تکفیر معصوم علیشاه دکنی و نورعلیشاه اصفهانی

  • 1392/06/28 - 09:24
به دنبال انحرافات صوفیه؛ گروهی از علماء حکم تکفیر معصوم علیشاه دکنی و نورعلیشاه اصفهانی را صادر نمودند و مخالفت خود را با صوفی گری اعلام داشتند.
تکفیر معصوم علیشاه دکنی و نورعلیشاه اصفهانی

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_از آنجا که علماءِ عامل، همیشه و در هر حال حافظ و پاسدار حریم دین و ایمان مردم بوده و هستند، در مقابل حوادث و جریان های انحرافی عکس العمل نشان داده و با روشنگری و فتاوای به جا، عموم مردم را از خطرات احتمالی آن با خبر می کنند و در برخی از موارد با دادن فتوی نظر فقهی خود را نیز بیان می کنند. حکم به تکفیر معصوم علیشاه دکنی و نورعلیشاه اصفهانی هم به این مقوله بازگشت می کند. چرا که ایشان با ایجاد بدعتهایی در دین و کشاندن عده ای به انحراف صوفی گری، از صراط حققیقت دور افتاده و بدین وسیله موجبات گسترش اینگونه انحرافات را فراهم آورده بودند. لذا حکم به تکفیر ایشان به جهت بدعت های پی در پی و معتقد بودن به عوامل انحرافی همچون وجود قطب و دامنه اختیاراتی که برای وی قائل بودند و انحرافات عقیدتی همچون عشریه و غسلهای تشرف و بیعت های خاص فرقه های صوفیه و شطحیات و ... دادند.
در این زمینه میرزا زین العابدین شیرازی(مست علیشاه) بدین امر اشاره دارد:
«استماع افتاد که سید معصوم علیشاه دکنی و نورعلیشاه اصفهانی...[را] فرقه ای از علمای ایران مثل آقا محمد علی کرمانشاهی و حاجی ابراهیم کرباسی اصفهانی و حاجی محمد حسن قزوینی ساکن شیراز و ملا علی نوری و سید محمد بن سید علی بهبهانی ساکن کربلای معلا و امثال ایشان تفسیق و تفجیر می نمایند، بلکه در کفر ایشان فتوا دهند...»[1]
و از جمله مخالفتهای دیگری که از سوی علماء با فقر و درویشی صورت می گرفت و مست علیشاه آن را نقل کرده است:
«وی (حاج آقا سید محمد مجتهد ابن مولانا سید علی) با عارفان بالله طرفه عداوت داشت و دقیقه ای از لوازم عناد و فساد ارباب صلح و سداد مهمل نمی گذاشت. بسیاری از درویشان را ایذا و آزار رسانید و از آن جمله مولانا حاجی میرزا محمد اخباری را او مقتول گردانید و جناب حسین علیشاه و مجذوب علیشاه قدس سرهما را تکفیر نمود و بر قتل آن بزرگواران فتوا داد.»[2]
اما کسانی که خود را عارف بالله معرفی می کنند اگر آنچه را که می گویند راست باشد، چرا باید علمای بزرگ و طراز اول آن زمان چنین افرادی را تکفیر کنند؟
منابع:
1-حدائق السیاحه ص 449
2- حدائق السیاحه ص 429
 

 

دیدگاه‌ها

تکفیر 738- دیگر عصر تکفیر بسر آمده و تکفیری ها به خودکشی رسیده اند. پیامبران خدا که بانیان دین و توحید و ایمان بودند هیچکس را تکفیر نکردند حتی کافران حربی چون ابوسفیان را با شهادت لااله الاالله مسلمان خواندند! پس بنگر که تکفیری ها را حتی نمی توان کافر خواند بلکه بایستی دیوانه ای خواند که به جان خود افتاده اند. کسی که به تسخیر شیطان درآمد دیگر کافری همچون شیطان نیست بلکه بدتر از شیطان است زیرا انسان بهر حال دارای روحی از خداست که این روح چون خصم خود و خدایش شود از شیطان هم کافرتر می شود. همانطور وقتی که آدمی در غرایز حیوانی ساقط می شود دیگر یک سگ و خر و میمون معمولی نیست بلکه حیوانی هار و دیوانه است که خودش را می درد! از کتاب شریف " عقل الهی " استاد علی اکبر خانجانی دانلود لینک دانلود : http://dl.ketabkhane-erfani.com/download/ketabha/aghle_elahi.zip از وبلاگ " عرفان زندگی " http://erfan-zendegi.blogfa.com

هنگامی که خبر شهادت علی (ع) به اهل شام رسید که ایشان را در مسجد مورد ضربت قرار داده اند،بین خود گفتند مگر علی هم نماز می خواند.ائمه معصوم در انزوا به دست جلادان تاریخ خود به همین جرم هایی که شما می گویید به شهادت رسیدند.تاریخ اثبات کرده همیشه حق در اقلیت است.بگویید و بگویید ولی آگاه باشید :بس عداوت ها که آن یاری بود..

عرفای بزرگ همچون آقای قاضی طباطبایی، علامه طباطبایی و سید هاشم حداد مخالف درویش کشی بودند!

و من عشقته قتله!

با سلام ايجاد انحراف در دين موجب خروج از دين است و فقهايي که حکم به تکفير يا تفسيق کسي داده اند مورد وثوق بوده اند. در نظرات گذشته برخي معاويه را با فقيهان مورد وثوق قياس کرده اند که اين نوع قياس باطل است. اگر اين فقها در زمان خود از همه نظر مورد وثوق عامه بوده اند چرا فقط حکم کردن به تفسيق ايشان اشتباه بوده و بقيه کارهايشان درست؟ اگر حکمي مخالف سليقه ماست، دليل نمي شود که آن را از روي جهل يا با قياس مع الفارق بخواهيم حرف خود را به کرسي بنشانيم.

