الرحمه) که هر یک قدری بنا بر مصلحت و برای هدایتشان مراعات آنها را مینمودند، بلکه از جانب ایشان سخنان نیز میگفتند و مینوشتند. اما فی الحقیقه در عقاید حقه، مخالف ایشان بودند.
نورعلی تابنده قطب پیشین فرقه منحرف گنابادیه، که بارها در مسائل دینی و فقهی اذعان به بیسوادی و بیاطلاعی خودش کرده و با این حال مدام فتاوای جالب توجه صادر میکند، بدعت را به همین بسنده نکرده و عنوان میکند، زنانی که عذر شرعی دارند نمیتوانند درویش شوند! اگر درویشی مسلمانیست، این بدعت از کجا آمده؟! چون نداشتن عذر شرعی برای بانوان، حتی شرط تشرف به اسلام هم نمیباشد.
مسعود وحدت از مشایخ ماذون فرقه سلطان علیشاهی یکی از کسانی بود که در سخنان خود در فضای مجازی مریدان این فرقه را به تجدید بیعت با جذبی دعوت کرد و با استناد به سخنان بزرگان سلف خود، لزوم و اهمیت این موضوع را تشریح کرد. اما محمد اسماعیل صلاحی در واکنش به این امر در سخنانی توهین آمیز، افکار ایشان را "افکار بلشویکی" خوانده و ایشان را شخصی لوده خوانده، که لودگی را با فروتنی اشتباه گرفته است.
بعد از به قطبیت رسیدن سید علیرضا جذبی، وضعیت در فرقه سلطان علیشاهی به حدی بحرانی شده است که حتی زنانی که در این فرقه از جایگاهی برخوردار نیستند، قطبیت او را زیر سؤال میبرند.همسر مصطفی آزمایش در سخنانی عجیب، تجدید بیعت را امری الزامی و اجباری نمیداند، چراکه معتقد است دارای حق انتخاب است. این درصورتی است که ملاسلطان گنابادی بقای دین و حتی درویشی یک مرید را به بیعت با مرشد مشروط کرده است.
محمد اسماعیل صلاحی نیز بهمانند بزرگان سلف خود به تشریح موضوع لزوم اجازه پرداخت و مهمترین نیاز و اصل برای سالک را داشتن اجازه از ولی زمان دانست و تاکید کرد که نورعلیشاه ثانی در رساله صالحیه، داشتن اجازه هم در ملکوت سفلی و هم در ملکوت علیا را شرط دانسته است. ایشان همچنین به این موضوع اشاره کرده است که ریاضات و مکاشفات اگر بدون اجازه باشد نه تنها باعث کمال نخواهد شد، بلکه موجب استدراج نیز خواهد شد.
بافتههای اقطاب و مشایخ صوفیه تماماً نتیجهی دوری از قرآن و عترت و در نتیجه دوری از معرفت و شناخت ربوبیت است. مشایخ و اقطاب صوفیه فاقد هر نوع معرفت حقیقی هستند و فاقد شیء نمیتواند عطا کنندهی آن به غیر باشد و کسی که چیزی از خود ندارد نمیتواند آن را به بقیه ببخشد.
از سال 42 به بعد، رژيم گذشته به ترويج تصوف و بناكردن خانقاههاى با شكوه و احياى فرقهها و مذاهب باطل و تشكيلات متعدد فراماسونرى نمود و كمكهاى مالى فراوانى در اختيار آنها قرار داد.