افشاگری فردوسی | کارنامه داراب
حکیم ابوالقاسم فردوسی به صراحت از رفتارهای داراب سخن میگوید. برای نمونه، از بیرحمیهای او که حتی به زنان و کودکان رحم نکرد؛ از سرکوب مخالفان و...، این در حالی است که جریان باستانگرا، هرگونه انتقاد از پادشاهان ایران باستان را با برچسب وطنفروشی همراه میکنند. اکنون باید پرسید که آیا فردوسی هم وطنفروش بود؟
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «حکیم ابوالقاسم فردوسی» در «شاهنامه» کوشیده است که عدالت را در روایت تاریخ، مراعات کند. چنان که بارها از رفتارهای زشت شاهان و شاهزادگان یاد کرده است. از جمله در داستان «داراب» که به صراحت، بد رفتاریهای او را بیان میکند.
فردوسی روایت میکند که «بهمن اردشیر»، دخترش «همایِ چهرزاد» را به همسری خود درآورد و او پس از مدتی از پدر، باردار شد... چندی گذشت تا اینکه بهمن اردشیر در اثر بیماری، از دنیا رفت و پادشاهی ایران به هُمای رسید. پس از چندی، داراب (فرزند بهمن اردشیر و دخترش همای) متولد شد. داراب پس از گذراندن حوادث بسیار، نهایتاً به پادشاهی ایران رسید.
داراب 12 سال پادشاهی کرد. او شهر «دارابگرد» را ساخت و مخالفین خود را سرکوب کرد.
جهان از بد انديش بىبيم كرد * دل بدسگالان به دو نيم كرد (1)
داراب در ادامه به سوی روم تاخت. در آن زمان «فیلیپوس»، پادشاه روم بود. لشکریان روم، ناگزیر عقب نشستند. داراب و سربازانش بسیاری از آنان را کشته؛ زنان و کودکان ایشان را به اسارت گرفتند و برخی از آن زنان و کودکان را کشتند:
زن و كودكان نيز كردند اسير * بكشتند چندى به شمشير و تير (2)
سپس داراب به فیلیپوس، پیامی فرستاد که اگر میخواهی بر جایت بمانی، دخترت «ناهید» را به من بده. فیلیپوس پذیرفت. پس داراب از او باج و خراج بسیار گرفت و ناهید را با خود به ایران آورد.
مدتی گذشت، ناهید با آنکه چهرهای زیبا داشت، اما بوی بد دهانش، موجب آزار داراب شد. به همین خاطر، از او دلسرد شد و او را به روم بازگرداند.
ناهید از داراب، باردار بود. اما این داستان را مخفی نگه داشت. پس از مدتی، فرزندی زایید و او را اسکندر نامید. ناهید، نام و یادِ پدر واقعی اسکندر را از او پنهان داشت. اسکندر نیز گمان میکرد که فیلیپوس پدر اوست. از آن سو، داراب (پادشاه ایران)، همسری دیگر برگزید و پس از چندی، پسری از او زاده شد و نامش را «دارا» گذاشتند. داراب از دنیا رفت و پسرش دارا تاج شاهی بر سر گذاشت.
حکیم ابوالقاسم فردوسی، به صراحت از رفتارهای زشت داراب، از جمله بیرحمیهای او نسبت به زنان و کودکان، سرکوب بدخواهان و خونریزی های فراوان، سخن میگوید و پرده از جنایات وی برمیدارد.
اگر یک راوی، تاریخ را به صورتی واقعی ولی خلاف میل جریان باستانگرا روایت کند، متهم به وطنفروشی و ایرانستیزی میشود. اما حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه کوشیده است که عدالت را در روایت تاریخ، مراعات کند. حال باید پرسید که آیا از زاویه دید باستانگرایانه و ناسیونالیستی، فردوسی هم ایرانستیز و وطنفروش بود؟
پینوشت:
1. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 783. میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 2، صص 626.
2. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، ص 784. میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، ج 2، صص 626-629.
افزودن نظر جدید