ازدواج با محارم در دین زرتشت، آری یا خیر؟

  • 1391/12/06 - 03:30

قول موبد نیکنام , موبد آذرگشتسب: که ازدواج با محارم در دین زرتشت وجود ندارد ، جواب دارد.

از جمله بحثها و مواردی که زرتشتیان نسبت به جوامع و ادیان با آن مواجه هستند ، بحث ازدواج با محارم است که زمان زیادی است که این ایراد بر جامعه زرتشتیان نسبت داده می شود و در این بین دو دسته نظریات وجود دارد:

عده ای که عمده آنها زرتشتی هستند ، این ازدواج را در دین زرتشت رد می کنند و بیان می دارند که چنین ازدواجی در ایران باستان و دین زرتشت وجود ندارد.

در مقابل، عده ای که بر این باورند، در دین زرتشت ازدواج با محارم وجود داشته، به چند متن از منابع زرتشتیان اشاره کرده اند.

ابتدا قولی از افرادی که ازدواج با محارم در دین زرتشت را قبول ندارند بیان می کنم:

سوال:

آیا دین زرتشت ازدواج محارم را جایز می داند؟

پاسخ کوروش نیکنام:

خیر، زرتشتیان زناشویی با نزدیکان را ندارند . یکی از تهمت های ناروای دشمنان فرهنگ ایران، ازدواج با محارم در سنت ایران باستان است که دروغی بیش نیست ، در مورد بینش زرتشت دراین باره به هات 53 از گات ها بیندیشیم که پیام آور ایران به دخترش پورچیستا می گوید جاماسب ( که از نزدیکان نیست وبیگانه است ) به خواستگاری تو آمده است من او را در دین داری تایید می کنم ولی تو با خردمندی و اختیار اگر مایلی او را به شوی خود بپذیر. و این نشان از باور به سنت زن و شویی در فرهنگ زرتشتیان است.و هیچگاه در تاریخ زندگی زرتشتیان ازدواج با نزدیکان مشاهده نشده است .

نکته :

در مورد پاسخ کوروش نیکنام چند نکته قابل تامل است:

۱-آقای نیکنام به جای اینکه پاسخ سوال را بیان کند ، آن را تهمت می داند!! سوال در مورد بحث ازدواج با محارم و باید آقای نیکنام پاسخ شبهات را بدهد ولی بجای آن این مطلب را تنها تهمت می داند و از پاسخ دادن آن به نوعی طفره می دهند.

۲-آقای نیکنام تنها موردی از اشو زرتشت و دخترش را بیان می کند و آن را دال بر  فرهنگ زرتشتیان می داند و نتیجه می گیرد که در تاریخ زندگی زرتشتیان ازدواج با نزدیکان نبوده است. آیا به نظر شما این پاسخ کاملی می باشد ؟

حال سوالی باقی است که آیا پاسخ نیکنام در جواب سوال ، درست می باشد ؟ آقای نیکنام در عوض پاسخ ، این مقوله را تایید می کنند و بهتر می بود بجای بیان سخن زرتشت در مورد ازدواج ، شبهه را بیان می داشتند.

در ادامه ، قول آقای آذر گشتسب که ازدواج محارم را در ایران باستان و دین زرتشت قبول ندارند بیان می شود، در حالی که این مطلب هم خالی از ایراد نمی باشد.
آقاى آذرگشتسب مى گوید: یكى از اتهاماتى كه به پدران نامدار ما نسبت داده اند تهمت نارواى زناشوئى با نزدیكان است كه از سوى دشمنان ایران و افرادى كه از مذهب ایرانیان باستان اطلاع عمیق نداشته اند، به نیاكان نامدار ما وارد آمده و آنها را به ارتكاب این عمل زشت ، متهم نموده اند. این افتراء نخست از سوى یونانیان كه با پدران ما دشمنى دیرینه داشته اند به منظور خاصى به آنها نسبت داده شد و قرنها بعد پس از آنكه خاك پاك ایران لگدكوب سم ستوران اعراب گردید، اینان نیز تا آنجا كه توانستند به این آتش دامن زدند، و در قرن اخیر چند تن از خاورشناسان و اوستادانان غربى ، با پیدا كردن واژه اوستائى ((فیتودت)) به خیال خودشان به این موضوع - تهمت - صحه گذاشتند، و ما اینك مى كوشیم تا به این تهمت ناروا كه پایه و اساسى ندارد با عقل و منطق جواب گوئیم و براى اینكه نوشته و ترتیب خاصى برخوردار باشد،........ به تهمت هاى وارده یكى پس از دیگرى با دلیل و منطق پاسخ مى گوئیم ، .........

بررسی سه مورد تاریخی:

۱-ازدواج كامبوزیا (کمبوجیه) با خواهر خود
نخستین نویسنده اى كه راجع به این موضوع مطلبى نوشته و این تهمت را به پادشاه بزرگ هخامنشى وارد نموده ، هرودت (484-409 پیش از میلاد) است . این نویسنده شرح قضیه را در كتاب خود به این مضمون آورده است : دومین خطایى كه كامبوزیا (کمبوجیه) مرتكب شد، كشتن خواهرش بود كه او را به مصر آورده و با او مانند یك زن زندگى مى كرد، گرچه او خواهرش بود و از یك پدر و مادر.
طرز ازدواج آنها بدین طریق بود كه پیش از این ، ازدواج برادر و خواهر مرسوم نبود؛ ولى كامبوزیا كه عاشق خواهرش شده بود، با اینكه مى دانست كه این كار غیر عادى است ، معهذا نمى توانست از آن چشم بپوشد. بنابراین پس از مدتى ، این مطلب را با قضات سلطنتى در میان نهاد و از آنها چاره جوئى كرد. داوران از پادشاه سه روز مهلت خواستند تا قوانین كشور را بررسى كنند. پس از پایان مهلت به حضور شاه شرفیاب شده ، به عرض رساندند كه در كلیه قوانین موجود نتوانستند قانونى بیابند كه خواهر را بر برادر حلال كند، ولى قانونى وجود دارد كه مى گوید: شاه سایه خدا است و فوق قانون است ! بنابراین او مى تواند به تمایل خود جامه عمل بپوشاند.
آنچه از این نوشته بدست مى آید این است كه در ایران باستان ازدواج با محارم نه سابقه كشورى داشته و نه سابقه در قوانین مذهبى . بنابراین هرودت گفته اش جز یك تهمت بیش نبوده ، ولى متاءسفانه نویسندگان دیگر كه بعد از هرودت آمده اند این مطلب را ناقص و با غرض خصمانه به مذهب زرتشت نسبت داده اند و پدران ما را متهم به عمل زشت ازدواج با محارم نموده اند.

نکته:

در این پاسخ چند مورد وارد می شود:

اولا اگر منظورتون از نداشتن سابقه کشوری ، این است که این مطلب در داخل ایران صورت نگرفته است ، پس خود اشو زرتشت هم که در خوارزم متولد یافته هم از بحث ایران خارج می باشد؟ غیر از این منطقه مصر هم در آن زمان جزو امپراتوری ایران بوده است؟

دوما مطلب شما در مورد تهمت خواندن سخن هرودت هم نوعی تهمت است چون پاسخ قانع کننده ای بیان نداشتید.

