تحلیلی بر ادعای تشیع سران تصوف

  • 1399/12/03 - 08:55
شیعه باشیم، اما نه به ادعا بلکه به عمل! برخی افراد از جمله دراویشی که مدعی تشیع هستند، خود را محبت آل الله (علیهم السلام) دانسته و بر این باورند که به صرف ابراز محبت، کار تمام است! در حالی‌که انبوهی از روایات معصومین (علیهم السلام) بیان می‌دارد که ادعای همراهی و ابراز علاقه برای نجات و هدایت لازم است، اما کافی نیست!
نقد مولوی

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شیعه باشیم، اما نه به ادعا بلکه به عمل! برخی افراد از جمله دراویشی که مدعی تشیع هستند، خود را محبت آل الله (علیهم السلام) دانسته و بر این باورند که به صرف ابراز محبت، کار تمام است! در حالی‌که انبوهی از روایات معصومین (علیهم السلام) بیان می‌دارد که ادعای همراهی و ابراز علاقه برای نجات و هدایت لازم است، اما کافی نیست!
ابو الصباح كنانى به امام صادق (عليه السّلام) عرض كرد: درباره شما از مردم چه ‏ها ببينيم (چه زخم زبان‌ها بشنويم؟) امام فرمود: مگر درباره من از مردم چه می‌بينى؟ گفت: هر گاه ميان من و مردى سخنى در می‌گيرد، به من می‌گويد: جعفرى خبيث، فرمود: شما را به من سرزنش می‌كنند؟ ابو الصباح گفت: آرى، فرمود: بخدا چقدر کم هستند كسانى از شما (مدعیان شیعه) که پيروى جعفر می‌كنند؛ تنها أصحاب من، كسى است كه ورع شديد داشته باشد و براى خالقش عمل كند و ثواب او را اميدوار باشد. اينها اصحاب من هستند.[1]
در روایت دیگری، جابر جعفى گفت: امام محمّد باقر (عليه السّلام) فرمود: اى جابر، آیا برای مدعی تشیع، صرف ادعای حب ما اهل بیت کافی است؟ به خدا سوگند، شيعه ما نيست مگر آن كسى كه تقواى خدا را رعايت كند و از او اطاعت نمايد. شيعيان ما شناخته نمى‌‏شدند، مگر به تواضع، خشوع (فروتنى در عبادت)، اداى امانت، بسيارى ذكر خدا، روزه گرفتن، نماز به پا داشتن، نيكى به والدين و رسيدگى به همسايگانى كه فقير و نيازمندند. همچنين رسيدگى به قرض داران و يتيمان، راستى در گفتار، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان، از اين كه، جز نيكى مردم را نگويند، [نيز] شيعيان ما [همواره‏] در بين اقوام خويش امين بودند.
جابر گفت: اى پسر رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم)، ما كسى را با اين خصوصيات نمى‏‌شناسيم. حضرت، خطاب به او فرمود: اى جابر، افكار و آراى مختلف، تو را [از راه راست‏] بيرون نبرد. آيا كافى است مردى بگويد: من على (عليه السّلام) را دوست دارم و از دوستداران او هستم، پس اگر بگويد من رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) را دوست دارم [كه بهتر است‏]- زيرا رسول خدا از على بهتر است- ولى از سيره او پيروى ننمايد و به سنّتش عمل نكند، اين دوستى براى او هيچ سودى نخواهد داشت. پس تقواى خدا را پيشه نماييد و براى آنچه نزد خداست، عمل كنيد، زيرا بين خدا و بين هيچ كس، قرابت و خويشاوندى نيست. محبوب‌ترين بندگان نزد خداوند و گرامى‌‏ترين آنها در پيشگاه او، با تقواترين و مطيع‏‌ترين آنهاست. اى جابر، جز با اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال، تقرّب به او حاصل نمى‌‏شود. تنها دوستى ما (آل محمّد) باعث رهايى از آتش نيست و هيچ يك از شما بر خدا حجّتى ندارد. هر كس مطيع خداست، ولىّ و دوستدار ماست و هر كس نافرمانى خدا را نمايد، با ما دشمن است. ولايت ما اهل بيت، جز با عمل [به دستورات الهى‏] و پرهيز از گناه به دست نمى‌‏آيد.[2]
برخی دراویش و غیر ایشان، سران صوفیه را به دلیل ابراز محبت به اهل بیت (علیهم السلام) شیعه دانسته‌اند. برای مثال در مورد ملای رومی این ادعا پررنگ‌تر می‌نماید. از جمله اشعار معروف مولوی که برای اثبات شیعه بودنش بسیار مورد استناد قرار می‌گیرد ابیات ذیل است:
راز بگشا اى علىّ مرتضى         
اى پس از سوء القضا حسن القضاء
برای اثبات تشیع مولوی شعر را اینگونه معنا کرده اند که؛ مقصود از سوء القضا، دوران نکبت و بدبختی سه خلیفه اول بود و دوران حسن القضاء دوران خلافت شماست و فقط شیعیان معتقدند که دوران سه خلیفه قبلی بد و سوء بود فثبت المراد و الله خیرالحافظین!
