مؤمنین بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب- شیعیان واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف تصریحات پیامبر اسلام(ص) مبنی بر جانشینی امام علی(ع) بهویژه در غدیر خم، میدانند. ارتداد بهمعنای بازگشت و یا تمرد از اوامر و نواهی الهی است و منظور در اینجا فرادی هستند که از بیعت با امیرالمومنین علی(علیه السلام) در روز غدیر، بازگشتند و حق خلافت الهی حضرت را نادیده گرفتند. بله، نماز میخواندند، شهادتین میگفتند و اهل روزه و زکات بودند؛ اما منظور از ارتداد، بیوفایی، تمرد و رویگردانی از ولایت و غدیر است. یعنی، مردم پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عهد خود پایبند نماندند، الا تعدادی معدود. روایت ذیل، تأییدی بر انتخاب معنای بی وفایی و پیمان شکنی برای ارتداد است؛ امام باقر(علیه السلام) فرمود: «عدهای از مهاجرین و انصار و دیگران نزد امیرمؤمنان(علیه السلام) آمدند و گفتند: قسم به خدا تو امیرمؤمنانی! سوگند به خدا سزاوارترین فرد به این مقام شما هستید! دستان خود را جلو آور تا با شما بیعت کنیم و قسم به خدا خود را قربانی رکاب تو خواهیم ساخت. امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: اگر شما بر این ادعا صادق هستید فردا با سرهای تراشیده نزدم آیید. فردا جز امیرمؤمنان(علیه السلام)، سلمان، مقداد و ابوذر، کسی سر خود را نتراشید!»[1]
علی(علیه السلام)، اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به همراه برخی از مهاجرین و انصار با بیعت با ابوبکر مخالفت کردند که بنابر نقلهای تاریخی شاخصترین آنها عبارتند از: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر، براء بن عازب، ابی بن کعب. برخی از این اصحاب و یا بزرگان قریش، در مواقع مختلف به عدم صلاحیت ابوبکر برای جانشینی پیامبر نیز اشاره کردهاند.
حتی وقتی ابوسفیان از جریان سقیفه و بیعت ابوبکر مطّلع شد، با حیله و نیرنگ و انگیزه های قومی و نژادی فریاد زد: ای فرزندان عبدمناف! به چه علّت ابوبکر بر امور شما حاکم شد؟ این دو مستضعف (علی و عباس) کجا هستند؟ چرا این امر (حکومت) در پست ترین قبیلهی قریش جای گرفت؟(قبایل ابوبکر و عمر) و سپس به علی (علیه السلام) گفت: دست خود را بگشا تا با تو بیعت کنم و به خدا سوگند، اگربخواهی، مدینه را برایت پُر از مردان جنگی و اسب خواهم کرد. علی (علیه السلام)، بیعت ابوسفیان را نپذیرفت و به او فرمود: «نیازی به نصیحت تو ندارم» و با ردّ این پیشنهاد، نشان داد که در مکتب علوی، برای رسیدن به هدف نباید از هر وسیله ای استفاده کرد. او تردید نداشت که خلافت، حقّ اوست؛ ولی رسیدن به آن را از هر راهی جایز نمیدانست و لذا با پی بردن به نیت ابوسفیان، صریحاً به وی جواب رد داد؛ چرا که قصد ابوسفیان، ایجاد اختلاف و فساد و فتنهگری در میان مسلمانان بود. به این ترتیب، علی (علیه السلام) از پیشنهاد ابوسفیان، به عنوان «فتنه انگیزی» یاد مینماید و میفرماید: «ای مردم! موجهای فتنهها را به کشتیهای نجات و رستگاری شکافته، از آن عبور کنید و از راه مخالفت، دست برداشته، قدم بیرون نهید و تاجهای مفاخرت و بزرگی را از سر بر زمین گذارید. کسی که با پر و بال قیام کند، رستگار میشود و آنکه تسلیم شده، در گوشهای منزوی گردد، راحت و آسوده است. این چون آب بدبو و متعفّن و لقمهای است که در گلوی خورنده گرفته میشود».[2]
به هر صورت مسلمانان از عهدهی اولین و بزرگترین امتحان تاریخ بشریت بعد از آخرین رسول الهی سربلند بیرون نیامدند و جز تعدادی اندک، همگی به غصب و ظلم گردن نهاده و مسیر اسلام راستین را از بستر خود خارج ساختند. نور علی تابنده قطب سابق دراویش فرقهی گنابادیه، با جعل و تحریف اکثر مسلمانان را تابع نظر و پیمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) میداند که کذب این موضوع با رجوع به منابع تاریخی و رجالی و روایات اهل سنت و شیعه، روشن میگردد.
پینوشت:
[1]. رجال الکشی، موسسه آل البیت احیاء التراث، قم، ص ۸
[2]. نهج البلاغه، فیض الاسلام، تهران ۱۳۶۵ ق، چاپخانه سپهر، ج 5، ص57
افزودن نظر جدید