تشیع
لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر چهار تن از صحابه اطلاق میشد که عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر. این افراد از جمله کسانی هستند که در مسئله خلافت و امامت، حضرت علی (علیهالسلام) را خلیفه بلافصل پیامبر میدانستند با این وصف، و با توجه به این که نظریه شیعه در مسئله امامت به نصوص کتاب و سنت مستند گردیده است
اقطاب و مشایخ فرقه صوفیه گنابادی مسئله خلافت را ریاست ظاهری و امامت را به ریاست و ولایت باطنی تعبیر کردند. یکی از مروجان این فرقه، درباره مسئله خلافت قائل به این است که خلافت همان حکومت ظاهری بر مردم و امری غیر انتصابی، بلکه امری انتخابی است که اراده مردم در تعیین و انتخاب خلیفه مؤثر و دخیل است. درحالی که این نظریه دقیقا همان نظریه اهل سنت است.
درویشی و تصوف جامع بسیاری از انحرافات و بدعتها در دین مبین اسلام بوده است. این مسلک به دلایلی به مذهب تشیع نزدیک گردید. از نمونههای بارز ورود تصوف به تشیع، گرایش خاندان صفویه به مذهب امامیه است. ایشان از صوفیان با نفوذ در ایران و عثمانی بودند که بخاطر عواملی به تشیع گرویده و بعد از تشکیل حکومت، آن را به عنوان مذهب رسمی ایران برگزیدند.
بعد از منتشر کردن پستی درباره دفاع مولوی از ابن ملجم، یکی از برادران اهلسنت چندین سؤال مطرح کردند که چرا به ابوبکر و عمر و عثمان فحش و ناسزا میگویید؟ آیا تمام صحابه یکسان نبودند؟ چرا شیعه حضرت علی (علیه السلام) را به مقام خدایی میرساند؟ این درحالی که شیعه قائل به هیچ کدام از این مسائل نیست و اینها همگی اعتقاداتی است که به شیعه چسباندند و این اعتقادات در کتب اعتقادی شیعه جایی ندارد.
مسلمانان از عهدهی اولین و بزرگترین امتحان تاریخ بشریت بعد از آخرین رسول الهی سربلند بیرون نیامدند و جز تعدادی اندک، همگی به غصب و ظلم گردن نهاده و مسیر اسلام راستین را از بستر خود خارج ساختند. نور علی تابنده قطب سابق دراویش فرقهی گنابادیه، با جعل و تحریف اکثر مسلمانان را تابع نظر و پیمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) میداند که کذب این موضوع با رجوع به منابع تاریخی و رجالی و روایات اهل سنت و شیعه، روشن میگردد.
شیعه معتقد است که ولایت و امامت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) منحصر به دوازده نفر است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرف خدا به نام و نشان، تعیین کرده است.[3] با توجه به آنکه همه اقطاب صوفیه تا قرن هشتم سنی مذهب بودند و در قرن هشتم و نهم بود که در ایران تصوف بهصورت یک گرایش عمومی درآمد[4]، نمیتوان ولایتی که در میان اهل سنت مقبول است را با ولایت مصطلح میان شیعیان یکی دانست.
شیعه باشیم، اما نه به ادعا بلکه به عمل! برخی افراد از جمله دراویشی که مدعی تشیع هستند، خود را محبت آل الله (علیهم السلام) دانسته و بر این باورند که به صرف ابراز محبت، کار تمام است! در حالیکه انبوهی از روایات معصومین (علیهم السلام) بیان میدارد که ادعای همراهی و ابراز علاقه برای نجات و هدایت لازم است، اما کافی نیست!
علما و فقهای شیعه با دیدن بدعتهای بیشمار صوفیان در دین و عقاید منحرف ایشان، دست به مبارزه بر علیه ایشان زده و در مقابل باورهای نادرست و بدعتآمیز تصوف، کتابهایی را بر ردّ این فرقه نوشتند.
اکثر مریدان صوفی بدون کوچکترین تحقیق و تفحصی هر سخنی را از بزرگان و مشایخ خود میپذیرند. بهعنوان مثال بیشتر مریدان صوفی بسیاری از علمای بزرگ همچون شهید ثانی یا فیض کاشانی و شیخ بهایی را صوفی قلمداد میکنند، چون که مشایخ صوفیه این عالمان را صوفی خواندهاند. درحالیکه هر کدام از این عالمان در زمان خود یا صوفیگری را رد کردند یا در رد تصوف کتاب نوشتهاند.