تصوف
ازجمله بزرگترین ادعاهای سران تصوف، ادعای خدایی یا ادعای حلول خداوند در برخی از آنهاست. بایزید بسطامی از شطح گویان تاریخ تصوف را باید بزرگترین مدعی الوهیت به شمار آورد. وی بارها ادعای خدایی یا ادعای حلول خداوند در خود را داشته است. شهید مطهری نیز به این انحراف بزرگان صوفیه اشاره کرده و از حلاج به عنوان یکی از مدعیان خدایی اشاره کرده است.
درحالی که علما و عرفای حقیقی نه تنها شأن و مقامی برای خود در برابر خداوند متعال قائل نیستند بلکه در برابر مردم عادی نیز بسیار فروتن و متواضع هستند ولی اقطاب و مشایخ صوفیه در باب ادعای شأن و مقام برای قطب، هیچ حدّ و حدودی برای خود قائل نیستند و بالاترین مقامات را برای خود متصورند.
متصوفه که تمام مفاهیم دینی را به نحوی تحریف کرده اند، مفهوم توکل را نیز به تحریف کشانده و اعتماد نکردن به اسباب را به معنای ترک کار و کوشش برای امور زندگی دنیوی و اخروی دانسته اند. صوفیان این فضیلت اخلاقی را تا آنجا به انحراف کشیدند که حتی درمان خود را هم خلاف توکل میدانستند.
فرقه دراویش نعمتاللهی گنابادی ادعا میکنند که تمام اقطاب و مشایخ ذکر شده در سلسله آنها که به ائمه اطهار (علیهم السلام) منتهی میشود، همگی از شیعیان هستند. درحالیکه موسس این سلسله، شاه نعمت الله ولی در رساله خود، ابوبکر را خلیفه اول و جانشین رسول خدا (ص) میداند و مذهب اهل سنت را نزدیکترین راه به خدا میداند.
درحالیکه بزرگان زیادی از اهل سنت به برادری و عقد اخوت بین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) اشاره و اعتراف کردهاند، شاه نعمتالله ولی تعصب خود نسبت به خلفا را نشان داده و به روایتی جعلی استناد کرده و خلفا را بهعنوان برادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در دنیا و آخرت معرفی کرده است.
علامه حسنزاده آملی ازجمله علمایی است که بزرگان دراویش گنابادی برای اعتباربخشی هرچه بیشتر به فرقه خود، بعد از رحلت ایشان، وی را متهم به درویشی و صوفیگری کردند. دراویش گنابادی در ادعایی مضحک علامه حسن زاده آملی را در علوم زیادی استاد و تألیفات کثیری داشت را سرسپرده نورعلی تابنده ای که از تلاوت صحیح قرآن عاجز بود میدانستند.
برخی تصوف را مکتبی مقدس و بر خواسته از زهد و معنویت صحابه پیامبر (ص) میدانند و صوفیان نخستین را از شاگردان و همراهان خاص الخاص ائمه اطهار (علیهم السلام) میدانند که حاملان اسرار ایشان بودند. ولی برخی دیگر تصوف را ساخت و پرداخته بانیان سقیفه و بنی امیه برای مقابله کردن با عرفان و معنویت ائمه اطهار (علیهم السلام) میدانند.
علمایی همچون علامه مجلسی و پدرش و ملامحسن فیض کاشانی در زمان حیات خود متهم به صوفیگری شدند ولی این ادعا بارها از سوی آنها تکذیب شد. بهخاطر همین متصوفه مصادره علما را به بعد از مرگ آنها موکول کردند تا اگر هم با تکذیب اطرافیان آن عالم، مواجه شدند آن را امری مخفی قلمداد کنند. کما اینکه بعد از مرگ علامه حسن زاده آملی، دراویش گنابای آن عالم بزرگ را درویش خطاب کردند.
ازجمله ادعاهای صوفیه برای اصالت بخشی به تصوف، درویش خواندن پیامبر اکرم (ص) و منتسب کردن عقاید، آموزهها و انحرافات صوفیه به پیامبر اکرم (ص) است. متصوفه با چندین روایت، خرقه پوشی و سماع را به حضرت نسبت دادهاند. درحالیکه روایات مورد ادعای صوفیه در منسوب کردن انحرافات صوفیه به پیامبر اکرم (ص) یا از اهلسنت است یا جعلی و یا از طرف بزرگان صوفیه رد شده است.
متصوفه در توهینی بزرگ، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را درویش خوانده و از ایشان بهعنوان یکی از اقطاب سلسله خویش یاد میکنند. نورعلیشاه ثانی مدعی است که حضرت محمد (ص) انسان ناقصی بود که توسط حضرت ابوطالب (علیه السلام) بهعنوان قطب وقت به کمال رسید. عزیزالدین نسفی نیز فقر در روایات را به درویشی تفسیر کرده و مدعی درویشی پیامبر (ص) شده است.
درحالی برخی از ولایت، بهعنوان وجه مشترک بین تصوف و تشیع نام میبرند که بنیانگذاران تصوف در میان مسلمانان، همه از میان اهل سنت برخاستهاند و قبل از قرن هشتم یک قطب هم شیعه نبوده است. همچنین با ورود تصوف به تشیع، اقطاب صوفیه قائل به مهدویت نوعیه شدند و ولایت را از مهدویت شخصیه به مهدویت نوعیه تعمیم دادند و بدینوسیله تکتک اقطاب خویش را ولی خدا و مهدی امت خواندند.
با توجه به آنکه همه اقطاب صوفیه تا قرن هشتم سنی مذهب بودند، معنای اتخاذ شده از ولیّ در میان صوفیان، به برداشت اهلسنت نزدیکتر است. اما با ورود تصوف به تشیع، معنای ولایت در نزد آنها نیز تا حدودی تغییر کرد و آنها نمادی از جایگاه و مقام ولی منصوص و معصوم که شیعه بر مبنای قرآن و روایات به آن معتقد است را تا حدودی پذیرفته و آن را در مسلک تصوف بهوجود آورده و نام آن را مرشد یا قطب گذاشتند.
نورعلی تابنده قطب سابق دراویش گنابادی با توجه به عقیده فاسد صلح کل که از عقاید مشترک بین همه طرائق صوفیه در سخنانی عجیب گفت که درب خانه من که شعبهای از حسینیه است بهروی همه باز است، اگر امام حسین (ع) بیاید به او خدمت میکنم. اگر شمر هم بیاید به او خدمت میکنم!
از آنجا که صوفیه از همان ابتدا منافقانه آنهم در لباس دین، با افراط و تفریطها عملکردی خلاف سیره و روش اهلبیت (علیهم السلام) داشتند، اهلبیت (ع) در سخنان خود علیه صوفیه به روشنگری و نقد افکار و عقاید انحرافی آنها پرداختند. کما اینکه ایشان از انحراف و دشمنی صوفیه با خود گفته و از لزوم برخورد و عدم معاشرت با صوفیان و حتی انکار آنها سخن گفتهاند.