رستم، پادشاه مازندران را از کمر نصف کرد!
در ایران باستان، موارد مختلفی از خشونتهای به ظاهر هولناک وجود داشت. برای نمونه در شاهنامه آمده که رستم، مخالفین خود را از کمر نصف میکرد! در تصویری از شاهنامه شاه طهماسب صفوی، رستم را میبینیم که پس از حمله به مازندران، پادشاه آن را از کمر به دو نیم کرد!
برخی از براندازان که باورهای باستانگرایانه دارند، بعضاً به اسلام، هتاکی میکنند. برای مثال، ناجوانمردانه اسلام را به خشونتهای کور متهم میکنند. حال آنکه در شاهنامه آمده رستم، پهلوان ایران باستان، مخالفین خود را از کمر نصف میکرد. میگوییم هر کسی میتواند با استناد به همین حکایت، به شاهنامه و ایران باستان بتازد. پیشنهاد اینکه وقتی براندازان باستانگرا، در خانهای شیشهای زندگی میکنند، نباید "ناجوانمردانه" به دیگران بتازند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چرا رستم پهلوان ایران باستان، پادشاه مازندران را با ارّه، نصف کرد؟
همانطور که محبت، خردمندانه است. خشونت هم میتواند خردمندانه باشد. مانند جرّاح که با تیغ، بدن را پاره میکند، خون میریزد، اما این مقدمه درمان است، بله ظاهراً از جنس خشونت است. اما از سِنخِ محبت و خیرخواهی است. خشونت در اسلام از همین نوع است. مثلاً قصاص و یا اعدام مُحارِب، نوعی جراحیِ جامعه است.
در ایران باستان نیز موارد مختلف خشونتهای به ظاهر هولناک وجود داشت که میتوان آن را به همین صورت تحلیل کرد.
تصویری از شاهنامه شاه طهماسب صفوی، رستم را در نقاشی میبینیم که پس از حمله به مازندران، پادشاه آن را از کمر به دو نیم کرد!
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، حکایت این اقدام رستم را این گونه بیان میکند:
میانش به خنجر به دو نیم کرد
دل دیوِ جادو پر از بیم کرد
در برخی نسخهها هم این قضیه (به دو نیم کردن آن بخت برگشته) درباره یک زن جادوگر بیان شده است. یعنی رستم، با خنجر یک زن جادوگر را از کمر نصف کرد!
ميانش به خنجر به دو نيم كرد
دل جادوان زو پر از بيم كرد [1]
پاسخ به یک بهانهتراشی!
شاهنامه برای اکثر باستانگراها، متنی مقدس است. اما وقتی محتوای شاهنامه، از قتل و غارت مردم به دست شاهان و پهلوانان ایران باستان را ارائه میکنیم، برخی بهانه میآورند که شاهنامه، کتاب تاریخی نیست! پاسخ ما این هست که شاهنامه در بهترین حالت، یک کتاب تاریخی، و در بدترین حالت، یک کتاب تاریخِ اساطیری است. اگر شاهنامه یک کتاب اساطیری باشد (یعنی همان بدترین حالتِ ممکن)، باز هم اساطیر (اسطورهها) ریشه در حقایق دارند. یعنی داستانهای شاهنامه "اگر" واقعیت تاریخی نداشته باشد (یعنی از جهت تاریخی، واقع نشده باشند)، اقلاً حقیقت تاریخی دارند. یعنی تصویری از آرمانها و هنجارها هستند.
در پایان ما میگوییم چه بسا رفتار رستم درست بوده باشد. اما به آن دسته از براندازان که باورهای باستانگرایانه دارند و ممکن است به اسلام، هتاکی کنند، میگوییم هر کسی میتواند با همین حکایت به شاهنامه و ایران باستان و سرتاسر هویت شما بتازد. پیشنهاد اینکه وقتی در خانه ای شیشهای زندگی میکنند، نباید "ناجوانمردانه" به دیگران بتازند.
پینوشت:
[1]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 141.
میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 1، ص 327.
افزودن نظر جدید