سوما، واقعا مطالبی که از ایران باستان و تاریخ و عقاید آن بدست زمان امروزه رسیده به چه طریق بوده است؟ آیا همین یونانی ها و غرب شناسان برای فهم ایران باستان زحمات زیادی نکشیده اند؟

۲-ازدواج اردشیر دوم با دختر خود

نخستین نویسنده یونانى كه به این موضوع اشاره نموده (( كتزیاس )) است كه در سال 440 قبل از میلاد مى زیسته است  نوشته هاى او در دست نیست ، ولى پلوتارك كه در سال 66 بعد از میلاد به دنیا آمده در رابطه با زندگى اردشیر دوم ، پادشاه هخامنشى به استناد گفته كتزیاس ، این پادشاه را متهم به ازدواج با دخترش مى كند. پلوتارك در این باره مى گوید:

اردشیر دوم - ارتاكزرس - یك كار كرد كه كلیه بدى هاى او را نسبت به یونانیان جبران كرد و آن كشتن - تیسافرن - دشمن بزرگ یونان بود كه پادشاه به اصرار مادرش ، پریزاد، تیسافرن را كشت ، و چون پادشاه این كار را به اصرار مادر و طبق تمایلات او انجام داد، مادرش از آن به بعد مى كوشید كه پادشاه را از خود راضى نگهدارد و در هیچ كارى برخلاف میل او رفتار نكند. پریزاد بارها دیده بود كه پادشاه نسبت به یكى از دخترهاى خود - آتوسا - علاقه زیادى دارد ولى مى كوشد كه این عشق و علاقه را از مادر خود و مردم پوشیده دارد. پریزاد، پس از اطلاع از این موضوع كوشید تا نسبت به نوه اش - آتوسا - علاقه بیشترى نشان دهد و هر وقت فرصت مى یافت ، از زیبائى و حسن رفتار او نزد پادشاه سخن فراوان مى گفت و او را لایق پادشاه مى دانست تا سرانجام ، شاه را تحریك كرد تا با او ازدواج كند.

پاسخ آقای آذرگشتسب: در اینجا باز مشاهده مى شود كه شاهنشاه از اینكه به دختر خود عشق مى ورزد، همواره مى كوشد تا این عشق را از نظر مردم پوشیده دارد، چون از مردم و مادرش خجلت مى كشد، و عاقبت اردشیر به تحریك مادرش كه زن جاه طلب و بدجنسى بود، به این كار اقدام مى ورزد.

 نکته:

لازم به ذکر است، یکی از منابع برای تاریخ نویسان امروزی ، سخنان نویسندگان یونانی می باشد.

پاسخ آقای آذرگشتسب , بیشتر دلالت دارد که این عمل صورت گرفته , هرچند که مخفیانه می باشد ، و ایشان در رد این مطلب سخنی را بیان نداشته اند.

نسبت به اینکه آقای آذر گشتسب در مقام پاسخ گویی و رد این مطلب هستند ، ولی جواب ایشان دال بر رد این مطلب نیست بلکه بر صورت گرفتن این ماجرا دلالت دارد.

۳-ازدواج قباد با دختر خود

موضوع ازدواج قباد با دخترش را اولین بار ((آگاتیس)) كه در عهد پادشاهى انوشیروان مى زیست ، عنوان نموده است كه قباد پدر انوشیروان با دختر خود به نام ((زنبق)) ازدواج كرده ولى بدین موضوع نه فردوسى روانشاد در شاهنامه اش اشاره كرده و نه تاریخ نویسان عرب و دیگر تاریخ نگاران و حتى پروفسور رالینون مترجم تاریخ هرودت به انگلیسى ، در این باره چیزى ننوشته است . اگر شبهه را قوى بگیریم ممكن است بگوئیم كه قباد تحت تأثیر آئین مزدك قرار گرفته و این كار را كرده است ، زیرا مى دانیم در زمان پادشاهى قباد، شخصى به نام مزدك پیدا شد و ادعاى پیامبرى نمود و عده اى از مردم ایران ، از جمله قباد، دین و آئین او را پذیرفتند.

دینى كه مزدك عرضه داشت بر اساس اشتراك در همه چیز دور مى زد. مزدك مى گفت: خداوند همه چیز را براى همگان آفریده است ، و نباید آن را به شخصى معین اختصاص داد. دین جدید با قوانین اشتراكى خود به اساس قانون مالكیت و زناشویى و مراسم و سنن خانوادگى ایرانیان لطمه بزرگى وارد نمود و آن را سست كرد.

پاسخ :آگاتیاس مى گوید: عمل ازدواج با محارم اخیرا در ایران پیدا شده و همه این خلاف قانونها و بى نظمى ها، در اثر تعلیمات دین مزدك در ایران پیدا شده بود كه با خلع قباد از پادشاهى و كشته شدن مزدك و مزدكیان ، ریشه كن شد ، و پیش از پادشاهى قباد و ظهور مزدك ، عمل ازدواج با محارم در ایران ، متداول نبوده و به قول آگاتیاس ، اخیرا شیوع یافته است.

نکته:

در پاسخ این مورد هم آقای آذرگشتسب این مطلب را از یونانیان می داند و همین را موجب رد آن می داند  با اینکه یکی از منابعی که در شناخت ایران باستان و تاریخ آن ، مورد استفاده موخان می باشد ، سخن یونانیون می باشد.

با اینکه آقای آذرگشتسب در مقام رد بحث ازدواج بامحارم هستند ، باز هم وقوع این ماجرا را اثبات می کنند که این مورد ازدواج با محارم صورت پذیرفته است.

چرا آقای آذرگشتسب در تمامی این موارد تاریخی که می خواهند این ادعا ها را رد کند ، آنها را اثبات می کنند ، این دلالت بر چه دارد؟ وجود ازدواج با محارم ، یا عدم وجود آن؟

 

پی نوشت:

1- سایت موبد کوروش نیکنام

2- کتاب نوروز تا نوروز, موبد کوروش نیکنام

3- مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان, موبد اردشیر آذرگشسب.

 

لینک مرتبط:

اسناد ازدواج با محارم در آیین زرتشتی

 

تولیدی

دیدگاه‌ها

من اسلامو خيلي دوست دارم پيامبرمو و اماما رو خصوصا امام رضا ولي از مسلمونا يعني از بيشتر اونايي كه ميشناسم خوشم نمياد خصوصا از كسايي كه ميخوان بين مسيحي و زرتشتي و كليمي و سني و شيعه و ... اختلاف بندازن. اين ادمها نيتشون خير نيست اصلا از كجا معلوم با اين حرفا نميخوان اسلامو خراب كنن؟ شايد از همين گروههاي منافقن كه با كتعصب نشون دادن خودشون ميخوان بين مردم اختلاف بندازن تا به اهدافشون برسن

ناشناس ولش کن هیچی نمیدونه خودتو خسته نکن

روسو گفت ان کس که بگوید غیر از دین من در هیچ دینی رستگاری نیست باید از کشور رانده شود