با سلام در مورد دوست که فرموده اند ديگر عصر تکفير به سر آمده، من از ايشان سوال مي کنم اگر اينچنين است در مورد اين حديث نوراني از محضر امام صادق عليه السلام که مي فرمايند فَحَلَالُهُ(آل محمد صلي الله عليه و آله) حَلَالٌ إِلَى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة[الكافي، ج‏2، ص: 18]، چه مي گوييد؟ وبگاهي که آدرس داده بوديد را مشاهده کردم. در علوم معقولي که شما و حضرت استادتان از آن دم مي زند آمده است که معرف بايد روشن تر از معرف باشد. حال آنکه شما به وبگاهي آدرس داده ايد که در مورد مطالب ايشان هم حرفهاي زيادي براي گفتن وجود دارد. و السلام علي من اتبع هدي

با سلام به دوستي که در پاسخ به حديث من عشقته اشاره کرده ايد. بيشتر افراد اين حديث را جعلي مي دانند و معتقدند اين حديث در هيچ يک از مصادر اصلي و معتبر شيعه نيامده است.

نظرات حضرات علامه طباطبایی علامه طهرانی آیت الحق قاضی رحمت الله علیهم اجمعین درباره ولی خدا بودن این دو شهید ما را بس: و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید

با سلام و تشکر از دقت نظرتان نکته ای که فرمودید نیاز به دقت نظر بیشتری دارد زیرا علامه طباطبایی نظری مستقل در این مورد ندارد و نقل علامه تهرانی در پاورقی کتاب روح مجرد در این زمینه موجود است که به نحوی آن را به آیت الله قاضی هم نسبت می دهند اما علامه تهرانی این نقل را از کحا آورده اند؟ ایشان به نقل از آیت الله انصاری همدانی عارف واصل نقل نموده اند که فاصله ایشان هم با جریان تکفیر زیاد بوده و منبعی که برای ایشان هم نقل شده به احتمال زیاد طرائق الحقایق بوده که اتفاقا این مطلب در طرائق بدون منبع است بر خلاف داب صاحب طرائق که همه آن مطالبی که دارای منبع درست است را ذکر کرده و در این مورد منبعی ذکر نکرده اند و بدتر از آن هم آنکه در کتاب "درآمدی بر تحولات تاریخی سلسله نعمت اللهیه در دوران اخیر" اثر مصطفی آزمایش که از دراویش خارج نشین این فرقه است متهم به عدم امانت داری شده است. که در مطلبی در همین سایت آمده است.http://www.adyannet.com/news/1525 با عرایضی که ارائه گردید معلوم می شود منابعی که بزرگان قوم از آنها استفاده کرده اند و طبق آن قضاوت نموده اند چیزی جز طریئق الحقایق که خود متهم به عدم امانت داری هست نیست. فتامل

قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاَة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا. شما را صرفا به شناخت حضرت علامه تهرانی و فراتر حضرت سیدنا الحداد و ما دریک ما الحداد ارجاع می دهم . نظر علامه طباطبایی و بزرگان یاد شده(علیهم الرحمة) از قول کسی است که همان اهل ظاهر نقل احادیثشان را از امثال او می پذیرند. بر سر شاخ نشستن و بن بریدن؟ و لا یجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلو هو اقرب للتقوی. نظر حضرت بهجت درباره حضرت حداد راهنمای همه ما باشد: حداد را نمی توان شناخت چون از مجردات بود و مجردات تنها یک وجهشان در حیات دنیا آشکار می شود . توصیه حضرت امام خمینی به اینکه اگر اهلش نشدیم و نیستیم انکار مقامات اهل معرفت را نکنیم، فراموشمان نشود. نشان اهل خدا عاشقی است، با خود دار - که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم (حافظ، به قول امام (ره): قدس سره)

با سلام اشکال کردن در مباحث علمی شیوه بزرگان دین بوده و هست. صرف اشکال کردن به شخصی در مباحث علمی موجب رد یا انکار شخصیت و موقعیت آن استاد بزرگوار نیست. باید این را پذیرفت که بزرگان هم اشتباه بزرگ می کنند و بزرگانی همچون شیخ صدوق که قائل به سهو النبی بوده اند و از نظر علمی به ان اعتقاد داشتند را نمی توان در بقیه موارد انکار کرد و زحمات کم نظیر ایشان را نادیده گرفت. در کل نباید صفر و صدی به مساله نگاه کرد.

قتیل عشق تو شد حافظ غریب، ولی... «اما کسانی که خود را عارف بالله معرفی می کنند اگر آنچه را که می گویند راست باشد، چرا باید علمای بزرگ و طراز اول آن زمان چنین افرادی را تکفیر کنند؟» این آخرین جمله مطلب سایت است که بحمد الله جناب بیاتی نیا از موافقان آن مطلب سهواً به آن پاسخ داده اند: «باید این را پذیرفت که بزرگان هم اشتباه بزرگ می کنند». یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب. سایر مطالب هم به همین منوال است. قطعاً کسی که در حال بحث است به بحث و اشکال ایرادی ندارد بلکه کسی که به تکفیر و قتل یا تأیید آن پرداخته، باید به او گفت که مگر در بحث چه اشکالی بود؟ به ویژه در نظر داشته باشید که امام سجاد (ع) می فرماید: اگر ابوذر با علم به ما فی الضمیر سلمان به قتل او دست می آلود در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) میانشان برادری برقرار کرده بود، پس ظن شما درباره دیگران چگونه است؟ و اذا ذکر الله وحده اشمئزت قلوب الذین لا یومنون بالاخرة و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون. حسن بی پایان تو چندان که عاشق می کشد/ زمره ی دیگر به عشق از خاک سر برمی کنند. به قول حضرت علامه طباطبایی (ره) اگر این اهل ظاهر هنوز در مصدر امور بودند شما می دیدید که بر سر اهل معرفت همان بلاها را می آوردند: و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره، ان الله لقوی عزیز.

