از ادعاي اسلام تا تاسيس دين ابداعي
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اشارهاي کوتاه بر کتاب «آثار الحق» و «مجموعه گفتار هاي نورعلي الهي» در دو جلدي که فرزند او (بهرام الهي) تنظيم نموده است .
دين ابداعي داراي دو کتاب رسمي است و براساس همين دو قانون نامه، «مکتب نورعلي الهي» را نه ميتوان ادامه دهنده مسلک اصيل او «اهل حق» دانست و نه شيعهاش نام گذاشت. زيرا در هر دو قانون نامهاي که نورعلي فراهم آورده آراء و عقايد و دستوراتي برخلاف اصول «اهل حق» و «تشيع» اسلامي ديده ميشود. به همين لحاظ بزرگان و مشاهير، رهبران اهل حق «برهان الحق» را که نورعلي مدعي است جوهرکشي تمام کلامهاي حقيقت است[1] نپذيرفته و مطالب آن را با بيشترين آراي خاندانها مخالف مي دانند و پيشوايان ديني تشيع نيز مطالب آثار الحق را نه تنها مغاير تشيع، بلکه اشاعه آن را حرام دانسته، خريد و فروش آن را مگر براي اهل دانش و تحقيق جايز ندانسته اند.[2]
مولف آثار الحق ميگويد:«در تاريخ 18/11/1351 شمسي، يک دست غيبي هميشه در کار من و بچههايم هست، آنچه که ما ميخواهيم شرط نيست، آنچه او براي ما ميخواهد همان ميشود. مثلا من هيچ قصد و نيتي در تشکيل دادن اين جلسات و ذکر و تاسيس مکتب را نداشتم، همان دست غيب آمد و خودش درست کرد.»[3] پس از اينکه با چنين تزويري به اقداماتش جنبه الهي و آسماني ميدهد اضافه ميکند:«بعد از آنکه در سال 1336 هجري شمسي بازنشسته بودم، تصميم داشتم در منزل بنشينم و فقط مطالعه کنم، سال بعدش که به زيارت عتبات رفتم، مناجاتم اين بود: خداوندا من ميخواهم تحت توجه تو يک ديني داشته باشم که واقعي و خداپسندانه باشد تا شعار خود قرار دهم و به آن عمل کنم.»[4] معلوم ميشود نه تنها به مسلک اجدادي خود «اهل حق» بودن اعتقادي نداشته، بلکه نسبت به تشيع اسلام ناب محمدي نيز معتقد نبوده است؛ زيرا ميگويد:«مناجاتم اين بود خداوندا من ميخواهم تحت توجه تو يک ديني داشته باشم که واقعي و خدا پسندانه باشد.» اسلام را دين واقعي و خدا پسندانه نميدانسته، تا اينکه در پي همين اعتقادات ميگويد:«شب در خواب حضرت علي را ديدم به من فرمود: دين تو ابداعي است ولي نيک ابداعي است.»[5] در اين موقع پرده عوض شد و ديدم دو نفر آمدند و با هم صحبت ميکنند. يکي به ديگري ميگفت:« ابداعي معنايش اين است که فلان کس(نورعلي الهي) پيغمبر هم شد و هر چه بخواهد خواست خداست.»[6] يعني در مقام و مرتبه «ما ينطق عن الهوي»[7] مي باشد که در انحصار حضرت ختمي مرتبت است. جاي ديگر مي گويد:« اصولا من و خانواده ام در هيچ کاري اختياري نيستيم، از عالم اعلي تصميم گرفته ميشود.»[8]
بعد اضافه مي کند:«اين مکتب (دين ابداعي) هم از آنجا سرچشمه گرفت و حالا در برابر خدا در يک مسئوليت بسيار دقيقتري قرار گرفتهام! کاش خدا به همين قناعت کند و مرا در مقابل مسئوليت دقيقتري قرار ندهد ولي ميترسم که به اينها اکتفا نکند.»[9]
دقت کنيد چطور به اوهام و خيالات خويش جنبه الهي ميدهد که مسلما اين شيطنت کار هر شياد نيست.