من به شخصه قبل از اینکه نظرم رو درباره اینکه "ایا در دین زرتشت ازدواج با محارم وجود داشته یا نه؟" یه نکته ای رو میخواستم عنوان کنم: ایین زرتشت همانند یهود، مسیحیت و اسلام آیین الهی هست: "ان الذين آمنوا و الذين هادوا والصابين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان اللّه يفصل بينهم يوم القيمه ان اللّه على كل شى ء شهيد" سوره مبارکه حج آیه 17 "كسانى كه ايمان آوردند و آنان كه يهودى شدند و صابئى ها و نصارى و مجوس و كسانى كه شرك آوردند خدا در روز رستاخيز ميانشان امتياز مى نهد، و از هم جدايشان مى كند كه خدا به همه چيز گواه است" تفسیر المیزان: "و منظور از (مجوس ) قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده، كتاب مقدسشان (اوستا) نام دارد. چيزى كه هست تاريخ حيات زرتشت و زمان ظهور او بسيار مبهم است، به طورى كه مى توان گفت به كلى منقطع است. اين قوم كتاب مقدس خود را در داستان استيلاى اسكندر بر ايران به كلى از دست دادند، و حتى يك نسخه از آن نماند، تا آنكه در زمان ملوك ساسانى مجددا به رشته تحرير در آمد، و به همين جهت ممكن نيست بر واقعيت مذهب ايشان وقوف يافت. آنچه مسلم است، مجوسيان معتقد هستند كه براى تدبير عالم دو مبداء است، يكى مبداء خير، و ديگرى مبداء شر. اولى نامش (يزدان ) و دومى (اهريمن ) و يا اولى (نور)، و دومى (ظلمت ) است. و نيز مسلم است كه ايشان ملائكه را مقدس دانسته، بدون اينكه مانند بت پرستان براى آنها بتى درست كنند، به آنها توسل و تقرب مى جويند. و نيز مسلم است كه عناصر بسيطه - و مخصوصا آتش را - مقدس مى دارند. و در قديم الايام مجوسيان در ايران و چين و هند و غير آنها آتشكده هايى داشتند كه وجود همه عالم رام ستند به (اهورا مزدا) دانسته، او را ايجاد كننده همه مى دانستند." "مجوس در صف و در ردیف اهل کتاب، یعنى یهود و نصارا و در برابر مشرکان قرار گرفته‌اند. بنابراین از این آیه استفاده می‌شود. زرتشتی ها، پیروان پیامبر الهی بودند، امّا همانند سایر ادیان، دین آن‌ها منسوخ و کتاب آسمانی آن‌ها تحریف شد." مشرکان مکه از پیامبر(ص)تقاضا کردند از آن‌ها جزیه بگیرد و اجازه بت پرستی به آن‌ها بدهد. پیامبر فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمی گیرم. آن‌ها در پاسخ گفتند: چگونه چنین می‌گویی در حالی که از مجوس منطقه هجر، جزیه گرفته‌ای ؟ پیامبر فرمود: مجوس پیامبر و کتاب آسمانی داشتند، پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند. اصبغ بن نباته می‌گوید: وقتی علی(ع) بر فراز منبر فرمود: از من سؤال کنید، پیش از آن که مرا نیابید. اشعث بن قیس (منافق معروف ) برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان ! چگونه از مجوس جزیه گرفته می‌شود، در حالی که کتاب آسمانی بر آن‌ها نازل نشده و پیامبری نداشته‌اند؟ فرمود: خداوند کتابی بر آن‌ها نازل کرد و پیامبری مبعوث نمود. بر اساس روایتی از امام زین العابدین (ع)پیامبر فرمود: با مجوسی‌ها طبق سنت اهل کتاب رفتار نمایید. ------------------------------------------- دین زرتشت یک دین الهی بوده و اگر حکمی و بیانی در اون بشه که در دیگر ادیان حرام بوده و در این دین مثلا حلال هست، پس به واسطه تحریف وارد شده و ایرادی بر خود دین توحیدی زرتشت نیست، مثل مسیحیت که عنوان میشه مسیح پسر خداست! یا یهود که عنوان میشه ابن هارون بود که گوساله سامری رو ساخت! در زمان ما ازدواج با دو خواهر حرام هست اما حضرت یعقوب همزمان دوخواهر رو در عقد خودش داشت، آیا میتونه این مسئله ازدواج با محارم هم از این دست باشه؟ یعنی زمانی حلال بوده و در زمان نبی دیگر خداوند با کامل تر شدن دین و رشد جامعه بشری حرام اعلام شده؟ به نظر من اینطور نیست چون اصولا در دین زرتشت این موضوع ازدواج با محارم نبوده و تهمتی بیش نیست. در ماجرای کمبوجیه ما می بینیم کمبوجیه در مصر به هوس ازدواج با خواهرش میافته. کمبوجیه آدمی هست که برخلاف پدرش کوروش که حتی به دشمنان و شکست خوردگان در جنگ رافت و مهربانی میکنه، کوروش قبل از اینکه سپاهش وارد شهر بابل بشن دستور میده سربازان استحمام کنند و لباس تمیز بپوشن تا زنان و کودکان بابلی با دیدن سربازان ترس و وحشت نکنند، حالا این پدر پسری داره که قبل از رفتن به مصر دستور میده برادرش بردیا رو مخفیانه به قتل برسونند تا مبادا در غیابش شورش کنه! به نظر من کمبوجیه از خصلت و منش پدرش بویی نبرده و چنین آدمی تهی قطعا با دیدن عظمت اهرام مصر و دره پادشاهان و عظمت مجسمه های مصری که انسان امروز رو شگفت زده میکنه به شدت میتونه تحت تاثیر کاهنان مصری که به نحوی شیطان پرست بودند و با اجنه در ارتباط بودند قرار بگیره و ازدواج با محارم که در میان فراعنه وجود داشته رو دنبال کنه! طبق گفته هردودت کمبوجیه از بزرگان دین زرتشت راهنمایی می خواد که بتونه با خواهرش ازدواج کنه و اگر ازدواج با محارم در آیین اغازین زرتشت وجود داشت دیگه احتیاجی به راهگشایی و استمداد از دیگران نبوده و کمبوجیه برای اینکه به این کارشون مشروعیت بدن موبدان رو تحت فشار قرار بدن! داریوش بزرگ بعد از مرگ کمبوجیه این بساط رو بر میچینه اما در کل اثر این ازدواج نامیمون در تاریخ ایران باقی میمونه، هر چند نباید از نظر دور داشت که بیشترین آب و تاب به این موضوع از جانب دشمنان ایرانیها و اعراب صورت گرفته! در کل باید گفت ازدواج با محارم در ایین مقدس زرتشت نبوده و او پیامبر بزرگی بوده که تعالیم و آموزه های انسانی و الهی او تونست به امپراطوری ایران در زمان هخامنشنیان خصوصا، هویت و اصالت انسانی بده و جهان بیش از دویست سال صلح و امنیت و پیشرفت تمدن رو در سایه تربیت زرتشتی تجربه کنه....

بهترین منبعی که بنده میشناسم برای ایین زرتشت کتابیست که کریستنسن دانمارکی با تحقیق سی ساله نوشته است .کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران نیز کتاب بسیار جذاب و عالیست که متفکر شهید دکتر مطهری نوشته و به شبهات زیادی در مورداسلام و زرتشت جواب داده که خواهش میکنم حتما مطالعه کنید.

انچه مسلم است این است که دین زرتشت نیز همانند ادیان مسیحیت و یهودی با از بین رفتن کتاب مقدسشان به انحراف گرایید.یکتا پرستی تبدیل به بت برستی در غالب احترام به اتش و عبادت ان شکل گرفت و بتدریج خرافات وارد دینشان شد بطوریکه دیگر اثری از دین واقعی نبود . و همین انحراف زمینه رشد و ظهور ادیان دیگری چون مانوی و مزدک و.. در ایران گردید .درنتیجه مردمان ایرانی از ظلم و بی عدالتی حکام وقت راهی جز پناه بردن به دین مبین اسلام که سراسر عدالت است نداشتنند ایرانیان اسلام را با جان و دل قبول کردند و از ان به دفاع پرداختند. و...

".درنتیجه مردمان ایرانی از ظلم و بی عدالتی حکام وقت راهی جز پناه بردن به دین مبین اسلام که سراسر عدالت است نداشتنند ایرانیان اسلام را با جان و دل قبول کردند و از ان به دفاع پرداختند. و..."!!!در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند … کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود. ( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم – کتاب تاريخ ده هزار ساله ايران؛ جلد دوم ) سیف الاسلام که همه ی تاریخ نویسان مسلمان از او و از کرد وکار ننگینش یاد کرده اند؛ این خونریز تبهکار که ننگین ترین رویه های تاریخ بشر را با شمشیر خونچکان خود نوشته است؛ در گرکان؛ در سه شبانه روز پیاپی؛ دوازده هزار نفر از اسیران ایرانی را بر سر ناودانهای آسیابها سر برید تاگندم آرد کرده و نان بپزد و بخورد ؛ ( … و شش هزار برده از مردم گرگان گرفت و همه را به بردگی فروخت …. ) این مرد خدا! که پیام آور معنویت اسلام بود در برابر یک برده ی او که بدست یک ایرانی کشته شده بود یکهزار تن ایرانی را بدار کشید … ؛ … این فرد خونخوار در حمله به گرگان و سرکوب ایرانیان آزاده و شورش توده ها 40 هزار تن از مردم گرگان را کشت و گرگان را چنان غارت کرد که در نامه ای به خلیفه نوشت : « چندان غنائم بر داشتم که قطار شتر تا به شام رسد … » . (تاریخ تبرستان = بهاءالدین اسفندیار رویه های 164 و 165) ابوبکر در سرکوب قبایل مرتد بیش از هر چیز از شمشیر سردارانی چون خالد ابن ولید، شمشیر خدا! استفاده کرد. « … و آنان که شادی مرگ پیغمبر دست رنگ کرده و دف زده بودند؛ همه را بکشت و به آتش بسوخت و بفرمود تا سرهای شان؛ گرد کنند و پایه ی دیگ کنند و آتش در تن های ایشان زد؛ همه را بسوخت … » همه بیچاره شدند و رسول به نزد ابوبکر فرستادند و گفتند: ما بازگشتیم از آنچه می گفتیم؛ پس از این نماز کنیم و زکات دهیم؛ و همه آن کنیم که تو فرمایی؛ این مرد (خالد ابن ولید) را باز خوان. (قصص الانبیا ء رویه 455 = تاریخ طبری پوشینه ی چهارم رویه ی 1409 = الفتوح رویه 15)

