عرفانهای نوظهور
خدا ازنظر اشو موجودی است که مجوز سکس را صادر کرده است، راه رسیدن به او انجام سکس است، روشی که انسان را در کنار او قرار میدهد آوازخوانی، ترانه، جشن، پایکوبی ، رقاصی است، انسان خداست، عشق خداست و خدا عشق است، خدا نامی برای مجهولات و ناشناختههای بشر است و خدا تنها یک نام است و خدا واقعیت و عینیت ندارد.
انسان در صورت بدوی تحریف ادیان بهطور سنتی به یک رشته قدرتهای طبیعی و فوق طبیعی اعتقاد داشتند؛ نیرویی که از طریق جنیان، ارواح و خدایان (ربالانواع) در طبیعت اعمال میشود. البته بسیاری از این افراد معتقد بودند که خدای برتری نیز وجود دارد که در آسمانها بوده و با این واسطه تماس خود را با عالم برقرار میکند.
ریشه پایهگذاری مکتب یوگا رهایی از رنج بوده است، اما امروز یوگا بعد از رواج در غرب، چنان گسترشیافته که باهدف رفع تمامی مشکلات روحی، روانی و جسمی به صحنه آمده است. این گسترش نشان میدهد انسان معاصر که بار زندگی مدرن را بر دوش میکشد، آنچنان دچار سرگردانی و سردرگمی شده که دنبال هر راه چارهای برای درمان...
فطرت انسان در ملکوت هم شاهد جمال، رحمت و لطف ربوبی است و هم جلال و کبریایی او را دیده و خوف و خشیتی معنوی تجربه کرده است. ما از عمق دل همانطور که خواهان عشق هستیم، نیازمند تجربۀ هیبت و هراس در برابر شکوه و عظمتی بیکرانیم؛ خوفی که دل را بلرزاند و به تپش اندازد. این تجربهای سرشار از معرفت است که عشق را کامل میکند.
براساس مبنای مشائیان، ادراکات و حرکات شگفتانگیز بعضی حیوانات به کمک نیروهای فلکی و الهامات آسمانی از آنها سر میزند. البته ممکن است برخی حرکات ادراکی از قوای مادی صورت پذیرد که با مزاج تناسب دارد. مانند شتری که از شنیدنیها و موسیقیهایی لذت میبرد، ولی بنابر مبنای حکمت اشراق هر یک از انواع حیوانی دارای ربالنوعی هستند که قوام آنها بهاوست.
اعتقاد به وجود امام و خالی نبودن زمین در همه زمانها از حجت الهی از اعتقادات خاص شیعیان میباشد. در منطق مذهب شیعه اثنی عشری امام دوازدهم به خاطر قدر نشناسی انسانها و همچنین به خاطر محافظت از جان حضرت، خداوند متعال وجود بابرکت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را از منظرها پنهان کرده و ظهور دوباره ایشان را از مقدرات الهی قرار داده است.
وقتی یک دانشمند نظریهای را ارائه میکند، از این نظریه احتمالات متعددی بر میخیزد که به آن فرضیه میگویند. فرضیهها معمولا در مرحله بعد از تولید یک نظریه شکل میگیرند. وقتی نظریه نیوتن به مرحله آزمون و تکرار میرود و فرضیات مختلف آن رد میشود تا به یک فرض ثابت و تایید شده برسد. فرضیه تایید شده مزبور، به عنوان یک فکت یا حقیقت علمی شناخته میشود.
همانطور که همه میدانیم در سدههای اخیر و با پیشرفت تکنولوژیهای متعدد آزمایشگاهی در کشورهای غربی، معمولا علوم تجربی از این کشورها به سوی کشورهای دیگر گسیل و ترجمه میشوند. بدیهی است که در این ترجمه، فرهنگ و رنگ و بوی خود را نیز منتقل خواهند کرد. ترجمه دیدگاهها و دفاعیات مربوط به نظریه فرگشت نیز از این موضوع مستثنی نیست.
از جمله پرسشهای مهم در الهیات اسلامی، نسبت میان مهدویت و هنر است. تجربه هنری هنرمند، یعنی همان اتفاق و ماجرایی که در درون هنرمند رخ میدهد و یک اثر هنری محصول ذهن و تفکر و درونی یک هنرمند است، به طوری که همه ارزشها دینی و الهی در کار و محصول یک هنرمند و همچنین درباره تلقیای که او از مهدویت دارد، نمایان میشود.
یکیاز ادله عقلی که تناسخیان به آن تمسک کرده و آنرا دلیل بر وجود تناسخ در ابدان تقریر کرده و ارائه دادهاند «فرار از تعطیل» میباشد. استدلال مزبور در برخی کتابها به گونهای مطرح شده که یکی از مقدمات آن به مسئلۀ تعطیل در وجود بر میگردد. با توجه به این نکته میتوان تقریر دیگری از استدلال ارائه داد...
تناسخ مسئلهای فلسفی است که در علمالنفس کانون توجه قرار میگیرد و ادعای ضرورت یا استحالهی آن نیز به دلیل عقلی نیازمند است. از این روی، تناسخیان برای اثبات تناسخ، به ادلهی گوناگون عقلی دست یازیده، تا بر ضرورت تناسخ استدلال کنند. یکی از ادلههای عقلی که مورد توجه قرار میگیرد «دیدن افراد ناشناسی که آشنا به نظر میرسند» میباشد.
تناسخ مسئلهای فلسفی است که در علمالنفس کانون توجه قرار میگیرد و ادعای ضرورت یا استحالهی آن نیز به دلیل عقلی نیازمند است. از این روی، تناسخیان برای اثبات تناسخ، به ادلهی گوناگون عقلی دست یازیده، تا بر ضرورت تناسخ استدلال کنند. یکی از ادلههای عقلی که در این نوشته کانون توجه قرار میگیرد، «نیاز به ابدان مادی در نیل به تکامل» میباشد.
اتکای این دلیل بر مادی بودن نفس است؛ امری که مانع جدایی آن از بدنهای مادی میشود؛ در نتیجه، نفس همیشه در بدنهای مادی میماند و نمیتواند از چرخهی انتقال نفس به ابدان مادی خارج شود. بر این اساس نفس هیچگاه نمیتواند بدون بدن به حیات خود ادامه دهد. بنابراین مرگ نمیتواند او را به تجرد از ماده برساند.
این استدلال خالی از اشکال نیست چرا که مقدمهی دوم نقض دارد؛ زیرا بر اساس این مقدمه، جوانی و کودکی ضد همدیگرند. از این روی، جوانی از دل کودکی زاییده میشود. حال این پرسش مطرح میشود که چرا کودکی از دل جوانی زاییده نمیشود؟ همچنین پیری و جوانی نیز ضد یکدیگرند؛ ولی چرا جوانی از دل پیری بیرون نمیآید.