جاي ديگر ميخواهد دوباره دين ابداعي را به تاييد علي بن ابي طالب عليه السلام برساند، ميگويد:«درباره روش خودم به نجف رفتم و از علي عليه السلام پرسيدم: در خواب به من فرمودند دين تو ابداعي است ولي نيک ابداعي است»[10]، دقت به دو موضوع حائز اهميت است: نخست اينکه چرا دين ابداعي خويش را به تاييد علي مرتضي رسانده؟ زيرا ميدانسته اگر آنچه را آورده، مدعي شود به تاييد آن وجود نازنين رسيده است، خود به خود تاييد امامان شيعه که همه معارض رهبران ضلالت بوده اند هم رسانده است. موضوع ديگر، تهمتي نابخشودني به انساني ميزند که تمام عمرش را ترويج و تاييد اسلام صرف کرده حتي شهيد شده است. زيرا به آنچه نورعلي الهي آورده عنوان دين آنهم از نوع نيک آن دادهاند.
آن وقت عجيب است که مردم را با نام عشق ورزي به علي عليه السلام، فريب داده، با نام آن بزرگوار به اطاعت خود وادار ميکند.
ولي گويا علي را هم قبول نداشته، زيرا ميگويد:«در زيارت نجف که بودم سوال کردم خدايا اين رويهاي که من اتخاذ کردهام آيا اشتباهي دارم يا نه؟ شب حضرت مولا آمدند و فرمودند: دين تو ابداعي است ولي نيک ابداعي است. در اين موقع پرده عوض شد و ديدم دو نفر آمدند و با هم صحبت کردند. يکي به ديگري ميگويد: ديدي که خود مولا آمد و دين فلان کس را تصويب نمود. پس فلان کس(نورعلي الهي) پيغمبر شد. به آنها گفتم اين دين براي شخص خودم و فرد خودم است نه به کسي راهنمايي کنم نه به ...»[11]
در نتيجه دين ابداعي که از اهل حق منشعب شده، دست کمي از فرقه اصلي خود نداشته و صدر و ذيل آن با اسلام ناب و شيعه دوازده امامي تفاوتهاي فاحشي دارد که فعلا در صدد بيان آن نيستيم. اما بايد دانست اسلاميزه کردن مکتب نورعلي و مکتبي را که بخاطر جذب مخاطب، محتوايش را بر اساس ذوق مخاطب پايه گذاري مي کند، نميتوان انتظار همخواني و يک دست بودن را داشت، کما اينکه ديگر مرامها و مکاتب انحرافي نيز اينگونهاند.
منابع:
1-آثار الحق، ج 1، ص 498، گفتار 1585
2-براي آنچه به دست آوردن آراي پيشوايان روحاني تشيع و روساي خانوانهاي اهل حق به کتاب «سلوک در تاريکي» نوشته استاد خليفه مازندراني رجوع شود.
3- آثار الحق، ج 1، ص 645، گفتار 1943
4-همان
5-همان
6- همان
7-سوره نجم، آيه 3
8- آثار الحق، ج 1، ص 647، گفتار 1948
9- آثار الحق، ج 1، ص 646، آخر گفتار 1943
10-آثار الحق، ج 1، ص 644، گفتار 1940
11- آثار الحق، ج 1، ص 644، گفتار 1939
دیدگاهها
سينا
1395/09/23 - 00:42
لینک ثابت
چرا ب عقايد ديگران توهين
m.tavab
1395/09/24 - 09:03
لینک ثابت
سلام بیان انحرافات گروهی که
سینا
1395/11/16 - 21:49
لینک ثابت
در پاسخ معروض داشته اید :
m.tavab
1395/11/17 - 21:50
لینک ثابت
دوست من شما همه را متهم می
ناشناس
1402/07/27 - 05:52
لینک ثابت
اصلا همه چیز شما اهل حقهای
saman
1395/11/18 - 20:43
لینک ثابت
جناب سینا
افزودن نظر جدید