افزودن نظر جدید
تو شهر تبریز تو محله شنب
تو شهر تبریز تو محله شنب غازان یه دربندی بود به نام (چچلر دربندی ) اونجا یه فردی بود پینه دوزی میکرد تو ته حیاط یه جایی بود دکان کرده بود و کفشهای همسایه ها و مردم رو تعمیر میکرد با قیمت خیلی پائئین ولی کارش حرف نداشت . یه بار پشت سرش این حرف رو شنیدم که میگفتند وقتی میره واسه خرید میوه و سیب زمینی و مایحتاج زندگی برعکس جماعت که سعی میکنند اجناس خوب و عالی رو سوا میکنند و میخرند این آقا کفاش میوه هایی که و سیب زمینی هایی که مردم خریدار نبودند را میخرید این مطلب مربوط به سی سال پیش است که بنده نوجوان بودم و نفهم بودم (یه چند تا هم من حرف بارش کردم که مرد احمق ) وسایل خوب نمیخره . ولی الان که سالها گذشته و از یکی شنیدم که همون کفاش میگفت من واسه اینکه این وسایل رو ارزان بخرم این کار رو نمیکنم من پیش خودم میگم که اینها هم نعمتهای الهی هستند و حیف هست که اینها دور ریخته بشوند هم نعمت الهی هدر نمیدره و هم فروشنده ضرر نمیکنه و یه پولی رو میگیره میگفت من سعی میکنم با حداقل ها زندگی کنم من سعی دارم از زندگی با قانع شدن به حداقل ها که گذران زندگی است و میگذرد راضی و قانع باشم . من دوست ندارم چه در خوردو خوراک چه در پوشاک و منزل و امکانات از بهترین ها استفاده کنم . من از حداقل ها استفاده میکنم و در عبادت و طاعت سعی میکنم از حداکثر توان استفاده کنم . حالا که سی سال گذشته میفهمم که این مرد درس نخوانده چه در بالا مرتبه ای از عرفان بوده است . با چند سال جهد و تلاش و تهجد به این مراتب میتوان رسید ؟؟ چقدر باید پیش اساتید عرفان درس بیاموزی تا به این دیدگاه و باور برسی ؟/
اسماعیل
1403/11/30 - 08:15
لینک ثابت