پائولو کوئلیو و دیدگاه خدای خطاکار
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ هویت انسان وابسته به روح اوست که متعلق عالم غیب است. اگر چه اکنون روح در جهان ملموس مادی همآغوش تن خاکی به سر میبرد، لیکن نا آرام و جویای اصل خود و خواهان بازگشت به وطن خویش در عالم ملکوت است. از همین جاست که میل به خیال و توهم برای تصویر پردازی عالمی دیگر، او را به خلق آثار تخیلی وامیدارد. راهیابی به روح جهان با درک عمیق روح خود امکانپذیر است. باید ندای درونی را شنید و به سخن دل گوش فرا داد. کسی که میخواهد به روح جهان برسد. باید به ژرفای روح خود سفر کرده، ببیند که عمیقاً چه آرزویی دارد و تصور چه چیزی او را به شور و هیجان میآورد. در صورت سرکشی به قلب و مشاهده و کشف خواست عمیق درونی در حقیقت زبان دل را گشوده و پای سخنش نشستهایم و با راهنمایی او میتوانیم به روح جهان نزدیک شده، آن را لمس کنیم و از نیروهای جادویی آن لبریز شویم.[1]
البته ندای دل و درک آن خیلی روشن و صریح نیست، قلب انسان کاملاً طبیعی است و فراز و فرودهایی دارد. اگر چه پیام آن راهنماست، بعضی اوقات خلافخوانی هم میکند. میتوان گفت که نیروهای جادویی همیشه مثبت و معجزه کننده نیست و گاهی هم شیطانی و ویرانگر است؛ مثلاً به امور ساده رضایت میدهد و از رؤیاهای خواستنی خود دست میکشد. این نوسانات دل در رمان کیمیاگر به خوبی توصیف شده است. چوپان جوان به کیمیاگر میگوید: «قلب من خیانتکار است. نمیخواهد ادامه بدهم. کیمیاگر پاسخ داد: این خوب است ثابت میکند که قلبت زنده است. طبیعی است که از مبادلهی هر آنچه بهدست آوردهایم با یک رؤیا بترسیم.
پس چرا باید به قلبم گوش بسپرم.
چون هرگز نمیتوانی خاموشش کنی و حتی اگر وانمود کنی به او گوش نمیدهی، باز همیشه در درون سینهات به تکرار نظرش دربارهی زندگی و جهان ادامه میدهد.
حتی اگر خیانتکار باشد؟
خیانت ضربهای است که انتظارش را نداری. اگر قلبت را خوب بشناسی، هرگز در این کار موفق نمیشود. چون رؤیاها و آرزوهایش را میشناسی و شیوهی کنار آمدن با آن را درمییابی.»[2]
غیر از این نوسانات ضد و نقیض، دیگر به همه گفتهها و خواستههای دل باید گوش داد؛ زیرا لحظههای زندگی را سرشار از معنا، درک هستی و اراده میسازد و نباید آن را سرکوب؛ بلکه باید با آن انس گرفت و با شناخت درست از نیرنگهایش که با ترس و سرکوب عشق و اشتیاق، انسان را از دستیابی به روح جهان باز میدارد.
