در حاشیه فرار مغزها: سرنوشت شوم در انتظار نخبگانِ رفته از وطن - به روایت شاهنامه

  • 1400/11/10 - 10:29
سیاوش، یک نخبه سیاسی و نظامی بود. اما با پدرش کی‌کاووس و سران ایران به اختلاف برخورد. پس تصمیم گرفت که از ایران مهاجرت کرده؛ به سرزمینی دیگر برود. افراسیاب تورانی (دشمن ایران) به سیاوش وعده داد که امکانات و ثروت در اختیار تو قرار خواهم داد. افراسیاب، بسیار از مهاجرت سیاوش به توران استفاده تبلیغاتی کرد و در نهایت دستور داد سیاوش را سر بریدند.
در حاشیه فرار مغزها: سرنوشت شوم در انتظار نخبگانِ رفته از وطن - به روایت شاهنامه

حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه می‌گوید که سیاوش (نخبه سیاسی و نظامی) از ایران مهاجرت کرد. تورانیان به او ثروت و امکانات دادند ولی در نهایت (وقتی از او سوء استفاده ابزاری و تبلیغاتی کردند) مانند زباله او را به گوشه‌ای انداختند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امروزه، رسانه‌های فارسی‌زبانِ بیگانه، تصویری زشت و سیاه از ایران به جوان ایرانی نشان می‌دهند. این دست رسانه‌ها، مشکلات داخلی را چند برابر بزرگ کرده، خوبی‌ها و نقاط روشن را مخفی می‌کنند. از سویی دیگر، از آمریکا و اروپا تصویری رؤیایی به خورد مخاطب می‌دهند. با این هدف که این تصور غلط و خلاف واقع را به مردم ایران القاء کنند که مردم همه کشورهای جهان، زندگی نرمالی دارند. به جز ایران! این دروغ، سبب شد که امروز، بخشی از جامعه در تخیلات خود، از امریکا و اروپا و... تصویری آرمانی ساخته و از زندگی در ایران ناامید باشند.

نتیجه این که برخی افراد ناآگاه، فریب خورده و به امید یک زندگی رؤیایی، قانونی یا غیرقانونی از مرز عبور کرده، از ایران بیرون می‌روند ولی اکثراً به آن زندگی رؤیایی که نمی‌رسند هیچ، در باتلاق بدبختی فرو می‌روند. در این میان، فقط اندکی از ایرانیان که سرمایه‌ای قابل توجه، یا تخصص و هوش بسیار بالایی دارند، به یک موفقیت ظاهری می‌رسند. اما شاهنامه به ما می‌گوید که موفقیت این دست از هموطنان هم موقت و گذرا است. بلکه سرنوشتی شوم در انتظار آنان است.

شاهنامه داستان زندگی سیاوش (پسر کی‌کاووس پادشاه ایران) را حکایت می‌کند. سیاوش، جوانی خوش‌فکر و اصطلاحاً یک نخبه سیاسی و نظامی بود. اما با پدرش کی‌کاووس و سران ایران به اختلاف برخورد. پس تصمیم گرفت که از ایران مهاجرت کرده؛ به سرزمینی دیگر برود و در گوشه‌ای از این جهان، به زندگی ادامه دهد. در این هنگام، افراسیاب تورانی از داستان آگاه شد. پس توطئه کرد و نامه‌ای به سیاوش نوشت و از او خواست که در سرزمین توران، به خوبی و خوشی و با احترام زندگی کند. افراسیاب تورانی به سیاوش وعده داد که امکانات و ثروت در اختیار تو قرار خواهم داد.

سیاوش نیز پذیرفت و با 300 تن از یارانش به سرزمین توران رفت. افراسیاب تورانی هم فرمان داد تا از آنان به خوبی میزبانی کنند. پس سیاوش و افراسیاب تورانی، با هم دیدار کردند و بسیار یکدیگر را ستودند. سیاوش گفت: «سپاس از خداى جهان آفرين، كزويست آرام و پرخاش و كين‏». کی‌کاووس پادشاه ایران که این را شنید، از غم، چهره‌اش زرد شد. حدود یک سال، سیاوش در سرزمین توران زندگی کرد و با دخترِ خردسال پیران (یکی از اشراف توران) پیمان زناشویی بست. پس از مدتی، با فرنگیس دختر افراسیاب را نیز به همسری گرفت و افراسیاب، با شادی، بخشی از توران را به سیاوش بخشید.

افراسیاب، بسیار از مهاجرت سیاوش به توران استفاده تبلیغاتی کرد و در نهایت دستور داد سیاوش و یارانش را به قتل برسانند. یاران سیاوش همگی کشته و زخمی شدند. پس سیاوش تنها و بی‌یار ماند. از هر سو، او را آماج تیرها کرده‌اند. سیاوش بر زمین افتاد و در خون غلتید. سپس دستانش را بستند در حالیکه از چشمان سیاوش، خون می‌‌بارید. افراسیاب فرمان داد که سیاوش را به صحرایی بی‌آب ببرند. پس یک تورانی، چنگ بر موی سیاوش زده؛ او را بر خاک افکند و سر از بدنش جدا کرد.[1]

این است گفتار حکیم ابوالقاسم فردوسی که اجنبی از نخبگان ایران بهره می‌برد و در نهایت مانند زباله آنان را به گوشه‌ای می‌اندازد.

پی‌نوشت:

[1]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 220-265.
میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 1، صص 485-565.

تولیدی

دیدگاه‌ها

عزیز جان با این دافعه ای که داریم ایجاد می کنیم نباید انتظار ماندن افراد رو هم داشته باشیم نخبگان مهاجر زیادی هستن که وضعیت خوب مالی دارن و در اون کشورها مورد احترامن حالا چه ما بگیم دارن از اونها سوء استفاده میکنن چه بگیم خودشون خیانتکارن یا هر چیز دیگه نمیشه به زور خواسته خودمون رو تحمیل کنیم

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.