سلان گرامی؛ آنچه گفتید اولاً بی‌ربط با موضوع است (نگاهی به موضوع بحث بیاندازید و سپس به نوشته خودتان بنگرید که چقدر بی‌ارتباط است). در ثانی آنچه شما میگویید در بدترین حالت، نسخه تعدیل یافتۀ رفتار انوشیروان دادگر با مردم لازیکا، بروئیا و دیگر شهرهای روم، بلوچستان و گیلان است.

درود بر تاريخي عزيز كه اينقدر زيبا و مدلل به بحث پرداختند. سامان گرامي اگر بخواهيم از بحث ها راي گيري كنيم نتيجه اش شكست شما و دوستانتان است اكثر شركت كنندگان در بحث مدافع دين و تاريخ ايران عزيزشان هستند فكر كرديد يه راحتي با چهار خط مقاله بي معني و مخرب وطن و تاريخ و هويت و شخصيت و هم وطنشان را ميفروشند. اگر ايراني هستيد اينو بدانيد كه شما و اكثريت ما از همان اجدادي كه ادعاي ازدواج با محارم انها را داريد به وجود امده ايم همه مايي كه باور داريم ايراني هستيم پايه فكر و ايمانمان زرتشت بوده و در حال حاضر هر مذهب و عقيده اي كه داشته باشيم در كنارش به زرتشت هم علاقه داريم چون ايراني هستيم و اينو با افتخار به جهانيان اعلام ميكنيم ابراني ازاده هستيم و پشت و ياور خواهران و برادران ايراني از هر فكر و عقيده خواهيم بود. درود بر هم وطنان ايراني و مهربان و ازاده و با غيرت و سلحشورم . همتونو با تمام وجود دوست دارم

سلام گرامی، به شما حق میدهم که این گونه به خود دلداری بدهید. اگر به IP های شما و دوستانتان نگاه کنیم، در میابیم که شما علاوه بر اینکه در بحث منطقی و مستدل شکست خوردید، در مسائل روانی هم شکست خوردید. حتی یک پاسخ منطقی و مستدل به مسئله ازدواج با محارم از سوی شما داده نشد. تغییر بحث و فرار مکرر از موضوع اصلی تنها شیوه شما شما بود. علاوه بر این مقاله، اسناد بسیار دیگری وجود دارد که شما هیچگاه توان پاسخگویی به آن را ندارید: ازدوا‌ج‌های برادر-خواهری در آیین زرتشت: http://www.adyannet.com/news/13005 - ازدواج‌های مادر-پسری در آیین زرتشتی: http://www.adyannet.com/news/13031 - ازدواج‌های پدر-دختری در آیین زرتشتی: http://www.adyannet.com/news/13013 همچنین پیشنهاد میکنم این مقاله را بخوانید که شخص زرتشت چگونه از بنگ (حشیش) برای زرتشتی کردن مردم استفاده میکرد : http://www.adyannet.com/news/13780

اين نظر شماست اگر اينقدر مطمين هستيد كه ازدواج با محارم در زرتشت وجود داشته بگوييد ميخوايد چكار كنيد؟ چون به احتمال بسيار زياد اگر و اگر ايراني هستيد( كه در اين مورد شك وجود دارد) شما هم حاصل ازدواج اين چنيني هستيد. حالا با اين گذشته خود چه ميكنيد؟ ايا سر در گريبان راهي كوه و بيابان ميشيد؟ ايا خودت را گناه كار و حاصل ازدواج حرام ميدانيد؟ چطور انتقام خود را از گذشتگان ميگيريد؟ اگر اينقد براتون گذشته مهم است شايد بهتر اين باشد كه هويت ايراني خود را تكذيب كنيد تا ننگ ازدواج محارم را پاك كنيد!

استاد عزیز اینقدر به منابع خودتون نبالید و آنرا به رخ این و آن نکشید چون منابع تاریخی از دو جهت باید مورد نقد قرار بگیرند یکی نقد بیرونی و دیگری نقد درونی. تا زمانی که از این دوجهت منابع بررسی نشوند نمی توان به آن اعتماد و اطمینان کرد و مورد استناد قرار داد. بنابراین تا زمانی که شواهدی دال بر نقدهای مذکور نیاورده اید لطفا اصرار بر پذیرش نظرات خود از طرف دیگران نداشته باشید. البته معلوم نیست شما تا چه اندازه به همه منابع دسترسی داشته و آنها را مطالعه نموده اید

جناب سامان! استاد عزیز اینقدر به منابع خودتون نبالید و آنرا به رخ این و آن نکشید چون منابع تاریخی از دو جهت باید مورد نقد قرار بگیرند یکی نقد بیرونی و دیگری نقد درونی. تا زمانی که از این دوجهت منابع بررسی نشوند نمی توان به آن اعتماد و اطمینان کرد و مورد استناد قرار داد. بنابراین تا زمانی که شواهدی دال بر نقدهای مذکور نیاورده اید لطفا اصرار بر پذیرش نظرات خود از طرف دیگران نداشته باشید. البته معلوم نیست شما تا چه اندازه به همه منابع دسترسی داشته و آنها را مطالعه نموده اید. مسلما شما هم خیلی از منابع تاریخی در مورد اسلام را قبول ندارید و هر کدام که نظر شما را تایید کنند معتبر می دانید. پاسخ دادن

سلام. بسيار عالي. خوشحاليم كه متوجه اين مسائل هستيد. ولي اين سخنان به كار باستانگرايان ميخورد كه يا بي سند و يا با استناد به هر تر و خشكي ميخواهند حرف خود را به كرسي بنشانند. ما خوشحال ميشويم كه نقدهاي خود را در همين حيطه كه فرموديد بيان كنيد : دینکرد و دلایل مشروعیت ازدواج با محارم در آیین زرتشت: http://www.adyannet.com/news/12997 - آذرفرنبغ فرخزادان، ازدواج با محارم در کتب زرتشتیان: http://www.adyannet.com/ar/node/1141 - ازدوا‌ج‌های برادر-خواهری در آیین زرتشت: http://www.adyannet.com/news/13005 - ازدواج‌های مادر-پسری در آیین زرتشتی: http://www.adyannet.com/news/13031 - ازدواج‌های پدر-دختری در آیین زرتشتی: http://www.adyannet.com/news/13013

يك اشتباه نوشتاري پيش امد كه از جناب تاريخي عذر ميخواهم منظورم درود به ايراني خسته و دوستي است كه جواب تاريخي را داده اند. از اين دوستان كمال تشكر را دارم باز هم عذرخواهي ميكنم ازين بي دقتي كه پيش امد.