در اینجا کمکم به مسائل جالبی میرسیم. دل همواره هدایتگر نیست، بلکه گاهی وسوسه میکند؛ زیرا به گفته کیمیاگر، دلِ یک انسان، گاهی ترس، تردید، هراس و سستی در پیگیری رؤیاها را تلقین میکند و یا به تعبیر چوپان، خیانتکار میشود. این مقدمه در کنار مطلب پیشین که دل را پارهای از روح جهان میشمرد، نشان میدهد که در واقع روح کیهانی این وسوسهها را در دل میافکند؛ چنانکه خود کوئلیو مینویسد: «قلب جوان آغاز به سخن گفتن دربارهی ترس کرد. داستانهایی را برای او تعریف کرد که از جهان شنیده بود؛ داستانهای انسانهایی که به جستجوی گنجشان میرفتند و هرگز آن را نمییافتند. گاهی جوان را از این فکر که ممکن است به گنجش نرسد، یا در صحرا بمیرد به هراس میانداخت. گاهی نیز میگفت دیگر راضی شده، که تا همینجا هم یک عشق و چندین سکه زر یافته.»[3]
بنابراین، روح این جهان، بعدی شیطانی، وسوسهگر و فریبنده دارد. پائولو بر این اساس معتقد است که باید شیطان خویش را یافت، در زندگی با او مشورت کرد و حتی اجازه داد که گاهی اوقات در زندگی جولان دهد؛ چنانکه کوئلیو در سفر زیارتی خود از جاده سانتیاگو، تمرینی را از استاد خویش فرا میگیرد که بهواسطهی آن، شیطانش ظاهر شده و با او گفتوگو و مشورت میکند. او نام آن را پیامآور میگذارد.[4] از وی میتوان اشتباهها و خطاها را یاد گرفت، چنانکه از فرشتهی نگهدارنده میتوان راههای درست را آموخت.
تا اینجا معلوم شد که دل هم الهام فرشتهگون دارد و هم وسوسه شیطانی، زیرا روح کیهانی دارای دو بعد فرشتهای و شیطانی است. با این توضیحها معنای دقیق کودک درون آشکار میشود؛ عبارتی که در کنار رود پیدار از زبان موعظهگر جوان بیان میشود.[4] کودک ساده و با احساس است و کارهای خوب انجام میدهد؛ اما شیطنت هم میکند. تنها به این دلیل که دلش خواسته و میلش وی را به انجام دادن کاری نادرست واداشته است. او بدون احساس گناه، آن را مرتکب شده و در نهایت ممکن است عذرخواهی کند؛ ولی باز هم اگر دلش بخواهد، آن کار را تکرار میکند.
حال اگر این نتیجه را که روح کیهانی دو جنبهی فرشتهگون و شیطانی دارد، کنار این مطلب بگذاریم که «روح جهان، بخشی از روح خداوند است»،[6] نتیجهی به دست آمده آن است که خداوند دارای صفات شیطانی، وسوسهها و خطاهاست. از صفات نیکش، فرشتگان پدید میآیند و از صفات پلیدش، شیطانها. کوئلیو از این نتیجهگیری غافل نبوده، بلکه به صراحت اذعان میدارد و تأثیرهای آن را در زندگی بررسی میکند.
خدای کوئلیو، خواهش دارد، پس بینیاز نیست. اگر چیزی بخواهد باید صبر کند. چون قادر مطلق نیست. به همین علت خطا میکند، امیال نادرست در او پدید میآید، پشیمان میشود و شکست در برابر شیطان را تجربه میکند. با همین نگرش در یادداشت آغازین شیطان و دوشیزه پریم مینویسد: «ایزد زمان (زروان) پس از خلق گیتی، همآهنگی گرداگردش را دریافت؛ اما کمبود بسیار مهمی را احساس کرد. یک همراه که در این زیبایی با او سهیم شود. یک هزار سال برای آوردن پسری نیایش کرد. داستان نمیگوید به کدام درگاه نیایش کرد؛ چرا که او قادر متعال بود، پروردگار یگانه و اعلی؛ هر چه کرد، تا سرانجام باردار شد.
