تصوف
فرعون ازجمله کسانی است که سران تصوف بهشدت بهدنبال تطهیر چهره او هستند چراکه برای او جایگاه رفیع و بلندی قائلاند. ابن عربی نیز ازجمله صوفیانی است که معتقد به ایمان فرعون است و قائل به این است که توبه فرعون مورد پذیرش خداوند متعال قرار گرفته است. این درحالی است که آیات و روایات متعددی خلاف این مسئله را میرساند.
مصطفی آزمایش و همسرش که از اولین روز اعلام قطبیت جذبی، مخالفت با ایشان را آغاز کردند گویا معتقدند که نظام جمهوری اسلامی نیز در به قطبیت رسیدن او بی تاثیر نبوده است. اما بنظر این بهانهای بیش نیست، چراکه مصطفی آزمایش نه تنها با جذبی بلکه با هیچ یک از اقطاب قبلی از سلطان حسین تابنده تا همین جذبی نساخت و در زمان آنها به صورت خودمختار عمل میکرد.
یکی از مطالبی که در فضای مجازی منتشر شده است دیدگاههای عبدالحسین زرینکوب درباره ورود اسلام به ایران و برتری ایران قبل از اسلام است که ملی گراها و معاندین به شدت به آنها استناد میکنند. درحالی که زرینکوب در چاپ دوم این کتاب از در اقدامی شجاعانه از مواضع قبلی خود برگشته و اعتراف به اشتباه خود میکند و تمام آنچه آنها را اشتباه میدانست را از چاپ دوم کتاب حذف میکند و در مقابل کتاب کارنامه اسلام را به نگارش در می آورد.
یحیی باخرزی، دوری جستن از کاخ و کاخنشینان را امری ضروری برای صوفیمرامان دانسته و عافت این نزدیکی را رغبت به دنیا و دوری از خدا میداند. او جهت اتمام حجت ادامه میدهد که در صورت برخورد ناگهانی با ایشان، امر به معروف و نهی از منکر کند و از چاپلوسی به شدت پرهیز کند که در غیر این صورت اگر حق را نگوید از خائنین به حق الله خواهد بود.
متصوفه از آنجا که خود را صاحبان امر طریقت دانسته و علما را صاحبان و مبلغان شریعت، لذا ادعا میکنند که امر شریعت که ظاهر و پوسته دین است را به علما و فقها میسپارند و در آن هیچ دخالتی ندارند. اما موارد کثیری از دخالت در شریعت توسط اقطاب صوفیه خلاف این ادعا را ثابت میکند. دخالت در انتخاب مرجع تقلید، فتوا در وضو، پرداخت زکات فطره به قطب، بدعت غسل اسلام و عشریه و ... از موارد دخالت در شریعت است.
درحالی که برخی از دراویش به شدت سیاسی هستند و در امر سیاست دخالتها میکنند، شعار صوفیه بر آن است که دراویش نباید در سیاست دخالت کنند. این در حالی است که قبل از این هم دراویش در امور سیاسی دخالت کرده و بر خلاف گفته بزرگان خود سخن گفتند. شیخ المشایخ صوفیه گنابادیه دراویش را به دخالت نکردن در سیاست امر کرده است، غافل از آنکه قطب فرقه گنابادیه خود بارها حضور فعال و چشمگیری در سیاست داشته و دراویش را نیز امر به آن کرده است.
درحالی که اقطاب دراویش گنابادی ادعا میکنند در شریعت دخالتی ندراند ولی دراویش گنابادی زکات فطره خود را طبق امر اقطاب گذشته خود به قطب میدهند درحالیکه شرع مقدس نهتنها چنین دستوری نداده است، بلکه شرع مقدس بر رسیدن زکات فطره به دست فقیر توسط کسی که زکات فطره بر او واجب شده است تأکید دارد.