انوشیروان به گیلان و بلوچستان حمله نکرد با شهرهای رومئ هم خوب کاری کرد دشمنان ایران رو نابود کرد خالد بن ولید یک زنا کاره یک نفر رو کشته بود شب با زنش همبستر میشه

مقصود بیان حق بود در برابر ناحقی که مطرح شد نه "ارتباط با موضوع"؛ درست نیست آب زلالی گل بشه تا از آب گل آلود شده کسی ماهی بگیره. اما از جدل و عصبیت شما کاملا روشنه که مبنای حضورتون در مباحث، رسیدن به حقیقت نیست و باور غیر آن بسیار بسیار دشوار است و داشتن انگیزه های پنهان بسیار محتمل!، چرا که گفته ها و پاسخ های شما در کل این چندین صفحه در برابر اظهارات مستدل دیگران کاملا مؤید این موضوع هست و همچنین پاسخ الان شما هم تایید مجدد این نتیجه گیری هست؛""آنچه شما میگویید در بدترین حالت، نسخه تعدیل یافتۀ رفتار انوشیروان دادگر با مردم لازیکا، بروئیا و دیگر شهرهای روم، بلوچستان و گیلان است."" واقعا شرم آوره!!! هیچ از خودتون پرسیدین چرا دربرابر بیان حقایق تاریخی از توحش و خونریزی اعراب در ایران به نام اسلام و کنیزی فروختن زنان ایرانی در بازارهای اعراب شما برافروخته میشین و ناگهان اسم آدمی چون انوشیروان که حداقل پنجاه سال پیش از اولین حمله اعراب به ایران از دنیا رفته! و به گواه منابع تاریخی اداره کشور در زمان او در همه ابعاد سیاسی اقتصادی نظامی و دادگری رشد پیدا میکنه رو به عنوان یک ظالم می آرین؟ اصلا فرض کنیم او یک ظالم بوده منظور شما چی هست؟ آیا مثلا اگر انوشیروان ظالم باشد نتیجه این میشود که اعراب در حمله به ایران کشتار و غارت نکردند و اصولا مهربان بودند!؟ یا مثلا منظورتون اینه که انوشیروان ظالم بوده پس اعراب باید در ایران پنجاه الی هشتاد سال بعد از مرگ او این حق را دارند که بنام خدا جنایت کنند!؟ این توهین به انسانهاست. موضوع این هست که انگیزه های پنهان شما نه جستجو و تحقیق برای صحت و سقم ازدواج با محارم در ایران باستان است نه دلشوره از کشت و کشتار اعراب در ایران!!! اینکه انگیزه امثال شماها به کجاها ختم شود خدا می داند اما هرچه هست از مسیر حق و جستجوی حق نمی گذرد. راستی چرا اعراب که در تاریخ اسلام تماما در جنگ با یکدیگرند و امامان و فرزندان پیامبر خویش را به قتل می رسانند و یا همین خالد و افرادش که در زمان ابوبکر برای گرفتن زکات به نزد قبیله ی مالک بن نویره می رود و در میان نماز به افرادی که بدون سلاح بودن حمله می کنند، به زنان و دختران قبیله مسمان تجاور می کنند و به زن مالک بن نویره که در تمام عرب به زیبایی شهرت داشت شخصا تجاور می کند، (این افتضاح تاریخ اسلام فقط چند ماه بعد از فوت پیامبر اتفاق می افته) و خالد پس از بازگشت ادعای دفاع می کنه و چند ماه بعد با باردار شدن زنان و دختران قبیله پرده از توحش خالد و افرادش برداشته میشه. حال چگونه باید باور کرد که وقتی همین جناب خالد به ایران زرتشتی می آد تماما رأفت است برادری و برابری و عدل داد!!!؟ من هرچه آیینه رو نگاه می کنم روی پیشونیم چیزی نمی بینم نوشته باشه...

بزرگی انوشیروان جای شک نیست کشورداریش یک نمونه خوب در دوران باستان بود هرکس بگه چرا ایران در زمان ساسانیان طبقاتی احمقه چون در تمام جهان بود ولی در ایران طبقه برده نبود در حالی که در سراسر جهان بود خالد بن ولید و عمروعاص نمونه کثیف یک انسان هستن

عرف را به دین ربط ندهیم در اون زمان چون پادشاهان خود را سایه خدا بر زمین میدانستن و خون خود را پاکترین و برترین خون میدانستن برای حفظ اسالت خود وخون خود با محارم ازدواج میکردند البته در خیلی از سرزمینهای دیگر هم بوده ویلا نه دین چنین ادعای دارد نه تهمت است نه پادشاهی کمبود زن داشته که مجبور به ازدواج با محارم خود بشود اصلا پادشاها نه عقل خود چی میگه وقتی در موقعیت پادشاهی باشی بهترین کنیزکان زیر دستت باشن میری کسی که محرمته ازدواج کنی اگرهم بوده فقط برای قداستی بوده که پادشاهان خون خود را برتر از دیگران میدانستن

خانم مریم، در کتابهای دینی زرتشتیان که در زمان ساسانیان و بعد از آن نوشته شده، این مطلب ازدواج با محارم وجود دارد و جزو دین زرتشت بوده و دارای ثواب و کرفه بوده است!!! http://www.adyannet.com/news/1141

یاد قوم بنی اسرائیل افتادم که با وجود آن همه معجزات الهی که از جانب نبی خدا موسی بر اونها وارد شد باز وقتی که سی روز پیامبرشون، چهل روز شد باز به گفتار و پندار و رفتار سابقشون بازگشتند و بت پرست شدند؛ خیلی از این رفتارشون تعجب می کردم اما با دیدن شما جنابی که اسم حقیقیتون هر چیزی میتونه باشه جز کوروش و امثال کوروش! وقتی می بینم با وجود همه استدلالهای دوستانی که در گفتگو هستند و با عقل و منطق دلایلشون رو مبنی بر تحریف و دروغ بودن این نسبتها در آیین الهی زرتشت پیامبر عنوان می کنند، و شما در مقابل همچون یک ربات! باز همون حرفهای اولیه خودتون رو تکرار می کنید، این نشون میده که مسئله و موضوع شما ازدواج با محارم که موضوعی تحریف شده در دین زرتشت است، نیست و انگیزه های دیگری مطرح هست!!! ... به سختی می توان موضوعی رو به کسی آموخت که برای ندانستن آن نان می گیرد و مواجب و خوابیده رو میشه بیدار کرد، اما کسی که به خواب وانمود می کنه هرگز! فقط شما و امثالتون در نظر داشته باشین که عاقبت بخیری برای تحریف کنندگان و مخدوش کنندگان حق بسیار کم دیده شده تا دیگر کارها و اعمال!

ناشناس گرامی ای کاش کمی به اصل مطلب که دربالا بیان شده است دقت می کردید!!! کدوم استدلال و جوابی رو دوستان با رفرنس و منبع بیان کرده اند که من از حرفم کوتاه بیایم؟ لازم است بدانید که در متون آیین زرتشت، ما در موارد مختلف، بحث ازدواج با محارم و ثواب داشتن آن را می بینیم!!! نمی دانیم شما چه مطلبی را می خواهید انکار و رد کنید؟؟؟ اگر این مطلب تحریف شده است و در آیین زرتشت وجود ندارد، پس چرا خود متون این آیین به آن اشاره می کنند و آنرا بیان می کنند؟ هدف شما از اینکه چشم خود را بروی این مطالب می بندید چیست؟ تکرار من برای این است که امثال شما بزرگواران تنها چیزی که بیان می دارید این است که این حرف درست نیست، ولی دلیل و مدرکی برای حرف خود ندارید!!!