آنگاه که ایزد زمان به تمنای دلش دست یافت، پشیمان شد؛ زیرا دریافت تعادل جهان بسیار ناپایدار شده است. اما دیگر بسیار دیر شده بود و پسرش در راه بود. پشیمانیاش تنها به یک نتیجه انجامیده، پسر دیگری نیز در زهدانش پدید آمد. اسطوره میگوید: از نیایش آغازین خدای زمان، نیکی (هورمزد) پدید آمد و از پشیمانیاش، بدی (اهریمن) جفت و همزاد هورمزد شد. پدر، نگران همه چیز را چنان نظم داد، تا هورمزد پیش از برادرش از زهدان بیرون بیاید، تا اهریمن را از شر رساندن به جهان باز دارد؛ اما از آنجا که بدی چیرهدست و تواناست، اهریمن توانست به نیرنگی پیش از هورمزد زاده شود و پیش از او ستارگان را ببیند.»[7]
با این مبنا کوئلیو پیشنهاد میکند که زیاد نگران اشتباههای خودتان نباشید؛ زیرا خدا هم اشتباه میکند. پس بهتر است که آنها را فراموش کنید. معصیت و بیگناهی، یعنی ترک احساس گناه، نه ترک خطا، در واقع تحول در احساس است، نه تغییر عملکرد. همچنین اگر مشکلات، ناملایمات، موانع و شکست شما را میآزارد، با آرامش آنها را بپذیرید؛ زیرا اینها اشتباههای خداست و شما هم اشتباه میکنید. پس بهتر است که خدا را بخشید، تا او هم شما را ببخشد. پائولو در رمان شیطان و دوشیزه پریم، یکی از کارهای آحاب مصلح دهکدهی ویسکوز و اطراف آن را اختراعِ روز آمرزش معرفی میکند.
در این روز، اهالی خود را در خانه حبس و دو فهرست آماده میکردند. سپس به بلندترین کوه روی آورده، نخستین فهرست را سوی آسمان میگرفتند. این فهرست خطاهایشان، از قبیل شیادیهای شغلی، بیعفتی، بیعدالتی و اینجور چیزها بود که میخواندند و میگفتند: پروردگارا! این گناه من است دربارهی تو. خیلی گناه کردهام و از تو آمرزش میخواهم که اینطور آزردهات کردم.
اما بعد از آن به ابتکار آحاب میرسیدند و آن ابتکار این بود که فهرست دیگری را از جیب بیرون میآوردند. باز به همان کوه رو کرده، فهرست دوم را به طرف آسمان میگرفتند و چیزی شبیه به این میگفتند: اما پروردگارا! این هم فهرستی از گناهان تو دربارهی من است: وادارم کردی بیش از حد کار کنم. با وجود تمام دعاها، دخترم بیمار شد. هرچند میکوشیم شریف باشیم، از من دزدی کردند و بیش از حد لازم رنج بردم.
پس از خواندن دومین فهرست مراسم را تمام میکردند: من دربارهی تو نامنصف بودهام و تو به من نامنصف بودهای. پس چون امروز روز آمرزش است. تو گناهان مرا فراموش میکنی، من هم گناهان تو را و میتوانیم یک سال دیگر ادامه بدهیم.[8]
بنابراین، ارتباط با روح جهان از طریق دنبال کردن رؤیاها، انسان را به خدا نزدیک میکند و با کشف جهان نامرئی زندگی سرشار از شور و معنا میشود؛ حتی انسان با خطاهای خود و خطاهای خداوند در حق خودش کنار میآید و زندگی را آسودهتر سپری میکند.[9]
پینوشت:
[1] . کوئلیو، پائولو، خاطرات یک مغ، نشر کاروان، 1387، ص 132.
[2] . کوئیلو، پائولو، کیمیاگر، نشر ثالث، 1393، ص 197 و 198.
[3] . همان ص 197.
[4] . کوئلیو، پائولو، خاطرات یک مغ، نشر کاروان، 1387، ص 112 و 113.
[5] . کوئلیو، پائولو، کنار رود پیدار نشستم و گریستم، نشر کاروان، 1387، ص 46 و 47.
[6] . کوئلیو، پائولو، کیمیاگر، نشر ثالث، 1393، ص 223.
[7] . کوئلیو، پائولو، شیطان و دوشیزه پریم، نشر کاروان، 1380، ص 9.
[8] . همان ص 148.
[9] . حمیدرضا مظاهریسیف، جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389، ص 274.
جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمیدرضا مظاهریسیف، جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور...
افزودن نظر جدید