قتل عام هندوها به دست رستم
حکیم ابوالقاسم فردوسی، از خشونتهای حیرت انگیز رستم (قهرمان شاهنامه) سخن میگوید. او تاریخ را سانسور نکرد. بلکه کوشید در نقل تاریخ، انصاف و امانت را رعایت کند. این را نشانهی بزرگواری و عظمت میدانم که حکیم فردوسی، حقیقت را به پای تعصبات ناسیونالیستی ذبح نمیکند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، تاریخ را سانسور نکرد. بلکه کوشید در نقل تاریخ، انصاف و امانت را رعایت کند. این را نشانهی بزرگواری و عظمت میدانم که حکیم فردوسی، حقیقت را به پای تعصبات ناسیونالیستی ذبح نمیکند.
رستم، قهرمانِ شاهنامه در دوران پادشاهی لُهراسب، به دستور پادشاه به هندوستان تاخت و بسیاری را کُشت و سر بُرید. در شاهنامه آمده:
سوى باختر تا به مرز خزر
همه گشت لهراسب را سر به سر
سوى نيمروز اندرون تا به سند
جهان شد به كردار رومى پرند
تهم رستم نيو با تيغ تيز
برآورد از يشان دم رستخيز
سر هندوان با درفش سياه
فرستاد رستم به نزديك شاه [1]
اگر بخواهیم عبارت به عبارت، این ابیات را شرح بدهیم چنین میگوییم:
«سوى باختر تا به مرز خزر، همه گشت لهراسب را سر به سر» یعنی از غرب تا مرز تُرکان خَزَر، سراسر سرزمینها برای لُهراسب شد.
«سوى نيمروز اندرون تا به سند، جهان شد بكردار رومى پرند» یعنی از نیمروز (یکی از شهرهای سیستانِ افغانستان کنونی) تا سِند (یکی از ایالتهای پاکستان کنونی)، همگی به ضرب شمشیرهای رومی ارتش ایران، جزو قلمرو لهراسب شد. نکته آنکه پرند رومی به معنی شمشیر تیز رومی است. پهلوانان ایران در آن دوران، از شمشیرهای رومی استفاده میکردند.
«تَهم رستم نيو با تيغ تيز، برآورد از ايشان دم رستخيز» یعنی رستم تَهم (نیرومند) با شمشیر تیز، دمار از روزگار هندیها درآورد.
«سر هندوان با درفش سياه، فرستاد رستم به نزديك شاه» یعنی رستم، سر هندیها را با یک پرچم سیاه، به سوی پادشاه (لهراسب) فرستاد.[2]
اکنون ما نمیخواهیم این رفتار رستم (بریدنِ سرها و پرچم سیاه) را به رفتار داعش تشبیه کنیم. بلکه میگوییم چه بسا رفتار رستم حق بوده باشد. یعنی لهراسب (پادشاه ایران) و رستم (فرمانده لشکر ایران) حق داشتند که هندیها را سر ببرند!
پاسخ به یک بهانهتراشی!
شاهنامه برای اکثر باستانگراها، متنی مقدس است. اما وقتی محتوای شاهنامه، از قتل و غارت مردم به دست شاهان و پهلوانان ایران باستان را ارائه میکنیم، برخی بهانه میآورند که شاهنامه، کتاب تاریخی نیست! پاسخ ما این هست که شاهنامه در بهترین حالت، یک کتاب تاریخی، و در بدترین حالت، یک کتاب تاریخِ اساطیری است. اگر شاهنامه یک کتاب اساطیری باشد (یعنی همان بدترین حالتِ ممکن)، باز هم اساطیر (اسطورهها) ریشه در حقایق دارند. یعنی داستانهای شاهنامه "اگر" واقعیت تاریخی نداشته باشد (یعنی از جهت تاریخی، واقع نشده باشند)، اقلاً حقیقت تاریخی دارند. یعنی تصویری از آرمانها و هنجارها هستند.
در این نوشتار، بدترین حالت آن است که بگوییم اصلاً رستم وجود خارجی نداشته! حتی در این حالت نتیجه این میشود که پادشاهان ایران باستان، به سرزمینهای دیگر (از جمله هندوستان) حمله کرده؛ آنجا را غارت و کشتار میکردند. در پایان هم سرها بریده شده را به همراه یک پرچم مشکی به عنوان هدیه به نزد پادشاه ایران میفرستادند.
پینوشت:
[1]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 503.
[2]. میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 2، ص 137.
دیدگاهها
ناشناس
1401/02/17 - 21:56
لینک ثابت
کشتن چند تا نظامی موردی نیست
مرتضی حامی
1401/02/22 - 21:54
لینک ثابت
خب اگه اون نظامی ها بی گناه
حسین
1401/02/26 - 21:03
لینک ثابت
آقای مرتضی نظامی مسلحی که
saman
1401/02/26 - 22:17
لینک ثابت
با این منطق شما، صدام حق داشت
حسین
1401/02/28 - 01:55
لینک ثابت
این منطق من نیست منطق جنگ است
افزودن نظر جدید