ازدواج با محارم در ایران باستان، افسانه سرایی خاورشناسان ( بخش اول ) ( بخش اول ) نخستین کسی که از میان اروپائیان به موضوع ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان پرداخت بارنَبی بِریسِن بود که در ۱۵۹۰م شرحی مبتنی بر نوشته‌های یونانیان و رومیان به دست داد (رک. چاپ ۱۷۱۰، اشتراسبورگ، ص ۱۵۸-۱۵۷، ۴۹۱ و بعد (چاپ نخستین به دست نیامد) از آن پس در تاریخهای فلسفه و دین و نیز در تاریخهای عمومی مطالب او با اضافاتی تکرار شد، تا اینکه توماس هاید در ۱۷۰۰م (تاریخ ادیان ایرانی، زیر فصل ازدواج) و ا. ه. آنکتیل دوپرون در ۱۷۷۱ (رک. کتاب زند- اوستا، ج۳، فهرست، زیر واژه خوئیت ودثه) اشاراتی از متون ایرانی و عرب برای موضوع جستند و بدان افزودند. در ۱۸۲۰ که ی. گ. رُد نخستین کتاب تحقیقی را درباره سنن و عقاید دینی پارسیان و اقوام خویشاوند نوشت (کتاب روایات مقدس و مکاشفات دینی بلخیان قدیم، ماد‌ها، پارسیان و جز آن)، دیگر مسئلة ازدواج با محارم جزئی از بحثهای مربوط به عقاید ایرانیان شده بود. البته آدلف راپ و فردریخ اشپیگل کوشیدند که این موضوع را بر اساس دو فرضیه تعبیر کنند: یکی اینکه این کار فقط در میان نجبا و پادشاهان ایرانی و آن هم به دلیل اهتمام فوق العاده به حفظ پاکی خون و نگهداری میراث در خانواده انجام می‌گرفته است و دیگر اینکه اصل و اساس آن غیر آریایی و مربوط به مغان بومی بوده که به آریاییان رسیده است. (دین و سنن ایرانیان، صفحات ۱۱۰ تا ۱۱۳؛ اشپیگل، باستان‌شناسی ایران، ج۳، ص۶۷۸ و بعد) ویلهلم گایگر شواهد زرتشتی موضوع را دوباره بررسید (تمدن ایرانیان شرقی باستان، ص۲۴۵ و بعد) و مخصوصا یاد آور شد که یکی از قدیسان زرتشتی به نام ارداویراز افتخار می‌کرده است که هفت خواهر خود را به زنی داشته است. (ارداویراز پسری یگانه بوده است با هفت خواهر و از قدیسان زرتشتی به شمار می‌رفته ولی وجود تاریخی او ثابت شده نیست. درباره او پائین‌تر سخن خواهیم راند، رک. پانوشت) در‌‌ همان زمان پیزی به شواهد مربوط به ازدواج با محارم در افسانه‌های حماسی ایران اشاره کرد (موزئون، ج۲، چاپ ۱۸۸۳، ص۳۶۶ و بعد) و ر. فُن اِشتَکِل بِرگ تذکر داد (چند کلمه درباره حماسه ایرانی ویس و رامین، نقل اینوسترانتسف از وی، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۹۳، یادداشت) که داستان ویس و رامین سرتاسر بر مبنای زناشویی ویس با برادرش ویرو استوار شده است. (ویس و رامین، ص ۴ تا ۴۲، البته خواننده می‌داند که ویرو نابرادری ویس است. نیز رک، پانوشت) این مقالات بر زرتشتیان بسیار گران آمد. نخست آنکه دین زرتشتی چه در ایران و چه در هندوستان نه چنان ازدواجی را می‌شناخت، و نه بر آن صحه می‌گذاشت. به عقیده زرتشتیان خوئیت ودثه به معنی [زناشویی با نزدیکان/خویشان] است نه [زناشویی با محارم]. به عبارت دیگر آنان هم از چنین مفهومی‌‌ همان را می‌فهمیدند که ایرانیان مسلمان، یعنی ازدواج دختر عمو با پسر عمو، دختر خاله با پسر خاله و جز آن. به عقیده آنان [ازدواج با محارم] تهمت و افترایی زشت بود که نازرتشتیانِ بت پرست و یا یهودی و مسیحی و مسلمان به ایرانیان قدیم می‌زدند و بنیاد تاریخی نداشته است. به همین دلیل یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان زرتشتی، دستور داراب پشوتن سنجانا به مخالفت با نظریة دانشمندان غربی پرداخت و در کار آنان خلل آورد. (به ویژه در ترجمه خود از دینکرد، ص۹۶٫ دستور سنجانا در ترجمه‌اش، در همه جای دینکرد، واژه و مطالب مربوط به خوئیتوک دس را طوری برگرانید که اصلا مفهوم ازدواج با محارم از آن بر نمی‌آمد: رک، اعتراض نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۲۴ که می‌گوید فقط پس از چاپ عکسی دینکرد بود که این مسئله معلوم شد) این بود که فاصل‌ترین پژوهنده متون پهلوی،‌ای. و. وِست، مقاله مفصلی به نام [اندر معنی خوئیتوک دس] نوشت (این مقاله ۴۲ صفحه‌ای اساس کار همه کسانی بوده است که بعدا در این زمینه کار کرده‌اند و همین جا اعلام می‌کنیم که مآخذ اصلی ما هم بوده است) و به صورت افزوده‌ای بر متون پهلوی، مجلد دوم (که شامل دادِستان دینیک و نامه‌های منوجهر می‌شد) به سال ۱۸۸۲ چاپ کرد. (متون پهلوی، ج۲، ص۳۸۹ تا ۴۳۰) این مقاله همه جوانب موضوع را در بر نداشت و فقط جوابی بود که وست به دستور سنجانا می‌داد و برای اینکه این پاسخ را قانع کننده نماید کلیه مطالبی را که از کتب پهلوی و روایات زرتشتی می‌شناخت گرد آورد و تحقیقی چنان جامع به دست داد که هنوز کهنه نشده است. (به رغم تمام اعتراضاتی که به این مقاله شده است، هر‌گاه به دیده انصاف بنگریم می‌بینیم که هدف وست اصلا و ابدا متهم کردن ایرانیان نبوده است و بر خلاف عده‌ای دیگر از غربیان و حتی شرقیان که از بستن اتهام ابایی ندارند و از خوار کردن اجداد خود لذت می‌برند، وست ذره‌ای از حقیقت جویی غافل نمانده است) اما دستور داراب پشوتن سنجانا هم ساکت ننشست و کتابی در رد مقاله وست نوشت که چون جنبه جدلی داشت توفیقی نیافت (رسم موهوم زناشویی با محارم در ایران باستان، بمبئی، ۱۸۸۸) بعد‌ها ردیة جمشید کاوَسجی کاتراک هم به‌‌ همان سرنوشت دچار شد (زناشویی در ایران باستان، بمبئی، ۱۹۶۵٫ اشکال بزرگ این اثر و نوشته‌های مشابه آن بی‌دقتی در ارجاعات و پیش آوردن تعبیرات موهوم و انکار نص صریح آیات و اسناد و روایات است، و کسی نمی‌تواند آن‌ها را جدی گیرد و فقط به صرف اینکه دشمنان ایرانیان بدانان چنین اتهاماتی زده‌اند، شواهد را نادیده بگیرد و یا متون را به دلخواه خود تعبیر کند) در عوض دانشمندان غربی چون ه. هوبشمان- جیمز دارمستتر- ل. سی. کازارتلی- اِ. کوهن- امیل بِنوِنیست- فردیناند یوستی- کنستانتین اینوسترانتسف- ک. بارتولومه- آرتور کریستن سن- ث. و. کینگزمیل- ل. ه. گرای و اِ. کرنمان با ادغام منابع زرتشتی و پارسی نوین در شواهد غربی موضوع ازدواج با محارم در ایران باستان را قطعی‌تر کردند. (هوبشمان، در باب ازدواج با اقارب در میان ایرانیان، مجله شرق‌شناسی