اگه عاشق بالله را به جرم قطبیت می کشند بسپارند در این زمانه که عاشق دنیا ادعای قطبیت دارند

باسلام. مرحوم نورعلیشاه معروف به اصفهانی اهل وزاده شهرخورزوق ( 2کیلومتری شمال اصفهان ) . میرزا عبدالحسین پدر علی اکبر (نورعلیشاه) ازمزرعه وقلعه طبس خورزوق مالکیت داشتند. . نورعلیشاه با دراویش آن دوران بیشتر اوقات خود را در این قلعه بسرمیبردند. وارتباطی به طبس اطراف مشهد ندارد. واینکه میگویند از بستگان امام جمعه طبس میباشد حقیقت ندارد.وایشان پس از اینکه از خورزوق عازم کربلا شدند. منزل خودرا وصیت کرده ساخت مسجد گردد.که مسجد در این محل به نام زین العابدین موجود است . ودیوان اشعارش که با خط خود میباشد موجوداست.وخیلی ازاشعارش که بعنوان دیوان چاپ کرده اند. نیمی ازشعرهای خطی درآنها وجود ندارد. تشکر

دوست عزیز اولا از کارهای دیگر آم فقهای تکفیر کننده اطلاع مستندی ندارید تا حکم به تایید ایشان بدهید چرا که تایید ایشان را باید تاریخ و مردم بکنند نه آنکه به تکفیر کننده شهیدمشتاق علیشاه کرمانی لقب ( ملاعبدالله سگو )را بدهند و اماچه بسیار فقهایی که در این زمانه به عرفای بالله و صوفیان حقه عداوت میکنند وحکم به انحراف ایشان میدهند با موهومات و اکاذیب تبلیغات سوء میکنند بدون اینکه به مصداق و استناد سخن بگویند و حتی عرفای پیشینی چون عطار،مولانا ،شاه نعمت الله ولی و .... که دارای جایگاه وسیع اجتماعی هستندرا تکفیر مینمایند اما دریغ از اندکی انصاف : نه مباحثه ای ،نه مناظره ای و نه حتی حاضرند ساعتی در مجالس ایشان بنشینند و به سخنانشان گوش دهند در عوض براحتی با بلدوزر حسینیه ها و مجالسشان را بر سرشان خراب، سایتهایشان را فیلتروهوادارانشان را حبس و زندانی می کنند. یاحق

سلام بر شما فرمودید تایید تا تکفیر علما باید به تایید مردم برسد، واقعا سخن شما جای تعجب دارد، چرا که تا بوده متخصصین فنون مختلف ختم کننده کلام بوده اند و هستند نه مردمی که از فن خاص اطلاعی ندارند. اگر منظور شما از عداوت علما با صوفیان همان صوفیان منحرف است که وظیفه ایشان حراست از حریم دین است در مقابل انحراف. گفته بودید که علما بنشینند سخنان صوفیه را گوش دهند، مگر نه آن است که کلام صوفیه در کتب ایشان منعکس است، پس چه حاجت به نشستن در مجلس ایشان، ضمن آنکه ظاهر و باطن صوفیه مشخص است و در طول تاریخ با این فرقه منحرف برخورد می شده است و عقاید ایشان روشن است. چرا فکر می کنید شما چیزی می دانید که علما نمی دانند؟ مگر نه آن است که صوفیه از دامان دین اسلام منشعب شده است و به انحراف رفته، پس مسلما باید علما چارچوبه های دین را بهتر از صوفیه بدانند. متاسفانه شما را با سر مگو و اذکاری همچون هو الله سرگرم کرده اند و چشم شما را کور کرده اند و خود می دانید که بزرگانتان سواد دینی آنچنانی هم ندارند، با این حال کورکورانه گرد ایشان جمع شده اید. ضمنا انحراف انحراف است، تا چندی پیش همین جایی که به آن حسینیه می گویید، خانقاه نام داشت، چرا ابا دارید از اینکه نام خانقاه را ببرید؟ همه می دانند که عبادتگاه صوفی خانقاه است، اما اکنون به خاطر عوام فریبی طی دستوری هماهنگ نام خانقاه را به حسینیه تغییر داده اید، هم سندی بر عدم حقانیت شماست. ای کاش به قول خود کمی انصاف داشتید و طبق سیره کسانی که از ایشان به نام بزرگ سخن گفتید رفتار می کردید و مراسمات خود را دستخوش انحراف عده ای بی سواد و بی اطلاع از دین و دیانت نمی کردید. اما از صوفیه ای سخن گفتید که موجودیتش از قرن دوم اعلام شد و تا قرن دوم نامی بعنوان صوفی وجود نداشت، آیا این همان راه حق شماست، در صورتی که تا قرن دوم نامی از صوفیه برده نشده است و دیگر آنکه صوفیه قدیم بصورت سلوک فردی بود نه تجمع در خانقاه و امثال ذلک. اما چه شده شما را که اکنون گرد افراد می گردید و برخلاف سیره بزرگان و پایه گزاران مرامتان قدم می نهید. بهتر است تاریخ خانقاه را مطالعه کنید سپس در مورد آن سخن برانید. انصافا کسی که حتی قرآن خواندن را به درستی نمی داند جای دعوت به مناظره دارد؟ کسانی که مدعی سیر و سلوک هستد آیا در مجلس خود قرآن می خوانند یا از اشعار خاص برای رسیدن به خداوند بهره می برند؟ پس جدا تامل نمایید تا شاید راه روشی را در مقابل خود ببینید و از انحراف نجات یابید.

