ملا سلطان گنابادی: خلافت حق علی (ع) نبود!!!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ملا سلطان گنابادی از اقطاب فرقه دراویش گنابادی در هنگام بحث از ولایت، امامت را به ولایت معنوی و خلافت را به ریاست ظاهری تعبیر کرده و میگوید: «نبی مکرم اسلام چون رحلت کردند، علوم ولایت معنوی را به علی (علیه السلام) داد؛ ولی دعوت ظاهر و ریاست ظاهری خودبهخود با حضرت رسول ختم شد؛ زیرا دعوت ظاهری، از دیگران که خلفای ثلاثه باشند برمیآید و ازاینجهت ریاست ظاهری به علی (علیه السلام) نرسید.» [1] جدای از اینکه هدف و مقصود ملا سلطان از چنین تعبیری چیست، او بهصورت واضح، خلافت را حق امام علی (علیه السلام) نمیداند و در ابتدا میگوید که خلافت با پیامبر (صلی الله علیه و اله) ختم شد و سپس میگوید خلافت، فقط از خلفای ثلاثه برمیآید.
در حالی ملا سلطان گنابادی خلافت را از آنِ خلفای ثلاثه میداند و به تعبیری، دیدگاه شیعه درباره حق خلافت برای حضرت علی (علیه السلام) را اشتباه میداند که حضرت علی (علیه السلام) از همان ابتدا برای رسیدن به خلافت، چندین مرتبه تلاش کرد. حضرت علی (علیه السلام) در همان شورای ثقیفه بارها به حق خلافت برای خویش تأکید کرد و حاضر به بیعت با دیگران نبود. حضرت حتی بعد از بیعت عدهای از مردم با ابوبکر هنوز هم به دنبال رسیدن به حق خود بود. لذا با حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) به درب خانه انصار رفتند و کمک و یاری طلبیدند و حتی اراده جنگ کردند ولی کسی ایشان را یاری نکرد. [2]
در تاریخ آمده است که حتی خود حضرت علی (علیه السلام) خلافت را سزاوار کسی جز اهلبیت (علیهم السلام) نمیداند. چنانکه در تاریخ آمده است که وقتی خلافت به عمر رسید، او بر منبر بالا رفت و شروع به خطبهخوانی کرد، امام حسین (علیه السلام) به بالا رفتن عمر از منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و غصب خلافت توسط او اعتراض کرده و با سخنانی رسا و محکم، منکران خلافت پدرش را سرزنش و آنها را به عذابی شدید و دردناک وعده داد.
سخنان مستدل و منطقی امام حسین (علیه السلام) در حضور جمع، برای عمر آنچنان سنگین بود که او را خشمگین ساخت و بلافاصله از منبر باخشم و غضب پایین آمد و با جمعی از اطرافیانش به خانه امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) رفت و گفت: «ای علی ما امروز از دست حسین چه کشیدیم؟ در مسجد رسول خدا با صدای بلند بر ما اعتراض میکند و مردم و اهل شهر را بر من میشوراند. امام حسن (علیه السلام) به عمر اعتراض کرد و برادرش را در عملش برحق شمرد. عمر به امام علی (علیه السلام) گفت: این دو در نفس خودشان، بهجز خلافت فکر نمیکنند. امام فرمود: این دو چنان به رسول خدا قرابت نسبی دارند، که خلافت برای غیر آنها سزاوار نیست تا برای خودشان در بین آنان ارجحیت قائل شوند». [3]
حضرت در مناسبتهای مختلف و در سخنان متعددی به قضیه سقیفه اعتراض کرده و حق خود را در جانشینی پیامبر اسلام یادآوری نموده است. خطبه شقشقیه از معروفترین خطبههایی است که وی در آن به این واقعه اشاره کرده است. [4] دفاع امام علی (علیه السلام) از حق خود در جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) منحصر به این موارد نبود. یکی از مهمترین وقایعی که امام علی (علیه السلام) در آن بر حق جانشینی خود تأکید کرده، واقعهای است که به مُناشده (به معنای سوگند دادن به خداوند) معروف است. در جریان مناشده، امام علی (علیه السلام) صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به خدا قسم میدهد که در مورد آنچه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد امام علی (علیه السلام) شنیدهاند شهادت دهند. آنچنان که علامه امینی نقل کرده، منابع متعددی از شیعیان و اهل سنت بر وقوع مناشده در رحبه در سال ۳۵ ق یعنی ابتدای خلافت امام علی (علیه السلام) تصریح کردهاند که در آنها امام علی (علیه السلام) از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میخواهد در مورد آنچه از پیامبر (ص) در روز غدیر در مورد جانشینی امام علی (علیه السلام) شنیدهاند شهادت دهند. [5] منابع شیعی به وقوع مناشده دیگری در شورای ۶ نفره تعیین خلافت عمر نیز اشاره کردهاند. در اخبار این مناشده، امام علی (علیه السلام) فهرست بلندی از وقایعی را بیان میکند که عمدتاً در آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله) به حق جانشینی او تصریح کرده و اعضای شورا را به خدا قسم میدهد که آیا اینها را از پیامبر شنیدهاند یا خیر؟ که با تأیید آنها مواجه میشود. [6]
درواقع ملا سلطان گنابادی با نادیده گرفتن تمام تلاشی که حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در برگرداندن خلافت به خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) داشتند، خیانت بزرگی به اهلبیت (علیهم السلام) و مذهب شیعه کردند.
پینوشت:
[1]. سعادتنامه، گنابادی ملأ سلطان، تصحیح حسینعلی کاشانی، حقیقت، تهران 1379، صص 189-188
[2]. هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آلمحمد، نشر الهادی، قم، 1375، ص ۱۴۶ – ۱۴۸/ بحارالانوار، ج 28، ص 264 و 267
[3]. شریفی، محمود، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، نشر اوقاف، قم، 1383، صص 117 و 118
[4]. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، نشر مکتبه آیة الله المرعشی، ج ۱، ص ۱۵۱
[5]. امینی نجفی، عبدالحسین، الغدیر، نشر بنیاد بعثت، تهران، ۱۳۶۸ ش، ج ۲، صص ۴۱ و ۴۲
[6]. ابی جعفرمحمدبن الحسن الطوسی، امالی، نشر موسسه البعثه، ۱۴۱۴ ق، صص ۳۳۲ ـ ۳۳۳
افزودن نظر جدید