افزودن نظر جدید

بخشی از متن شهادت علامه بحرالعلوم: لکن ازآنجاکه این چیزها به خصوص از اشخاص معینِ این جماعت سراپا ضلالت به حقیر نرسیده و حقیقت حال و احوال نزد داعی معلوم نیست، « ازاین‌جهت شهادت درباره مستشهد علیه نمی‌توان داد» همین فقره برای رد اثبات ارتداد نامبردگان کافی به نظر می رسد اگر به فرض قرار است این شهادات مورد استناد باشد (از جمله: حقیقت حال و احوال نزد داعی معلوم نیست تا آخر مطلب: تصریح به عدم امکان شهادت درباره فرد مذکور) هرچند خود این فقره و امثال آن،عدم امکان استناد به گواهی اشخاص را می رساند چرا که مثلا وحدت نظر حتی بین همین فقهای نامبرده وجود ندارد و حتی گاه بین صدر و ذیل نظر یک نفر (و این بین نظر اشخاص بشری طبیعی است) و بین فقهای معاصر و غیر معاصر آنها، وحدت نظر اصلا وجود ندارد و بین علمای اسلام (که اعم از فقهای مصطلح اند) ابدا وجود ندارد. و بدتر اینکه خود مدعیان تکفیر گاه شخصی مثل مرحوم بیدآبادی را شاگرد توبه کرده ی معصومعلیشاه (که البته تشکیک در توبه او بیش از شاگردی او میتوان کرد) می شمرند، حال چگونه قرار است با شهادات اینچنینی اشخاص طبعا ممکن الخطا ، عمل در موارد چنین حساسی کرد. هرچند که به فرض اثبات همه این ادعاها، باز حکم به قتل شخص بخاطر اعتقاد، نمی توان داد، هرچند به خطاهای تکفیرکنندگان این حکم را نیز باید افزود ( و چه خطایی و آیا صرفا خطا؟ و بفرض خطا بودن، بی ثواب و عقاب ؟؟) در اینجاست که فرمایش متین و مظلوم مولای متقیان علی (ع) راهگشاست: ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال؛ اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله: ترجمه: حق و باطل با جایگاههای اشخاص بزرگ شناخته نمی شود: (نخست) حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل باطل را بشناسی
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.