جناب بیاتی نیا شما هنوز از دفع اشکالات گذشته فارغ نشده اید که به استشکال رو آورده اید: فقهایی که بر عکس تکفیر کنندگان با موضوع حکم یعنی عرفان و تصوف آشنا بودند یا هستند یعنی امثال حضرات علامه طباطبایی، علامه طهرانی، علامه حسن زاده آملی و ...، به استناد تخصصشان هم با موضوع و هم با محمول حکم (بر خلاف فقهای نا آشنا با موضوع)، از امثال این تکفیرها بری و از تکفیرگران نیز بری بوده اند و هستند: و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا تبتغون عرض الحیوة الدنیا؛ فعند الله مغانم کثیرة

آیا قرار نیست نظرات گوناگون و محترمانه همچون گذشته در سایت درج شود؟: جای آن هست که خون موج زند در دل لعل/ زین تغابن که زخف می شکند بازارش.

با سلام دوست عزیز مراجعه کنید به پست های زیر: نظر برخی از علماء درباره صوفیه http://www.adyannet.com/news/17101 موقعیت علمی آقا محمدعلی کرمانشاهی http://www.adyannet.com/news/17094 سؤال از جواز لعن تصوف http://www.adyannet.com/news/17103 ملاقات سید صدرالدین کاشف با آقا محمد علی کرمانشاهی http://www.adyannet.com/news/17101 دلایل تکفیر معصوم علیشاه http://www.adyannet.com/news/16897

سلام دوست من. ارجاع به نظرات پاره ای از فقها که قبلا نسبت به نظرشان (هم از قول فقهای دیگر هم غیر آن) پاسخ داده شد، در مقابل نظرات بزرگان دیگری که مستنداً ارجحیت نظرشان عنوان شد، ضمن اینکه از صداقت علمی به دور است، نوعی فرافکنی را تداعی می کند. بهتر نیست پاسخگوی گفتارهای خود باشیم تا اینکه ارجاع بدهیم. اگر مطلعیم کلام و دلیل خود را بازگو کنیم وگرنه بگذاریم مطلعان که مثلاً به آنها ارجاع می دهیم، خود اگر مایلند وارد گفتگو شوند. جناب محمدعلی کرمانشاهی با هر موقعیت علمی متأسفانه دچار اشتباه بزرگی شده اند که به فرمایش علامه طهرانی (علیه الرحمة) از شاگردان ویژه علامه طباطبایی (روحی فداه) خود باید در مواقف آخرت از عهده پاسخگویی آن بر آیند و البته برنخواهند آمد. کما اینکه من و شما نیز باید پاسخگوی اظهار نظرها، لعن و سبها، تأیید و تکذیبهای و البته تکفیرهای خود باشیم: ولا تقف ما لیس لک به علم (سوره اسراء . آیه 26) . برای من جالب است که افراد مخالف اهل عرفان اینهمه سایت و کتاب و آدرس را از رأی فلان عالم اهل فقه، مرجع و مستند قرار می دهند (هر چند فقهای عارف مخالفش را نادیده می گیرند) اما یک خط از قرآن را در مستندات و دلایل اکثریت قریب به عمومشان مورد استناد قرار نمی دهند: قالوا ربنا انا اطعنا ساداتنا و کبرائنا فاضلونا السبیلا؛ بنده خدا را با رأی آقا محمد علی و مقامات علمی ظاهری (العلم هو الحجاب الاکبر) امثال او چه کار؟؟ : قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون

سلام گویا شما خود را عالم دهر می دانید و بقیه را بوق. همان گونه که شما دلایل خود را از زبان دیگران بیان کردید ما هم این گونه رفتار نمودیم. امااینکه فرمودید مطلعان، مشکل جامعه ما عقب کشیدن مطلعان است و دکان داری عده ای به نام همین مطلعان. اگر جستجویی درموضوع عرفان در فضای مجازی کنید متوجه می شوید دکان داران دغل باز جای مطلعان راه بلد را قبضه کرده اند. تمام تلاش ما روشنگری و بازداری از جلوگیری از انحراف جوانی است که نمی داند عرفان چیست و عارف کیست. همان گونه که فرمودید من و شماجواب گوی اعمال خود هستیم و برای کار خود حجت داریم. همواره تمام بزرگان راه بلد و سابقون و موفقین در راه عرفان فقهای عارف بوده اند، اما آفت جامعه امروز ما کلاه به سرهای عارف نما است که تعدادشان کم هم نیست. اگر کسی فقیه عارف باشد کلامش توجیه دارد اما آن کس که حتی قرآن را نمی داند و محکم و متشابه را از هم تشخیص نمی دهد، آیا عارف است؟ کسی مخالف عرفان نیست، مخالفت با عرفایی است که بویی از عرفان نبرده و به صرف اسم و رسم عده ای نام عارف را به یدک می کشند. آری مشکل در دسترس نبودن همان مطلعانی است که شما از آنها نام می برید و در غیاب فقهای عارف دروغ گویان دفتر و دستکی به راه انداخته و مردم بی گناه و ساده را به انحراف می کشند. آیا از انحرافات صوفیه امروزی مطلع هستید که سنگ آنان را به سینه می زنید؟ اگر منظور شما از عرفان عرفان اهل بیت علیهم السلام است(که جز آن عرفانی نمی شناسیم) فنعم المطلوب اما اگر دانسته و نادانسته با تمسک به آیات و شنیده ها در پی اثبات عرفان های دروغین و کاذبی هستید که به جای کالای ناب عرضه می شود، که به قول خود در باره آخرت و پاسخ گویی در سرازیری قبر مراجعه نمایید.

