عرفانهای نوظهور
تعاليم و آموزههاى الحادى كابالايى پايه و اساس فراماسونرى امروز را تشكيل مىدهد و مىتوان كابالا را مادر فراماسونرى امروز ناميد. اين آموزهها كه مورد طرد تمامى نگرشهاى توحيدمحور است، با ايجاد انحرافاتى در اديان بزرگ به دنبال ايجاد مذاهب جديدى در تمامى اديان شدند كه محوريت تمامى آنها انديشههاى الحادى و منحرف فراماسونى است.
پیروی از هواهای نفسانی و گرایشهای حیوانی عامل عمده سقوط آدمی و دوری از رحمت الهی و نزدیکی به شیطان است. امروزه به صورتهای گوناگون و متنوع از طرف لشکریان شیطان برای اغواگری و گمراهی انسان ابزارهایی در نظر گرفته شده است که اگر انسان هوشیار نباشد و از درگاه الهی فاصله بگیرد جذب آنان خواهد شد.
محمدعلی طاهری بنیانگذار فرقهی انحرافی حلقه بنابر مصالح و منافع خود، متوسل به جعل واژگانی شده است که غایت آن «تولید مغالطهی اشتراک لفظ» است. او در فرقهاش اصطلاحاتی را ایجاد کرده و معانی پارهای از الفاظ اسلامی و عرفانی را دگرگون ساخته است و هنگامی که آنان را به کار میبندد، مستند به آیاتی قرآنی، اصطلاحاتِ عرفانی و اشعار ایرانی میکند تا عامدانه تولید مغالطه کرده و به اهدافی دستیافته باشد.
پائولو کوئلیو در کتابهای خود از روح کیهانی صحبت میکند که این روح کیهانی را بخشی از روح خداوند میداند. وی روح کیهانی را دارای دو جنبهی فرشتهگون و شیطانی میداند. نتیجهی به دست آمده آن است که خداوند دارای صفات شیطانی، وسوسهها و خطاهاست. از صفات نیکش، فرشتگان پدید میآیند و از صفات پلیدش، شیاطین.
فرضیه جذب به صورت رازآلود و مبهم تعریف شده و هرکس از آن معنایی را اراده میکند و این مفهوم را با برداشت ذهنی خود تفسیر مینماید. این فرضیه هنوز به عنوان قانون علمی، اثبات نشده، به گونهای که گروهی صرفاً در حد فرضیه به آن پرداختهاند. در مکاتب روانشناسی، فرضیه جذب به عنوان قانون علمی مورد پذیرش نیست.
در روش سلوکی که طاهری برای پیروانش طراحی کرده است تلاش، کوشش و خودسازی هیچگونه جایگاهی نداشته و بهجای خودسازی، اتصال به «شبکهی شعور کیهانی» پیشنهاد میشود تا از رهگذر این اتصال، فرد بدون هیچ تلاشی به خودسازی و تزکیه و در یک کلام به عرفان نائل آید. طاهری آنچه آنرا خودشناسی سنتی نامیده است را تنها به عنوان پلهی اولیه باور دارد و روش خود را فراتر از خودشناسی اسلامی میداند.
بنیانگذار فرقهی حلقه در قالب عناوینی تکراری به گونهای چندباره در کتب و سخنرانیهایش از کلیدواژههایی موسوم به «پلهی عقل» و «پلهی عشق» سخن گفتن است. آنچه در این اندیشهی طاهری مورد اهمیت است کشمکش میان عشق و عقل نیست. بالاتر از آن، کجاندیشی طاهری درباره عشق و سیر و سلوک خاص حلقه است که در آن هرگونه تلاش، کوشش و نیز ابزاری همچون ذکر به بهانهی بر پلهی عشق بودن عرفان، نفی میشود.
نظام سرمایهداری با در اختیار داشتن نظام تولید حقیقت مجازی میکوشد آرمانها و ارزشهای خود را به جای اینکه از طریق یک جنبش با صد نفر پیرو بیان نماید، توسط صدها شبهجنبش که هر کدام تعداد کمی عضو دارند و اعضای مشترک نیز بین آنها زیاد است، عرضه کند. به این ترتیب نوعی بازنمایی تکثر صورت گرفته و کمبود تعداد اعضا با افزایش تعداد شبهجنبشها جبران شده است.
جایگاهی که در قانون جذب برای خدا و انسان مطرح است، آن جایگاهی نیست که در اسلام گفته شده است، که همان رابطهی بین عبد و مولاست. بلکه خدایی مدنظر است که نهتنها از بندگانش عبادت و بندگی نخواسته، بلکه کمر به خدمت آدمیان بسته و ابزاری برای سرمستی بیشتر انسانها شده است. در این قانون هیچ مسئولیتی برای انسان در جهت عبودیت تعریف نشده است.
نظریهپردازان قانون جذب، نظام معرفتی خاصی در این مورد پیشنهاد نمیدهند، آنها پیروان خود را به جهانبینی توحیدی دعوت نمیکنند؛ بلکه میگویند: مهم نیست تو خداباوری یا منکر خدا، ناپرهیزگاری یا اهل تقوا؛ مهم این است که هرچه آرزو کنی همه در اختیار توست و کائنات جملگی فرمانبردارِ تو هستند.
زئوس میگوید: آرایش مرجانها نشان میدهد پری دریایی وجود دارد. در حالیکه این مقایسه و این استدلال اشتباه است. آرایش مرجانها دلیل بر وجود پری دریایی نیست؛ بلکه دلیل بر وجود آرایشگر است. اثر نشاندهندۀ اصل وجود مؤثر هست. ولی اینکه آن مؤثر چه چیزی است و چه خصوصیاتی دارد را بیان نمیکند. پس اینکه آن آرایشگر پری دریایی باشد، نیازمند استدلال دیگری است.
علت حمله ابرهه، مجموعهاى از انگيزههاى سياسى و اقتصادى و دينى بود، ابرهه ابتدا عبادتگاهى پرشكوه در محل فرمانروايى خود در يمن ساخت تا توجه مردم را از كعبه به آنجا معطوف كند. و با خداپرستی و توحید مخالفت میکرد. اما در حملههای دیگر و بلایای طبیعی، کعبه هدف اصلی از بین بردن پایههای توحید و توهین به شعائر یکتاپرستی نبود.
در عرفان طبیعتگرا که غایت آن پیوستن و ارتباط گرفتن از نیروهای طبیعت به منظور حفظ حیات است، جنایت، کشتار و شیطنت، با فضیلت، رحمت و مروت تفاوتی ندارد؛ چنان که دونخوان میگوید: استادم خیلیها را با نیروی خود کشته است؛ زیرا یک جنگجو مانند یک دزد دریایی بیهیچ ملاحظهای آنچه را که میخواهد میگیرد و از هرچه میخواهد استفاده میکند.
در اینجا شاهد بزرگترین تناقض خداناباوران هستیم. به این صورت که اعتقاد دارن که خلقت از موجودات ساده و ابتدایی و ذرات کوانتومی شروع شده و بعد از مدتها به موجودات پیچیده رسیده در حالیکه در این کلیپ بیان شده که هر خالقی باید از مخلوقش پیچیدهتر باشه... واقعا یک موجود ابتدایی میتواند یک موجود پیچیده به وجود بیاورد؟