مرگ رستم، عاقبت خودخواهی

  • 1401/06/12 - 08:31
رستم علاوه بر آن ویژگی‌های مثبت، اما بارها ضعیف کشی کرد. بارها با فریب، بر دشمنان قوی پنجه خود غلبه کرد. اما در نهایت با حیله‌ی برادرش، گرفتار و کشته می‌شود. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شرافتمندانه تاریخ را بیان می‌کند.
مرگ رستم، عاقبت خودخواهی

حکیم ابوالقاسم فردوسی، تاریخ را برای عبرت بیان کرد تا ایرانیان، راه تعالی را بیاموزند. اما متأسفانه برخی شاهنامه را ابزار تفاخر (فخرفروشی) قرار دادند که همانا منتهی به سقوط و شقاوت است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، شجاعانه تاریخ را سانسور نکرد. بلکه کوشید در نقل تاریخ، انصاف و امانت را رعایت کند. به همین سبب می‌بینیم که در روایات شاهنامه پهلوانان ایران باستان، بیش از آنکه وجهه اخلاقی داشته باشند، تصویری زشت و کریه دارند. یعنی زورِ بازو دارند، اما خیلی اوقات، دست به رفتارهای غیر اخلاقی و نابخردانه می‌زنند.

به عبارتی دیگر، در بسیاری از بخش‌های شاهنامه تصویری مایل به سیاهی، گمراهی و ظلمت از شاهان و جنگجویان ایران باستان نشان داده می‌شود.

برای نمونه روایت می‌کند که رستم پهلوان نامدار، بدون رخصت، با اسبش وارد گندم زاری می‌شود. وقتی دشت‌بان به او اعتراض می‌کند که چرا اسبت را وارد گندم زار کردی، رستم گوش‌های آن مرد بیچاره را می‌کَند! بعد که چند از تن از پهلوانان به رستم اعتراض می‌کنند، رستم آنان را گردن می‌زند. (1)

شاهنامه می‌گوید پادشاهان و پهلوانان ایران باستان، قلب‌هایی پر از کینه و سرهایی پر از خشم و نفرت داشتند. عاشق خون ریختن بودند و حتی این را وظیفه‌ای الهی می‌شمردند. گودرز به فرمانده ارتش تورات گفت: «اگر من از جنگ و ریختن خون‌ها دست بردارم، فردای قیامت، در محضر خداوند چگونه پاسخ بدهم؟» (2)

رستم پهلوان شماره‌ یک شاهنامه، با فریبکاری، پسرش سهراب را شکست می‌دهد و (نادانسته) او را به قتل می‌رساند. در ماجرای نبرد رستم و اسنفدیار هم رستم دست به نیرنگ و فریب می‌زند.

عاقبت، رستم، خود نیز با نیرنگ و دروغِ برادرش کشته می‌شود.

داستان از این قرار است که زال (پدر رستم)، از کنیز خود که نوازنده‌ای زیبا بود، صاحب پسری شد که او را شُغاد نامید. طالع‌ بین‌ها، سرنوشت شغاد را نحس دیدند. پس زال از سر خشم و از روی ترس، شغاد را نزد شاه کابُل فرستاد تا از او دور باشد. مدتی گذشت، شغاد با دختر شاه کابل ازدواج کرد.

شغاد و شاه کابل، انتظار داشتند که رستم، در گرفتن باج (مالیات و...) مراعات حال آنان را بکند. اما نمایندگان رستم، همان مالیات همیشگی را طلب کردند. این سبب خشم شاه کابل و شغاد شد. پس آن دو، نقشه ای کشیدند و جشن بر پا کردند و رستم را به جشن دعوت کردند. سپس او را به شکارگاه بردند. پیش از آن، شغاد، چند چاه بزرگ حفر کرد و درون آن را با نیزه و تیغ پر کرد. سپس سر چاه را با خاک و خاشاک پوشاند. هنگامی که رستم، سوار بر رخش در شکارگاه می‌گشت، درون چاه افتاد. رستم که زخم بسیار خورده بود، از درون چاه، تیری به شغاد زد و او را کُشت و سپس رستم جان داد.

این گونه رستم به همراه اسبش رخش، به دست برادرش شغاد کشته شد. (3)

رستم، علاوه بر آن ویژگی‌های مثبت، اما بارها ضعیف کشی کرد. بارها با فریب بر دشمنان قوی پنجه خود غلبه کرد. اما در نهایت با حیله‌ی برادرش، گرفتار و کشته می‌شود. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شرافتمندانه تاریخ را بیان می‌کند. چون باور دارد که حقیقت تاریخ را باید بیان کرد. حال اگر ما این داستان را نقل کنیم به ما برچسب وطن فروشی زده می‌شود. ولیکن ما سال‌هاست که این تهمت‌ها را می‌شنویم ولی همچنان پیش روی میکنیم.

نکته دیگر آنکه فردوسی، تاریخ را برای عبرت بیان کرد تا ایرانیان، راه تعالی را بیاموزند. اما متأسفانه برخی شاهنامه را ابزار تفاخر (فخرفروشی) قرار دادند که همانا منتهی به سقوط و شقاوت است.

پی‌نوشت:

1. بنگرید به: «رستم دستان و گوش‌های دشت‌بان»
2. بنگرید به: «شاهنامه: خون باید ریخت!»
3. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، صص 758-764.
میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 2، صص 576-587.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.