دوست گرامی شما ما را از ارجاع کلاممان به بزرگان منع می کنید و کلام خود را به علامه تهرانی منسوب می کنید. چرا بزرگانی که ما از آنها سخن به میان می آوریم و بالجمله ایشان مخالفت خود را با صوفیه اعلام کرده اند و حتی درباره ایشان کتاب هم نوشته اند، از نظر شما جزو مطلعین به حساب نمی آیند؟ آیا علمای شیعه ای که از آنها در زیر نام برده می شود و همگی در رد صوفیه کتاب نوشته اند، را رد می کنید و همچنان بر حرف خود اصرار می کنید؟ باید بدانید که سیره بزرگان مبارزه با انحراف و نشان دادن راه حق است. ما که مدعی نیستیم تمام افعال صوفیه منکر و باطل است. مگر کسی از دعوت به راست گویی و مثلا صله رحم ناخشنود است، درست است در میان افعالی که صوفیه انجام می دهند، کارهایی که در اسلام هم به آنها امر شده وجود دارد، اما باید بدانید که صوفیه از جهات مختلف به انحراف رفته تا جایی که امروزه فقط نامی از صوفی باقی مانده است. درنتیجه همانگونه که شما احساس وظیفه می کنید و در دفاع از صوفیه سخن می گویید، ما هم در رد صوفیه منحرف بسیار کوشا هستیم و با عنایت حضرت حق جلت عظمته در راه خود استوار خواهیم بود. اما تعدادی از بزرگانی که شاید به دیده شما نیامده باشند را با کتاب هایی که یا مضمون تمام آن رد صوفیه است یا قسمتی از آن در رد صوفیه می باشد را از نظرتان می گذرانیم. باشد که تاملی اتفاق افتد. ابن بابویه در کتاب اعتقادات، شیخ مفید در الرد علی اصحاب الحلاج، محمدبن حسن طوسی در کتاب الغیبة، ابومنصور احمدبن علی طبرسی در الاحتجاج ،خواجه نصیرالدین طوسی در قواعد العقائد، علامه حلّی در کتاب نهج الحق و کشف الصدق، المطاعن المجرمیة فی ردّالصوفیة اثر محقق کرکی ، شیخ حسن (حسین ) فرزند محقق کرکی ذر عمدة المقال فی کفر اهل الضلال ، حدیقة الشیعة مقدس اردبیلی، میرفندرسکی در رسالة صناعیه، صدرالدین شیرازی مشهور به ملاصدرا در رسالة کسر اصنام الجاهلیّة، عبدالرزاق لاهیجی شاگرد و داماد ملاصدرا نیز در شوارق الالهام (ج 1، ص 30) رسیدن به برخی حقایق را منوط به مکاشفه ، و مباحث عقلی را در وصول به آنها ناتوان می داند. به نوشتة وی در کتاب گوهر مراد (ص 38)، حقیقت تصوف سلوک باطن است و سلوک باطن مستلزم سلوک ظاهر است ، پس صوفی نخست باید حکیم یا متکلم باشد و ادعای تصوف ، پیش از تسلط در حکمت و کلام و سایر علوم دینی عوام فریبی است . او در خاتمة این کتاب (ص 687ـ 688) عمل کسانی را که به سبب سلوک باطن ، خود را با عناوینی می خوانند که در شریعت وارد نیست نامقبول می شمرد، شاگرد و داماد دیگر ملاصدرا، محمدبن مرتضی بن محمود کاشانی (متوفی 1091)، مشهور به فیض نیز در آثارش از صوفیانی که خرقه می پوشند و اذکاری اختراع و صدا را به ذکر بلند می کنند شطح و طامات می گویند، علم و معرفت ندارند، تفقه در دین را لازم نمی دانند و اعمالی خارج از سنّت وضع می کنند، انتقاد کرده، کفایة المهتدی فی معرفة المهدی از محمدبن محمد موسوی معروف به میرلوحی سبزواری، رسالة الرد علی الصوفیة تألیف ملامطهربن محمد مقدادی (قرن یازدهم ) است . وی در این رساله فتاوی برخی علمای شیعه از جمله محقق سبزواری (متوفی 1090) شیخ علی نقی کمره ای (متوفی 1030)، میرسیداحمد علوی و میرزا رفیع الدین نائینی (متوفی 1081) را علیه صوفیه آورده است، علی بن محمدبن حسن بن زین الدین شهید (متوفی 1104) نیز السهام المارقة من اغراض الزنادقة و محمدبن حسن حرّ عاملی (متوفی 1104) الاثنا عشریة فی الرد علی الصوفیة را در این زمینه نوشتند. فتامل جدا