کسی که مثنوی را خوانده باشد و سیمای سه خلیفه اول را در مثنوی دیده باشد هرگز این ابیات را اینگونه معنا نمی‌کند.
خلیفه ثانی در روایات تسنن مظهر غضب و خشونت (أول من اتخذ الدرة) است. صوفیان و در راس آنها مولوی این چهره ترسناک را بازخوانی و تحریف کردند تا لااقل خود اهل سنت پذیرای آن باشند! آنها چهره خلیفه خشمناک را تلطیف و دلنشین جلوه داده‌اند و او را فردی نرم خو و ملایم و اهل موسیقی و حتی گیاه خوار جلوه معرفی کردند تا اولا برای خود اهل سنت قابل تحمل و الگو گرفتن باشد و ثانیا برای غیر ایشان هم جذاب باشد.
اگر سوال شود که برای روایات بی‌شماری که سیمایی خشن از خلیفه جلوه می‌داد چه کردند؟ صوفیان با زبان خاص خود این خشونت را طوری معرفی کردند که مخاطب خیال کند لازم و ضروری است و فریفته آن غضب شود. ترمذی صوفی این حدیث جعلی را نقل می گوید:
ای محمد، به عمر سلام برسان و بگو که خشم او (خلیفه ثانی) باعث عزت است و رضای او موجب عدل است.[3]
 مدح و ستایش مولوی از سه خلیفه به ویژه خلیفه دوم، بسیار بیشتر از امیرالمومنین علی (علیه السلام) است به طوری که حتی عشاق مولوی و تصوف مانند نصر الله پورجوادی (در کتاب آسمان جان) صدای اعتراض شان بلند شده است که دروغ و جعل و خیال بافی هم حدی دارد! از طرف دیگر این نکته مطرح است که اکثر اشعاری که امروزه در مدح حضرت امیر (علیه اسلام) به مولوی نسبت داده می شود، در هیچ کدام از کتب مولوی نیست و به دروغ منسوب به مولوی می کنند؛ از جمله:
تا صورت پيوند جهان بود علی بود
تا نقش زمين بود و زمان بود عی بود
در حالی‌که مولوی در مثنوی وقتی قصد مدح حضرت امیر(علیه اسلام) را دارد با طعنه سخن گفته و می‌سراید:
گفت پيغمبر على را كاى على
شير حقى پهلوانى پر دلى‏
ليك بر شيرى مكن هم اعتماد
اندر آ در سايه‏‌ى نخل اميد
اندر آ در سايه‌‏ى آن عاقلى
كش نداند برد از ره ناقلى‏
ظل او اندر زمين چون كوه قاف
روح او سيمرغ بس عالى طواف‏
مخلص کلام اینکه پیغمبر (صلی الله علیه وآله) به امام علی ( علیه السلام) فرمود: اگرچه تو شجاع هستی و همچون شیر جنگجویی و فلان و بهمان؛ اما دقت کن در وادی عرفان و معنویت و سیر و سلوک باید به دنبال خضر طریق بروی و سرپرده او شوی و از او تبعیت داشته باشی چرا که او اعقل از توست!
خب حالا این مرشدی که حضرت علی (علیه السلام) با آن عظمت باید در برابرش کالمیّت بین یدی الغسال باشد کیست؟ درست حدس زدید خلیفه ثانی! که در داستان مفصل مثنوی پیرامون ملاقات رسول قیصر روم با خلیفه ثانی می‌توانید مطالعه فرمایید.
حال مدام بگویند تقیه بوده است. آیا کسی شمشیر بر گردن مولوی نهاده بود که خلیفه ثانی را مرشد امام علی (علیه السلام) بداند؟
«اما در مورد معنای ابیات نخستین؛ ای پس از سوء القضا حسن القضا، ده‌ها گونه معنا می‌شود که به نظر من مقصود سرنوشت خود حضرت علی (علیه السلام) است که از نظر مولوی بعد از خانه نشینی و سوء القضا به خلافت و حسن القضاء رسید. حتی اگر بگویید مقصود خلافت سه خلیفه اول است، مولوی با عبارت القضاء به مساله سرنوشت حتمی و جبری اشاره دارد که قابل تغییر نیست. اگر دوران گذشته مناسب نبود، تقصیر خلیفه نیست بلکه تقصیر قضا و تقدیر است و این هم گویای جبرگرایی مولوی است.»[4]
محکم ترین ادله برای اثبات تشیع مولوی این است، حال راجع به بقیه خود قضاوت کنید.

پی‌نوشت:

[1]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص 77
[2]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص 74
[3]. ترمذی، نوادر الاصول، ج2، ص 16-7
[4]. یادداشت، سیدعلیرضا موسوی، کانال تلگرامی عرفان و تصوف

______________

شهرت و سرشناسی هیچ فردی نباید موجب شود تا خطاها و اشتباهات او با محوریت علم و اسناد بررسی نشود. مولوی شخصیت برجسته‌ی ادبی ست که عقاید خود را در قالب شعر بیان کرده است. برای بررسی این عقاید بدور از هر تعصبی باید به منابع اصیل اسلام که قرآن و عترت هستند رجوع کرد.

______________

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.