فرق توکل در قرآن و روایات با توکل در تصوف
فرق توکل در قرآن و روایات با توکل در تصوف:
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ توکل ازجمله فضائل اخلاقی در دین مبین اسلام است که قرآن و روایات، توکل را ازجمله لوازم و ارکان ایمان به شمار آوردهاند. توکل در لغت به معنای «اظهار عجز در کاری و اعتماد کردن به دیگری است و در اصطلاح، اطمینان به خدا و ناامیدی از مردم و تسلیم خدا بودن و تنها به او اعتماد کردن است.» [1]
در اسلام توکل به معنای اعتماد و اعتقاد قلبی در تمام امور بر خداوند متعال است و نه اعتماد و اطمینان بر اسباب. در اسلام تحصیل اسباب، اعم از کار و تلاش، منافاتی با توکل ندارد. زیرا اسباب و علل ظاهری، تأثیر مستقل ندارند و تأثیر آنها بسته به مشیت الهی و در طول قدرت خدا است.
اما متصوفه که تمام مفاهیم دینی را به نحوی تحریف کردهاند، مفهوم توکل را نیز به تحریف کشانده و اعتماد نکردن به اسباب را به معنای ترک کار و کوشش برای امور زندگی دنیوی و اخروی دانستهاند. از ذوالنون از علامت توکل پرسیدند. گفت: «خلع ارباب و قطع اسباب.» [2]
متصوفه مفهوم توکل را به گونهای توجیه میکنند که انسان، دست بسته بنشیند و از خود هیچ حرکتی را نشان ندهد و برای معاش و زندگی خویش قدمی برندارد و بیتوشه در بیابانها گام بردارد و حتی اگر اندیشهٔ برداشتن توشهای نماید، توکل وی خراب میشود. چنانچه وقتی به سفر حج میرفتند با خود توشهای نمیبردند، مبادا که توکل در آنها سست شود. چهبسا صوفیانی در این راه از گرسنگی و تشنگی بهخاطر باور داشتن به این اعتقاد غلط جان سپرده باشند. این فضیلت اخلاقی تا آنجا به انحراف کشیده شد که یک صوفی خاری را از پای خود بیرون نمیآورد، زیرا آن را خلاف توکل میدانست. [3]
همچنین درمان خود را هم خلاف توکل میدانستند. چنانچه سفیان ثوری در ملاقات رابعه عدویه میگوید: «اگر دعایی بکنی این رنج بر تو آسان میشود. رابعه در پاسخ میگوید: یا سفیان، تو نمیدانی که این رنج خواست خداست؟ سفیان گفت بله. رابعه جواب میگوید: پس مرا میفرمایی از او درخواست کنم به خلاف خواست او؟ دوست کسی است که مخالفت با او روا نیست.»[4] در این ملاقات رابعه عدویه درمان درد را مخالفت باخدا و خلاف توکل قلمداد کرده و گمان میکند با دعا کردن خلاف امر خداوند را مرتکب میشود.
درحالیکه امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «ابَی اللَّهُ انْ یجْرِی الاشیاءَ الّا بِاسْبابٍ [5] خداوند ابا دارد از اینکه چیزی را بدون علت جاری سازد.» کما اینکه در مورد حضرت موسی (علیه السلام) آمده است که وقتی بیماری بر حضرت موسی (علیه السلام) عارض شد، بنیاسرائیل نزد او آمدند و ناخوشی او را شناختند و گفتند: اگر فلان دارو را مصرف کنی شفا یابی. موسی (علیه السلام) گفت: مداوا نمیکنم تا خدا مرا بیدوا بهبود بخشد. پس بیماری او طولانی شد، خدا به او وحی فرمود: به عزت و جلالم سوگند! ترا عافیت نمیدهم تا به دوائی که گفتهاند درمان کنی. پس به بنیاسرائیل گفت: داروئی که گفتید به آن مرا معالجه کنید. پس او را مداوا کردند و بهبود یافت. این در دل موسی (علیه السلام) حالت شکوه و اعتراضی را پدید آورد. خدای تعالی به او وحی فرستاد: خواستی حکمت مرا به توکّل خود باطل کنی، چه کسی غیر از من داروها و منفعتها را در گیاهان و اشیاء نهاد؟! [6]
متصوفه با همین اعتقاد غلط نسبت به توکل، کسبوکار را خلاف توکل دانستند. بنابراین خود را از کار فارغ کرده و امورات زندگیشان را از راه درآمد خانقاه و تکدیگری تأمین میکردند.
پینوشت:
[1]. جوهری اسماعیل بن حماد، الصحاح فی اللغه و العلوم، چاپ ندیم مرعشلی و اسامه مرعشلی، بیروت، ۱۹۷۴، ذیل «وکل»
[2]. محمد بن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، تهران، وانک، 1383، ج 1، ص 113
[3]. دشتی، علی، دردیار صوفیان، نشر جاویدان، تهران، 1363، ص 153
[4]. غنی قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، زوار، چاپ دهم، 1381، صص 37 و 38
[5]. الحلی العاملی، شیخ عزالدین ابی محمد الحسن، بصائرالدرجات از مصادر بحارالأنوار، مترجم مشتاق المظفر، نشر مکتبة العلامة المجلسی، ص 6
[6]. نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص 755
افزودن نظر جدید