سایت محترم با سلام و سپاس بسیار. به علت اغلاط تایپی فراوان متن قبلی ، خواهشمندم اصلاح آن را جایگزین بفرمایید : دوست من سلام. 1- گمان من این است که متوجه نشده باشید که آنچه مورد نقد من بود، ارجاع دادن به مطالب بدون نقل آنها بود 2- باز گمان می کنم که دقت نفرموده اید که آنچه از حضرت علامه طهرانی نقل کردم، مستند و مستظهر به شأن ایشان نیست و بدیهه ای قرآنی است از جمله: و لقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مرة (به واژه فرادی توجه بفرمایید)/ ولا صغیرة و لا کبیرة الا احصیها/ 3- بر خلاف فرمایش شما، من کلام را به علامه طهرانی منتسب نکردم بلکه کلام ایشان در کتاب ایشان موجود است (کتاب روح مجرد) و آنچه شما به من نسبت می دهید، دقیق نیست گویا من خود نسبتی از خود به ایشان داده ام 4- خدا را شکر که هنوز می توانم عرض کنم که گویا آراء مخالفان عرفان، مستند قرآنی حتی در حد یک خط ندارد و بجای آن، اسامی فقها یا کتبشان را، شامل رد ادعای حقیر یا غیر شامل، مرحمتاً لیست فرموده اید که الحمد لله شامل برخی از تکفیرشدگان به دست فقهای غیر عارف از جمله جناب ملاصدرای قائل به وحدت وجود نیز هست. 5- بر عکس شما که فرموده اید: در راه خود در رد تصوف (ظاهراً از هر سنخ و بی تفصیل قائل شدن) استوار خواهید بود، بنده منتظر کوچکترین استدلالی هستم تا اگر گمراهم، نجات یابم و در گرفتاری نمانم و تعصبی هم در استوار ماندن بر نظر خود ندارم. 6- با توصیه شما مبنی بر تأمل به جد (فتأمل جدا)، از آن جهت که عقلانی است، موافقم لذا دلیلی برای پذیرش آرای دیگران بدون دلیل نمی بینم چرا که رأی (و البته عمل) است که نشان می دهد فرد کیست و اگر فلان شخص بخاطر آراء و ادله اش فلانی است فبها، وگرنه منِ نوعی فلان شخص را از کجا بشناسم و اگر از روی تأیید فلان شخص دیگر، هکذا او را چگونه بشناسم؟ و الی آخر... اما اگر نظراتش و ادله اش او را میشناساند، کو آن دلیل که به فرموده قرآن ان شاء الله بپذیرم؟ وگرنه تبعیت کورکورانه بدون رسیدن به صحت نظری بر اساس فکر و تأمل، مذمومترین چیزها در قرآن است: قالوا انا وجدنا آبائنا علی امة و انا علی آثارهم لمقتدون، اولو کان آباءهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون؟ 7- خوشبختانه بسیاری از فرازهای پایانی اقوال مذکور، خود، با رد تصوفی خاص، مؤید نظر موافقان عرفان و تصوف راستین در تأیید اینگونه از عرفان و تصوف است و نیاز به توضیح نیست که مثلاً رد نوعی فقه مثلاً سنتی یا پویا یا قرآنی یا اخباری یا اصولی، رد کلیت آن نیست بنابراین همانطور که خطا در فقه (که بنا به اختلاف آراء موجود بدیهی است) نمی تواند به نفی کلیت آن بیانجامد، خطا در عرفان از سوی پاره ای اهل عرفان، کلیت آن را نمی تواند نفی کند 8- بزرگانی که عرض شد مطلع از عرفان نیستند، حیث عدم اطلاعشان (همانطور که عرض شد ولی ظاهراً توجه نفرمودید) از حیث عدم شناخت موضوع است - نه محمول ؛ که مربوط به فقه است_ و اصولاً از دید فقهی نیز تطبیق موضوع با مکلف است. مانند فقیهی که فلسفه یا حکمت صدرایی نخوانده و درباره حکم شرعی فقهی آن (یعنی محمول) در واقع بر چیزی حکم می کند که برایش معرّف نیست مثل حکم بر موسیقی ای -به عینه- که فقیهی نداند اصولاً چه نوع موسیقی است! 9- نسبتی به من داده اید که سنگ صوفیه امروزی را به سینه می زنم که خوشحال میشوم مستند نسبتتان را بدانم، اگر منظورتان بجز همان تأیید دو عارف تکفیر شده است که من بنا به رأی حضرات ملولی محمد جواد انصاری، علامه طباطبایی، علامه طهرانی و امثال ایشان روحی لهم الفداء معتقدم. و اصولاً آنچه اهل عرفان را برای من نسبت به اهل فقه چنین موجه تر می کند، دقت و سعه صدر ایشان در سلوک و منش زندگی است چرا که بنابر حدیث شریف عنوان بصری معتقد به احتیاط در هر چیز ممکن تا جای ممکن اند - چه رسد به احتیاط در امثال دم (خون انسان) و ... که در فقه موجود هم مستند به روایت است و انتظار می رود مورد عمل محتاطانه هم باشد. 10- اینکه موضوع اصلی بحث را فراموش کرده اید و آن تکفیر دو عارف نامبرده است نه خطای آنها. بله همانطور که تکفیر ملاصدرا را بخاطر قائل بودن به وحدت وجود تقبیح می کنم، تکفیر سالکان و عرفا را بخاطر آراء و اعمالِ ولو خطای منطبق با آنها، تقبیح می کنم و این تلازمی حتی با صحت آراء آنها ندارد چنانچه بنا به فقه اصغر نیز، آرای مذکور هنگامی با خروج از اسلام محمدی تلازم دارد که شخص تلازم رأی خود را با انکار دین بداند و البته بالاتر پاره ای فقها (دقت کنید فقها) ی موجود، اصولاً خروج عقیدتی از دین را مستوجب قتل نمی دانند، بگذریم از فقها (باز هم فقها) ی دیگر معاصری که اصولاً برای ارتداد (لا اقل به صرف ارتداد و بعضی کلاً) قائل به مجازات قتل نیستند. ضمن اینکه شما را بجای فقهاء اقلاً به فقه دعوت می کنم. اتفاقاً اینها حتی از فقهای عارف هم ظاهراً نیستند. ضمن اینکه هنوز متوجه نشدم که چرا با وجود رأی علامه طباطبایی فقیه که عارف هم هست و فیلسوف هم هست ، درباره نظر فقهی در زمینه موضوعات فلسفی و عرفانی، نظرات فقهای غیر عارف یا غیر فیلسوف، غیر قابل قبول به نظرتان نمی رسد. آیا اصولاً قائل به اعلمیت برخی فقهاء در برخی موضوعات با توجه به شناخت از آن موضوع هستید یا نه؟؟ به هر حال ضمن تجدید ارادت نسبت به شما و تعهدتان، من نیز به عنوان کمترین، با بلندترین صدا اذعان می کنم که: نه هر که سر نتراشد، قلندری داند (حافظ) و به قول مولوی: چون بسی ابلیس آدم روی هست/ پس به هر دستی نباید داد دست. هر کسی که ادعای سلوک و معنویت داشت، علامه طباطبایی نیست اما حرف علامه طباطبایی روحی فداه در موضوع تخصص عرفانیشان روی چشم من شخصاً قرار دارد اما یاد آور هم می شوم که : نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد (حافظ)، موضوع این است که با واژه تصوف بی دلیل ستیزه کردن، تعصب بیجا است لذا مرحوم نخودکی قدس سره در مکتوبات خود از این واژه و حقیق آن به روشنی رمزنمایی می کند (اعم از قبول یا عدم قبول نظر ایشان) . یاد ناچار شدن حضرت علامه روحی فداه به تغییر دادن تعبیرشان (یعنی تغییر واژه عرفاء به واژه اهل معرفت) در تفسیر المیزان پس از هیاهوی ساخته فقهای وقت و خوابیدن آنهمه هیاهوی بخاطر یک اسم هم اینطور تجدید نمی شود. اما ضمناً خطر بسنده کردن به ظواهر دینی را از انحرافات مدعیان سلوک کم اهمیت تر شاید نتوان شمرد اما حیف که ما به فرمایش علامه طهرانی روحی فداه تصور نمی کنیم که این راه رفتنی است و هر چه را به رغبت نپیماییم به اجبار می برندمان و لو با نار و لو با عذاب، هر چند باطنش رحمت باشد. آخر اینکه: ضمن اینکه تلازمی بین فقه مصطلح به عنوان لازمه با عرفان حقیقی نمی بینم (نه این است که عارف لزوماً با علوم صوری دینی هم باید آشنا باشد)، با توجه به اینکه ظاهراً بیشتر اختلاف ما اختلاف در الفاظ و البته متأسفانه گاه در تطبیق موضوعات است، ضمن احترام و تجلیل از نظر شما در تأیید عرفان حقیقی و البته تأکید مجدد بر منع تکفیر - بجای استدلال و گفتگو - (ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة.../ قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی)، با توجه به اینکه در ادامه بحث از نیت خود بیم دارم، از ادامه گفتگو عذر می خواهم و توفیق خود و همگان را در خداخواهی و خداخوانی و قانع نشدن به این حیات ظلمانی به مدد ولایت اولیای خدا، از خداوند رحمان و رحیم خواستارم. انه حمید مجید. انه سمیع قریب. امین رب العالمین. والسلام علیکم و علینا و علی عباد الله الصالحین