آلمان، دوره ۴۳، سال ۱۸۸۹، ص۳۰۸ تا ۳۱۳- دارمست‌تر، به ویژه در ترجمه زند اوستا، ج۱، ص۱۲۶ تا ۱۳۴- کوهن، در یادداشتی بر مقاله هوبشمان،‌‌ همان مجله، ص۶۱۸- کازارتلی، شواهد شرقی درباره خوئیتوک دس، مجله اسناد بابلی و شرقی، دوره چهارم، سال ۱۸۹۰، ص۹۷ و بعد- کازارتلی، فلسفه دین مزدایی در زمان ساسانیان، ص۱۵۶ تا ۱۶۰- یوستی، تاریخ ایران در اساس فقه اللغه ایرانی، ج۲، ص۶۸۲- اینوسترانتسف، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۲۳ و بعد- بارتولومه، لغتنامه ایران کهن، ستون ۱۸۶۰- بارتولومه، زن در حقوق ساسانی، ترجمه، ص۳۲ و ۳۳- کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، فرانسوی ۳۲۳، ترجمه ص ۴۸ تا ۳۴۷- کینگز می‌ل، ازدواج و تدفین در میان پارسیان کهن، مجله آثنیئوم، سال ۱۹۰۲، ص ۹۶ و بعد- گرای، ازدواج در ایران رسم زناشویی با محارم، دائره المعارف هیستینگز، جلد هشتم، ۱۹۱۵، ص ۴۵۶ تا ۴۵۹- کرنمان، ازدواج با خواهر در جهان قدیم، ص ۱۷ تا ۲۷٫ در اینجا باید تذکر دهیم که مراجع و سخنان مورخان قدیم یونانی و رومی را کارل کلمنت در کتاب زیر گرد آوری کرده است: carl clement، fontes historiae religionis persicae، Bonn، ۱۹۲۰) در این میان دانشمند ایرانی علی اکبر مظاهری هم در کتاب خود به فرانسه فصل مشبعی را به این موضوع اختصاص داد (در کتاب خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام، فرانسوی ص ۱۱۷ و بعد، ترجمه، ۱۱۸ تا ۱۴۳) که بعد‌ها سعید نفیسی و دیگران از آن استفاده کردند (مخصوصا در مقالاتی که در مجله مهر بر ضد عقاید جمشید سروشیان نوشت و نیز در کتاب تاریخ اجتماعی ایران، ج۱، تهران، ۱۳۴۲، ص۳۵ تا ۴۲ تکرار کرد بدون آنکه مآخذ اصلی خود را یاد کند) از آن پس گاهگاهی تحقیقی در این باب شده است ولی کسی چیز تازه‌ای برای گفتن نیافته و به تکرار مکررات بسنده کرده‌اند (از میان مقالاتی که شایسته ذکرند یکی نوشته فرای است به نام زنای با محارم زرتشتی. دیگری مقاله‌ای است از کلیما، درباره مشکل رسم زناشویی در ایران قدیم، سومی مقاله بسیار جالب اسپونر است: خویشاوندی و ازدواج ایرانی. و دیگر مقاله‌ای است پر از مطالب مربوط و نامربوط از بوچی. و مقاله حقوق خانواده از منصور شکی در دانشنامه ایرانی، ج۹، ص۱۸۴ تا ۱۸۹). ما در این مقاله چنین نخواهیم کرد، بلکه اول کلیه شواهد کتبی را بر حسب موضوع طبقه بندی می‌کنیم و اعتبار هر دسته را برمی رسیم و سپس علت تحول تعبیر خوئیت ودثه از [ازدواج با خویشاوند] به [ازدواج با محارم] را نشان می‌دهیم و سر انجام اشاره می‌کنیم که چنین تحولی خاصه ایرانیان باستان نبوده است. شواهد کتبی منابع کتبی در مورد [ازدواج با محارم] در ایران باستان از لحاظ مآخذ روایتی و یا به عبارت دیگر منبع اسنادی به چندین گروه تقسیم می‌شود: یونانی، رومی، سریانی، مسلمان و زرتشتی. هرگاه فقط شواهد یونانی و رومی و سریانی و مسلمان را داشتیم، می‌توانستیم اصل موضوع را نتیجة اشتباه عمدی یا غیر عمدی نویسندگان نا‌آگاه بدانیم و با اَنگِ [تهمت] و [افترا] بر آن‌ها مردودشان بشماریم، ولی حقیقت این است که شواهد زرتشتی برای این موضوع دست کمی از گواهیهای نازرتشتیان ندارد و به همین دلیل هیچ یک از گواهی‌ها را نمی‌توان بدون منطق کنار گذاشت. از نظر موضوع، شواهد کتبی را به سه دسته تقسیم می‌توان کرد. یک عده فقط سخن از [ازدواج با محارم] در میان این گروه و آن گروه می‌رانند و یا از محاسن [خوئیت ودثه] یاد می‌کنند. این [کلی گویی‌ها] بیشترین گواهیهای کتبی را شامل می‌شوند. دسته دوم را می‌توان [موارد تمثیلی و افسانه‌ای] خواند و آن مشتمل است بر شواهد ازدواج با محارم در میان ایزدان و پهلوانان و شاهان کاملا افسانه‌ای، و هدف از بیان آن‌ها، محسن جلوه دادن چنان رسمی بوده است. دسته سوم اختصاص دارد به شماری از افراد تاریخی که [ازدواج با محارم] بدانان نسبت داده شده است. در بررسی این سه دسته، تشخیص صحت روایات دو گروه اول و دوم مشکل است، اما در مورد گروه سوم می‌توان به نتایج منطقی رسید. شواهد کلی در این دسته کهن‌ترین شاهد ما آنتیس ثِنِس (حدود ۴۴۴ تا ۳۷۱ ق م) است که می‌نویسد که آلکی بیادِس آتنی در پیروی از ایرانیان تا بدانجا رفت که [مانند آنان با مادر و خواهر و دختر خود هماغوشی کرد] (به نقل از وی در آثنه، کتاب پنجم، بند ۶۳). بعد از او گزانتوس لودیایی (همزمان اردشیر دوم) می‌نویسد: [مغان با مادر خود می‌خوابند و اگر بخواهند با خواهر و دختر خود نیز چنین می‌کنند. به علاوه آزادانه در مورد همسران خود به اشتراک روی می‌آورند.] (به نقل از وی در کتاب کلِمِنت اسکندرانی، استرومتا، کتاب سوم، فصل ۱۱، فقره ۱). کتزیاس پزشک اردشیر دوم مدعی بوده است که [ایرانیان با مادر خود آشکار رابطه جنسی می‌یابند] (به نقل ترتولیان از وی در اَپولوگیا، فصل ۹، کلمنت، ص۶۹ تا ۷۰٫ هیچ یک از نوشته‌های کتزیاس در دست نیست و فقط تکه‌هایی از آن‌ها را- آن هم به صورت اختیارات- می‌شناسیم، که همه آن‌ها را فیلیکس یاکوبی به نحو بسیار شایسته‌ای گرد آوری و ارزیابی کرده است. رک. یاکوبی، قطعات پراکنده مورخان یونان، حلقه سوم، جلد c، ص۴۱۶ تا ۵۱۷). سوتیو که از ۲۰۰ تا ۱۵۰ ق م می‌زیسته است می‌گوید [ایرانیان مرده را نمی‌سوزانند- چنان که رسم پسندیده در روم بوده- ولی شرم ندارند از اینکه با مادر و خواهر خود جفت آیند] (به نقل دیوژن لائرتی از وی در کتاب زندگانی فیلسوفان، ج۱، بند۷). کاتولوس حدود ۸۴ تا ۵۴ ق م بر [دین ناپاک ایرانی] خرده می‌گیرد که روا می‌دارد [مغان از جفت شدن مادر و پسر به بار آیند] (اشعار، قطعه ۹۰، به نقل فُکس-پِمبرتن، ص۲۹). استرابو که از ۶۳ ق م تا ۱۹ م می‌زیست، می‌گوید [در میان مغان زناشویی، حتی اگر با مادر هم باشد، پسند سنتهای نیاکان است] (جغرافیا، کتاب پانزدهم، فصل ۲۰، بند ۷۳۴٫ کمی پیش‌تر از این در ۷۳۳، استرابو تاکید کرده بود که این گونه مطالب را وی خود به شخصه نمی‌داند بلکه مورخان دیگر گفته‌اند و این سخن به خوبی نشان می‌دهد که