متصوفه علاوه بر اینکه مدعی ولایت شدند و قطب خود را "ولی خدا" معرفی کردند، واژه "انسان کامل" نیز به ادبیات اسلامی وارد کردند و قطب خود را انسان کامل نامیدند. دراویش گنابادی هم درحالی اقطاب خود را ولی خدا و انسان کامل میدانند که نه تنها نورعلی تابنده قادر به صحیح خواندن قرآن نبود حتی جانشین او سید علیرضا جذبی نیز قادر نیست قرآن را صحیح بخواند.
نورعلی تابنده در انتخابات سال 88 با اعلام حمایت از یکی از کاندیداهای جبهه اصلاحات، دست به قمار بزرگی زد تا شاید این فرقه بتواند با توجه به برنامههای از پیش تعیین شده از سوی نهضت آزادی و اصلاح طلبان، آزادی عمل بیشتری در عرصه اجتماعی و سیاسی داشته باشند ولی در این انتخابات شکست خوردند. دراویش این فرقه اعتراف کردند که علیرغم حمایت از روحانی در دروه های بعدی ولی انتظارات مان از ایشان نیز برآورده نشد.
دراویش گنابادی با شروع انتخابات سال 88، همراه و هم سو و بهصورت کاملاً هماهنگ با حزب نهضت آزادی، تمام قد از اصلاح طلبان و سران فتنه اعلام حمایت کردند. نورعلی تابنده در آن انتخابات در ازای دریافت مبلغی از مهدی کروبی از ایشان اعلام حمایت کرد و برای ایشان ستاد انتخاباتی مستقلی تشکیل شد. ایشان در انتخابات سال 92 نیز به صورت غیرعلنی از کاندید مورد حمایت جبهه اصلاح طلبان حمایت کردند.
دراویش گنابادی در دوران پهلوی آزادی عمل بسیار زیادی داشتند و به خاطر همراهی و خوشخدمتی بزرگان خانقاه بیدخت به دربار و شخص شاه، از حمایت جدی و کامل رژیم پهلوی برخوردار بودند. تصرف موقوفات و ثبت و ضبط زمین های مردم به نفع خود و همچنین ضربوشتم و قتلهای دوران نورعلیشاه ثانی از جمله مهمترین اقداماتی است که بزرگان خانقاه بیدخت با حمایت و همکاری رژیم پهلوی انجام دادند.
فرقههای صوفیه بالاترین مقامات را برای اقطاب خویش متصور هستند و همواره در سخنان خود، شأن و جایگاه امام را برای ایشان قائل هستند. اما برخی از این اقطاب، در اعمال و رفتار خود هیچ شباهتی به ائمه اطهار (علیهم السلام) ندارند تا بتوان آنان را به ائمه (علیهم السلام) تشبیه و یا حتی مقایسه کرد. از امیر عارف گرفته که همواره مردم را کتک میزده و آنان را خر میخوانده تا امثال صفی علیشاه و صلاحی که بی ادبی را در حق دیگران تمام کردند.
متصوفه از آنجا که خود را صاحبان امر طریقت دانسته و علما را صاحبان و مبلغان شریعت، از همین رو چونکه شریعت را همچون پوستهای برای مغز دین فرض کردهاند، لذا فقها را علمای ظاهر یا قشری، نام گذاردهاند. لذا ادعا میکنند که در امر شریعت که ظاهر و پوسته دین است هیچ دخالتی ندارند و آن را به علما و فقها میسپارند. این درحالی است که نورعلی تابنده معیارهایی را برای انتخاب مرجع تقلید مشخص کرده و در انتخاب آن دخالت میکند.
ملا سلطان گنابادی از اقطاب فرقه دراویش گنابادی در هنگام بحث از ولایت، امامت را به ولایت معنوی و خلافت را به ریاست ظاهری تعبیر کرده و بهصورت واضح، خلافت را حق امام علی (علیه السلام) نمیداند و در ابتدا میگوید که خلافت با پیامبر (صلی الله علیه و اله) ختم شد و سپس میگوید خلافت، فقط از خلفای ثلاثه برمیآید. این درحالی است که حضرت، خود بارها برای به دست آوردن حق خود تلاش کرد.