سلام مجدد پیرو صحبت های گذشته باشما، اگر به قول شما بپذیریم که آقا محمد علی کرمانشاهی در تکفیر معصوم علی شاه اشتباه کرد، در کتاب روح مجرد ص 384 آیت الله انصاری همدانی صوفی گری را مسلک خوبی نمی دانند. با این کلام فکر کنم مساله ختم شود. «گرچه مظفر علیشاه و سید معصوم علیشاه و بدلا مسلک درویشی داشتند و این مسلک خوب نیست، اما فرمان قتل اولیای خدا را صادر کردن کار آسانی نیست.» در نتیجه با علم فرایشات شما، آیت الله انصاری همدانی می فرمایند که درویشی مسلک خوبی نیست.

علیکم السلام و رحمة الله

سلام این تکفیر فقط از جانب مرحوم کرمانشاهی نبوده بلکه ایشان نامه ای رو به علمای عتبات دادند و علمای عتبات امثال بحر العلوم و کاشف الغطاء و عبدالصمد همدانی حکم به تکفیر کردند.

سلام. کجا بحرالعلوم و کاشف الغطا تکفیر کردن؟ جفتشون تو عرفان شاگرد قطب الدین نیریزی که قطب ذهبی ها بوده هستن. درثانی تو همون دوره همین فقها برا اخوند حسینقلی همدانی هم برنامه ریخته بودن و یه نامه بمرجع اونموقع ایت الله شربیانی میفرستن که حسیوقلی افکار صوفیانه داره اونم زیر نامه مینویسه اگر صوفی انست که حسینقلی است خداوند مرا هم صوفی قرار دهد. یسری فقیه دنیاپرست که اقایشون بخطر میفتاد فوری نگران میشدند. نه اون مراجع بزرگ که یسریاشون اصلا تو کار عرفان بودند و داستانشون معروف.

سلام مشکل شما اینه که دوس داری همه مردم دنیا و همه علما رو غیر از اونهایی که خودتون دوست داری، صوفی جلوه بدی و این به خاطر خلط کردن شما درباره عرفان و تصوف است. علیکم ب:پاسخ علامه بحرالعلوم (رحمة الله علیه) به استشهاد آقا محمدعلی بهبهانی «بسم‌الله خیر الاسماء. در خروج این طایفه (صوفیه) از طریقه سداد و رشاد و سعی این‌ها در فساد و افساد عباد و بلاد، شکی نیست و شبهه نه و به سر حد ظهور رسیده و تأملی در آن نیست. حرره سید محمدمهدی طباطبایی(بحرالعلوم)» پاسخ صاحب ریاض(رحمه‌الله علیه) به استشهاد آقا محمدعلی «بسم‌الله. مخفی نماند که اختلاف بل مخالفت طریقه و رفتار این طایفه‌ها با طریق شرع انور در میان عالمیان مشهور و به سر حد ظهور رسیده و تأملی در آن نیست. بلکه پاره‌ای اخبار و نقل‌های چندی از ایشان نزد داعی به حد شیوع و استفاضه رسیده که هرگاه یکی از آن‌ها از کسی ظاهر و صادرشده و ثابت شود که اعتقاد او است، بلا تشکیک قتل و اضرار او عقلا و نقلا واجب و لازم است. لکن ازآنجاکه این چیزها به خصوص از اشخاص معینِ این جماعت سراپا ضلالت به حقیر نرسیده و حقیقت حال و احوال نزد داعی معلوم نیست، ازاین‌جهت شهادت درباره مستشهد علیه نمی‌توان داد. جمعی کثیر در حضور داعی این‌قدر شهادت در خصوص او که معصوم علیشاه محبوس در کرمانشاه باشد، نمودند که وی مرشد نورعلیشاه است و تربیت او از اوست. و الله‌اعلم به حقایق الاحوال. دفع فساد مفسدین خواه ایشان صوفیان و مراشد و غیرایشان باشند، اگرچه به حبس و به هر نحوی که صلاح دانند، لازم و متحتم است. کتبه الجانی علی الطباطبایی» پاسخ مرحوم آقا سید محمدمهدی شهرستانی(رحمة الله علیه) به آقا محمدعلی «بسم‌الله تعالی. مخالفت رفتار و طریقه ناهنجار این اشقیا با طریقه شرع انور و ملت مطهر حضرت سید البشر (علیه و علی اولاده آلاف التحیه والسلام) درنهایت وضوح و ظهور کالنور علی الطور برکافه خلایق ظاهر می‌باشد، خصوصاً این شقی الاشقیا (معصوم علیشاه) که پیر و مرشد بقیه ارباب ضلال بود و آن شقی (نورعلشاه) که در اطراف و اقطار او را مرشد می‌دانند و تعظیم و توقیری که نسبت به او می‌نمودند، به حدی بود که او را درالسنه و افواه این اشقیاء مسمی به معبود نموده و به همین لقب این بدبخت نامحمود را اسم برده و خود هم ابا و امتناعی از این خطاب نداشته، برای کفر و الحاد و زندقه او کفایت می‌کند. « وَکفَی بِهِ إِثْمًا مُّبِینًا [سوره نساء، آیه 50] همین گناه آشکار، (برای مجازات آنان) کافی است.» مجملا بر کافه اهل اسلام، تعزیر و تکفیر و طرد و نفی و ابعاد ایشان متحتم و از لوازم ایمان است. لکن چون داعی با این شقی بدبخت ملاقات و مکالمه ننموده تا حکم صریح به جواز قتل او نماید، لهذا تصریح به جواز او نمی‌تواند نمود مگر آنجاها ما فی الضمیر او بروز کند، به حدی که شبهه را در آن راه نباشد. و نظر به اعتقاد داعی، حبس مخلد او در همان کرمانشاه اولی و الیق و به مراعات دین احوی و اوفق خواهد بود که در هر بلد و مکان روانه شود، باعث اضلال و کفر و زندقه عباد خواد شد. والله یعلم». همگی این موارد غیر از آن چیزی است که صوفیه در باره آقا محمد علی بهبهانی (کرمانشاهی) اعتراف دارند.[مبلغی آبادانی، تاریخ تصوف و صوفیان، انتشارات حر، چاپ اول، 1376، ج 2، صص 980- 991] این همون کتابی است که استاد... معرفی می کنن...

