تشیع
متصوفه، تعالیم خویش را باطن اسلام دانسته و در جامعه، مخالفشان را مخالف اسلام معرفی نمودهاند؛ این درحالی است که معصومین(ع) به عنوان مروجان واقعی اسلام، در زمانهای مختلف، انحرافات مسلک تصوف را برای شیعیان بیان نمودهاند تا جامعه شیعی، دچار آسیبهای عملی و اعتقادی این مسلک انحرافی نشود.
دین شناسی و آموزش ارکان آن و دفاع از مبانی پروردگار عالم، یکی از مهمترین وظایف مسلمانان است. امروزه و در زمان ما برای رسیدن به این توفیق الهی با ورود به حوزه علمیه، آن مقامات الهی کسب خواهد شد. از منظر اهل بیت (ع) علمای دین کسانی هستند که از تسخیر قلوب مردم توسط شیطان و عفریتهای او جلوگیری میکنند.
مفتیهای وهابی ادعا کردهاند، پادشاهان صفویه به دلیل مقابله با حکام عثمانی، شیعه را به وجود آوردند. ادعای آنان در حالی بیان میشود که علاوه بر انتصاب شیعه به پادشاهان صفویه، آنان معتقدند كه مذهب تشیع توسط عبدالله بن سبأ در زمان خلیفه سوم اهل سنت به وجود آمده است. با مراجعه به منابع تاریخی و روایات معتبر اهل بیت (ع) عدم این ادعا اثبات میشود.
مفتیهای وهابی در ادعایی متوهمانه میگویند، تشیع زاییده و ساخته شدهی تفکر پادشاهان صفویه است. این سخن در حالی بیان میشود که آنان علاوه بر این اعتقاد، معتقدند شیعه توسط عبدالله بن سبأ در زمان خلیفه سوم اهل سنت به وجود آمده است. با مراجعه به روایات اهل سنت مشخص میشود، تشکیل تشیع از زمان اعلام علنی رسالت نبی اکرم (ص) بوده است.
مفتیهای وهابی با ادعای باطل خود معتقدند، شیعیان نسبت به اهل بیت رسول خدا (ص) بیارادت وبیمحبت هستند. آنان میگویند: به کار بردن جمله «علیهالسلام» امری بیارزش و عادی است که شیعیان بعد از اسم اهل بیت (ع) به کار میبرند. اما استفاده از این جمله مقدس، ریشه در آیات قرآن کریم دارد و تنها شیعیان هستند که به دلیل محبت قلبی و ایمان واقعی به آن عمل میکنند.
مفتیهای وهابی با شبهه پراکنی پیرامون عمل حرام استمناء، به دروغ ادعا میکنند که شیعیان این عمل را جایز میدانند. این در حالی است که در کتب معتبر اهل سنت، فتوا به جواز آن داده شده است. آنان معتقدند که صحابه در سفرها و غزوات، از این عمل برای لذتجویی خود استفاده میکردند.
امام، به معنای ریاست عام در امور دینی و دنیایی است و این ریاست فراگیر به منزله جانشینی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به حساب میآید. اما چگونه ممکن است این مقام بلندمرتبه بدون نصب از جانب خدا باشد؟!
قمهزنی علاوه بر اینکه از نظر عرفی از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمیشود و سابقهای در عصر ائمه (علیهمالسلام) و زمانهای بعد از آن ندارد و تأییدی هم به شکل خاص یا عام از معصوم (علیهمالسلام)، در مورد آن نرسیده است، در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب میشود.
درحالی برخی از ولایت، بهعنوان وجه مشترک بین تصوف و تشیع نام میبرند که بنیانگذاران تصوف در میان مسلمانان، همه از میان اهل سنت برخاستهاند و قبل از قرن هشتم یک قطب هم شیعه نبوده است. همچنین با ورود تصوف به تشیع، اقطاب صوفیه قائل به مهدویت نوعیه شدند و ولایت را از مهدویت شخصیه به مهدویت نوعیه تعمیم دادند و بدینوسیله تکتک اقطاب خویش را ولی خدا و مهدی امت خواندند.
از آنجا که صوفیه از همان ابتدا منافقانه آنهم در لباس دین، با افراط و تفریطها عملکردی خلاف سیره و روش اهلبیت (علیهم السلام) داشتند، اهلبیت (ع) در سخنان خود علیه صوفیه به روشنگری و نقد افکار و عقاید انحرافی آنها پرداختند. کما اینکه ایشان از انحراف و دشمنی صوفیه با خود گفته و از لزوم برخورد و عدم معاشرت با صوفیان و حتی انکار آنها سخن گفتهاند.
در طول تاریخ همواره عملکرد مردم و علما مورد اعتراض صوفیان بوده است. حتی ائمه اطهار (ع) نیز از اعتراضات مکرر آنها در امان نمادند. چنانچه حسن بصری عملکرد امام علی (ع) در جنگ جمل را زیر سؤال برد و سفیان ثوری چندین بار عملکرد امام صادق (ع) را خلاف سیره و روش رسول خدا (ص) خواند. امام رضا (ع) نیز از دیگر ائمهای است که مورد طعن و اعتراض صوفیان واقع شده است.
مشایخ صوفی و ارباب خانقاه که هر روز در پی گسترش اختیارات و تبعیت بی چون و چرای مریدان از خود بودند، با نزدیک شدن تشیع و تصوف به یکدیگر، آمال و آرزوی خود را در مقوله ولایت و جایگاه امام معصوم در تشیع یافتند. تصوف در قرون اولیه از متن اهل سنت برخاست و قریب به اتفاق مشایخ، بزرگان و مشاهیر صوفی تا قرون متمادی از چهرههای اهل سنت بودند.
یکی از مروجان فرقه صوفیه گنابادی مسئله خلافت را امری مردمی و نه الهی معرفی میکند و معتقد است که عملکرد ائمه اطهار (علیهم السلام) در خصوص مسئله خلافت، یعنی حکومت ظاهری بر مردم، تابع وضعیت مردم زمان خودشان بوده است. لذا برای اثبات این عقیده خود به جعل تاریخ متوسل میشود و ادعا میکند که حضرت علی و حضرت امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) هیچ تلاشی برای رسیدن به خلافت انجام ندادند.
لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر چهار تن از صحابه اطلاق میشد که عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر. این افراد از جمله کسانی هستند که در مسئله خلافت و امامت، حضرت علی (علیهالسلام) را خلیفه بلافصل پیامبر میدانستند با این وصف، و با توجه به این که نظریه شیعه در مسئله امامت به نصوص کتاب و سنت مستند گردیده است