تصوف اموی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سرچشمه و خاستگاه تصوف همواره مورد بحث و گفتار محققان مسلمان و غیرمسلمان بوده است. برخی تصوف را مکتبی مقدس و بر خواسته از زهد و معنویت صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) میدانند [1] و صوفیان نخستین را از شاگردان و همراهان خاص الخاص ائمه اطهار (علیهم السلام) میدانند که حاملان اسرار ایشان بودند و وظیفه نیابت از ائمه اطهار (علیهم السلام) در امور معنوی برای هدایت و دستگیری از مردم و رساندن آنها به سرحد کمال و سعادت را به عهده دارند. اما برخی از محققین خلاف این نظریه را قائل هستند و معتقدند وقتی خلفا توانستند با تشکیل سقیفه بنی ساعده ولایت و زعامت را از ائمه اطهار (علیهم السلام) بگیرند؛ ولی در مقابل معنویت امام (علیه السلام) درمانده شدند و نتوانستند اقدامی کنند، بهترین کار، ساخت جریان و شخصیتهایی بود که بتوان آنها را برای جامعه از حیث معنوی جایگزین ائمه (علیهم السلام) کرد. لذا ولایتی را تعریف کردند که در عین تبعیت مردم از آن، با حکومتهای وقت کاری نداشته باشد؛ یعنی اسلام منهای سیاست. ازاینرو بنیامیه ابتداً سعی در جذب افرادی را داشتند که به تقوا، پرهیزکاری و روی گردانی از دنیا مشهور باشند و سپس اقدام به تقویت آنان در مقابل عرفان و معنویت اهلبیت (علیهم السلام) پرداختند.
حسن بصری با ظاهری روی گردان و بیاعتنا به دنیا ازجمله افرادی بود که بنیامیه او را به خود نزدیک کردند و آن را شخصی معنوی و عرفانی معرفی کردند تا حسن بصری را از حیث معنوی و عرفانی مقابل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) قرار داده و از حیث عرفانی عَلَم کنند. زمانی این موضوع قابل درک و قابل قبول است که به روشنگری آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در معرفی حسن بصری بهعنوان سامری امت [2] توجه کنیم. کما اینکه سامری موسی مردی بهظاهر مقدس و عرفانی بود که بهواسطه شیطان در مقابل حضرت موسی (علیه السلام) قد عَلَم کرد. حسن بصری نیز بهعنوان سامری امت، به دنبال مقابله با اهل بیت (علیهم السلام) از حیث معنوی بود. کما اینکه در کار خود نیز موفق بود. برخی از محققین بامطالعه و بررسی زندگی حسن بصری به این نتیجه رسیدهاند که: «اگر زبان حسن بصری و شمشیر حلاج نبود، دولت مروانیان از گهواره به گور میرفت.» [3] زیرا حسن بصری از طرفداران و سینه چاکان خلفا و بنیامیه بود و در وجوب اطاعت از خلفای بنیامیه فتوا داده و درباره آنها میگفت: «دین جز با آنان پا نمیگیرد هرچند ظلم و جور کنند، به خدا اصلاحاتی که خداوند به دست آنان (بنیامیه) انجام میدهد بیش از فسادهایشان است.» [4] همچنین ابوطالب مکی و عبداللطیف الطیباوی [5] بر این عقیدهاند که حسن بصری در عهد بنیامیه مذهب تصوف را تأسیس کرد تا بتواند بهوسیله تصوف هرجایی سیاست ضد امامت و ولایت را آنهم با دلباختگان به عرفان آل علی (علیهم السلام) حفظ کنند.
علامه طباطبایی نیز اشارهای به این موضوع درباره تشکیل تصوف دارد و میگوید: «در همین روزگار [قرن دوم و سوم] بود که مکتبی دیگر در بین مسلمانان خودنمایی کرد و آن مکتب تصوف بود که البته ریشه در عهد خلفا داشت، البته نه بهعنوان تصوف، بلکه بهعنوان زهدگرایی، ولی در اوایل بنی العباس با پیدا شدن رجالی از متصوفه چون بایزید بسطامی و جنید و شبلی و معروف کرخی و غیر ایشان رسماً بهعنوان یک مکتب ظاهر گردید.» [6]
احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز نشان دهنده مخالفت و دشمنی قدمای صوفیه با ائمه اطهار (علیهم السلام) است. چنانچه امام علی النقی (علیه السلام) میفرمایند: «تمام صوفیان مخالف ما هستند و طریقه آنها باطل و برخلاف طریقت ما است و این گروه، نصارا و مجوس امّت هستند و آنان سعی در خاموش کردن نور خدا (محو اسلام) میکنند و خداوند نور خود را تمام میکند، هرچند کافران خوش ندارند.» [7] امام باقر (علیه السلام) از هدف صوفیان معاصر خود در دشمنی و مخالفت آنان با ائمه اطهار (علیهم السلام) میگوید. کُلِینی به سند معتبر از «سدیر صیرفی» روایت کرده که: «روزی از مسجد بیرون میآمدم و امام باقر (علیه السلام) داخل مسجد میشد، حضرت دست مرا گرفت، و رو به کعبه نمود و فرمود: «ای سدیر! مردم از جانب خداوند مأمور شدهاند که بیایند و این خانه را طواف کنند و به نزد ما آیند و ولایت خود را بر ما عرضه نمایند.» سپس فرمود: «ای سدیر میخواهی کسانی را که مردم را از دین خدا جلوگیری میکنند به تو نشان دهم؟ آنگاه به ابوحنیفه و سفیان که در مسجد حلقه زده بودند، نگریست و فرمود: اینها کسانی هستند که بدون هدایت از جانب خداوند و سندی آشکار، از دین خدا جلوگیری میکنند. اگر این پلیدان در خانههای خود بنشینند و مردم را گمراه نکنند، مردم بهسوی ما میآیند و ما ایشان را از جانب خدا و رسول خبر میدهیم.» [8] تمام این ادله نشان دهنده برنامه ریزی دشمنان اسلام برای مقابله با دین خدا و ائمه اطهار (علیهم السلام) از راه ساختن مکتبی به نام تصوف در مقابل عرفان و معنویت ائمه اطهار (علیهم السلام) است.
پینوشت:
[1]. یوسف پور، محمدکاظم، نقد صوفی، نشر روزنه، ص 28
[2]. قزوینی، ملأ خلیل بن غازی، صافی در شرح کافی، مصحح درایتی، نشر دار الحدیث، قم، ایران؛ 1429 ه ق، ج 1، ص 387
[3]. واحدی تقی (صالح علیشاه)، در کوی صوفیان، تهران، راه نیکان، 1382، ص 57
[4]. سبحانی جعفر، المذاهب الاسلامیه، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1388، ص 89
[5]. نقش امویان در اسلام، ج 1، ص 127
[6]. طباطبایی محمدحسین، ترجمه المیزان، مترجم موسوی همدانی سید محمدباقر، دفتر انتشارات اسلامی جامعهٔ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374، چاپ پنجم، ج 5، صص 457 – 458
[7]. شیخ عباس قمی، سفینه البحار، چاپ اسوه قم، ج 5، ص 199
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، چاپ بیروت، ج 1 ص 392
افزودن نظر جدید