بخشی از متن شهادت علامه بحرالعلوم: لکن ازآنجاکه این چیزها به خصوص از اشخاص معینِ این جماعت سراپا ضلالت به حقیر نرسیده و حقیقت حال و احوال نزد داعی معلوم نیست، « ازاین‌جهت شهادت درباره مستشهد علیه نمی‌توان داد» همین فقره برای رد اثبات ارتداد نامبردگان کافی به نظر می رسد اگر به فرض قرار است این شهادات مورد استناد باشد (از جمله: حقیقت حال و احوال نزد داعی معلوم نیست تا آخر مطلب: تصریح به عدم امکان شهادت درباره فرد مذکور) هرچند خود این فقره و امثال آن،عدم امکان استناد به گواهی اشخاص را می رساند چرا که مثلا وحدت نظر حتی بین همین فقهای نامبرده وجود ندارد و حتی گاه بین صدر و ذیل نظر یک نفر (و این بین نظر اشخاص بشری طبیعی است) و بین فقهای معاصر و غیر معاصر آنها، وحدت نظر اصلا وجود ندارد و بین علمای اسلام (که اعم از فقهای مصطلح اند) ابدا وجود ندارد. و بدتر اینکه خود مدعیان تکفیر گاه شخصی مثل مرحوم بیدآبادی را شاگرد توبه کرده ی معصومعلیشاه (که البته تشکیک در توبه او بیش از شاگردی او میتوان کرد) می شمرند، حال چگونه قرار است با شهادات اینچنینی اشخاص طبعا ممکن الخطا ، عمل در موارد چنین حساسی کرد. هرچند که به فرض اثبات همه این ادعاها، باز حکم به قتل شخص بخاطر اعتقاد، نمی توان داد، هرچند به خطاهای تکفیرکنندگان این حکم را نیز باید افزود ( و چه خطایی و آیا صرفا خطا؟ و بفرض خطا بودن، بی ثواب و عقاب ؟؟) در اینجاست که فرمایش متین و مظلوم مولای متقیان علی (ع) راهگشاست: ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال؛ اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله: ترجمه: حق و باطل با جایگاههای اشخاص بزرگ شناخته نمی شود: (نخست) حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل باطل را بشناسی

سایت محترم با سلام و سپاس از نقش شما در مباحثه علمی جاری: خواهشمندم بجای نام مرحوم بیدآبادی که به اشتباه در زمره شاگردان معصومعلیشاه (که گفته اند توبه کرده!) یادکرده ام، نام مرحوم عبدالصمد همدانی را جایگزین فرمایید تا هم اگر فرضا این جفا است ! ، در حق مرحوم بیدابادی اتفاق نیفتد ، هرچند انتساب ایشان هم به طرق عرفانی و بلکه تصوف متشرع، از جهات دیگر ظاهرا مشهور است

با سلام، ضمن سپاس مجدد از نقش مثبت شما در مباحثات علمی به اقتضای حقیقت تحقیق (که همان کشف حقیقت است) سایت محترم ؛ ظاهراً متاسفانه مباحثی که پیرامون همین موضوع ذیل عنوان مشابه «دلایل تکفیر معصومعلیشاه» درباره این موضوع ( و مباحث مربوط از جمله مفهوم ارتداد و وجود یا عدم وجود مجازات دنیوی ارتداد و و کیفیت اثبات و رد آن و مباحث قرآنی مرتبط ) داشته ایم از دسترس خارج است امیدواریم از باب فرمایش متین علوی که « اضربوا بعض الرای ببعض یتولد منه الصواب» (برخی از نظرات را با برخی دیگر مطرح و در هم اندیشی قرار دهید تا نظر درست از آن بیرون آید و «ایجاد» شود)، نسبت به امکان دسترسی مجدد به آنها (که مکمل مباحث فوق و لازمه بررسی کامل آنهاست)، به اقتضای رویه تحقیق، اقدام لازم را عنایت بفرمایید

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.