چگونه چیزی که نویسنده‌ای باب می‌کرده است، به تکرار دیگران به صورت نص تاریخی در می‌آمده است). فیلن اسکندرانی، که از ۲۰ ق م تا ۴۰ م زندگی کرد، آورده است که [نجبای ایرانی با مادر خود زناشویی می‌کنند و پسرانی که از چنان ازدواجی به بار آمده باشند را بسیار ستوده و حتی- اگر خبر درست باشد- سزاوار شاهی می‌دانند] (در کتاب De Specialibus Legibus، فصل سوم، بند ۱۳). کنتوس کوریتوس رفوس حدود ۷۰ م نوشته است که [در میان ایرانیان رابطه جنسی با فرزندان (دختران) خود داشتن رواست.] (در تاریخ اسکندر، کتاب هشتم، بند۲، فقره۱۹). پلوتارک، که از ۴۶ تا ۱۲۰ م می‌زیست و گلچین مورخان و نویسندگان پیشین بود و کتب بسیاری درباره مردان نامی و نیز اخلاقیات (moralia) به جای گذارد، یک جا در مدح اسکندر می‌گوید که وی از جمله به ایرانیان یاد داد که به جای ازدواج با مادرانشان به آن‌ها احترام بگذارند (اندر فر اسکندر بزرگ، اخلاقیات: ج۱، فصل۵، بندc۳۲۸). و در جایی دیگر می‌نویسد که پروشات (پُر از شادی؛ صورت ایرانی پرسیانیس است.) مادر اردشیر دوم پسر خود را واداشت تا با دخترش استاتیرا ازدواج کند و اعتنایی به عقاید و رسوم یونانیان نداشته باشد (زندگانی اردشیر، بند ۲۳، ظاهرا از روی تاریخ کتزیاس). این توضیح اخیر بسیار شگفت انگیز است و ما به آن باز خواهیم گشت. سکستوس ایمپریکوس، که در سده دوم میلادی می‌زیست، نوشته است که ازدواج با مادر در میان ایرانیان رواست (در کتاب Pyrrhonis Hypotyposes، فصل سوم، بند ۲۰۵، به نقل از فُکس- پمبرتن، ص۷۶). لوکیان ۱۲۰ تا ۱۸۰ م و بطلمیوس حدود ۱۰۰ تا ۱۷۸ م هم از روا بودن ازدواج با محارم سخن رانده‌اند (لوکیان، فرزالیا، Pharsalia، ج۸، بند ۴۸؛ بطلمیوس، رسایل چهارگانه، Tetrabiblon، ج۲، ص۱۷، به نقل از فکس- پمبرتن، ص۶۲). می‌نوسیوس فلیکس حدود ۱۲۰ میلادی هم روا بودن ازدواج با مادر را متذکر می‌شود (اکتاویوس، بند ۳۱٫ کلمنت، ص۷ تا ۵۶). و تاتیان حدود ۱۷۰ م نیز محسن بودن آن را تذکر می‌دهد (خطابه‌ای به یونانیان، ج۱، ص۲۸). کلمنت اسکندرانی می‌نویسد: [پسران ایرانی تا بزرگ می‌شوند به آتش شهوت خود همچون گراز وحشی تسلیم می‌شوند و با مادر و خواهر و زنان خود می‌خوابند و از صیغه‌های بی‌شمار هم نمی‌گذرند.] (به نقل فکس- پمبرتن، ص۷۲ و ۷۳). باردیسانی (بردیسان) حدود ۱۵۴ تا ۲۳۳م گفته است: [رسم مردان ایرانی این بود که با مادر و خواهر و دختر خود ازدواج کنند. این سنت مخصوص مغان ایرانی نبود بلکه همه آنانی هم که در خارج می‌زیستند، مثل مغان ماد، مصر، فریژیه و غالاطیه، به همین راه می‌رفتند.] (به نقل یوزی بیوس از وی. رک، کلمنت، ص۶۹). دیوژن معروف هم که در زمان اردشیر پاپکان در اسکندریه می‌زیست، ادعای سوتیو را بازگفته است (زندگی فیلسوفان، ترجمه هیکز، ج۱، ص۹). اُریگن در‌‌ همان دوران از [قانون ایرانی که ازدواج مادر با پسر و پدر با دختر را روا می‌دارد] سخن رانده است، و می‌گوید از کلسوس حدود ۱۷۰م در شگفتم که با ذکر این قانون، ایرانیان را نژادی صاحب الهام می‌داند (رد بر کلسوس، ج۵، فصل۲۷، بند ۵۹۷؛ ج۶، فصل ۸۰، بند ۶۹۳) (این گفته خود نشانی از تعصب نژادی را به همراه دارد که اریگن در گفتارش نشان داده). کلمنت دروغین که از ۳۵۰ تا ۴۰۰م می‌زیسته است می‌گوید: [میان ایرانیان رسم است که خواهر و دختر را به زنی بستانند] و می‌افزاید عده‌ای از مغان ایران به نواحی دیگر مثل خراسان، ماد و مصر و فریژیه و غالاطیه رفته‌اند و اخلاف آنان هنوز این رسم را نگه داشته‌اند و آن را چون میراثی به بازماندگانشان می‌سپارند (در Recognitions، ج۹، فصل ۲۰ و ۲۱٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۹۱). همین مطلب را به طور کلیتر و سر بسته‌تر بازیل ۳۳۰ تا ۳۷۹م هم آورده است (نامه‌ها، ۲۵۸٫ به نقل کلمنت، ص۸۶ از آن). جان کریسُستُم که در ۴۰۷ مرد، هم از جفت آمدن ایرانیان با مادر و خواهر خود یاد کرده است (رساله مجعول منسوب به سٍث، Liber apocryphus nomine Seth، ستون۶۳۸٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۹۸). ارمیا (جروم) قدیس که از ۳۴۸ تا ۴۲۰م می‌زیست، ادعا کرده است که برخی [ملل قوی و رقیب رومیان، یعنی پارسیان و ماد‌ها و هندوان و حبشیان، با مادران و مادر بزرگان و دختران و دختر زادگانشان می‌خسبند.] (رد بر ژوینیان، Adversus Jouinianus، کتاب دوم، بند۷٫ به نقل کلمنت، ص۸۸). تئودوره ۳۹۳ تا ۴۵۷م گفته است: [پیشتر‌ها که پارسیان به سنت زَرَدَش (زرتشت) می‌رفتند، جفت شدن با مادر و خواهر و حتی دختر را روا می‌دانستند، اما اکنون که به سنت ماهیگیر- حواری مسیح- در آمده‌اند، این قوانین زردشت را دور انداخته‌اند.] (مواعظ، ج۹، ص۳۳٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۱۰۴). بعد از این‌ها کسی که بیش از همه در این باره سخن گفته است آگاثیاس مورخ رومی معاصر انوشیروان دادگر است. وی با تاریخ و فرهنگ ایران بسیار آشنایی داشت و خلاصه‌ای هم از کتاب خداینامه یا تاریخ رسمی دوره ساسانی بر مبنای ترجمه‌ای که یکی از دوستانش از آن کتاب کرده بود، به دست داد که از مهم‌ترین منابع دوره ساسانی محسوب می‌شود (رک. ع. شاپور شهبازی، خلاصه‌ای از خداینامه در یک روایت یونانی، سخنواره: مجموعه مقالات به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری). آگاثیاس درباره ازدواج ایرانیان می‌نویسد (آگاثیاس، تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۴): [مردم عهد باستانی آن نواحی (مقصود ایالات ایران است) بر عقایدی که امروز دارند نبودند، نه در مورد مراسم (دخمه نشینی) مردگان و نه در مورد سنت غیر متعارف ازدواج. پارسیان امروز رسم بسیار شرم آوری دارند، نه تنها بی‌هیچ ننگی با خواهر و زادگان برادر و خواهر خود جفت می‌آیند، بلکه حتی پدر با دختر می‌خوابد و از این هم بد‌تر... پسر هم با مادر می‌خسبد. اینکه این هم بدعتی نوین است از این قصه بر می‌آید که نِنیاس مادرش... سمیرامیس را که به او نظر داشت... از نفرت بکشت. اگر این رسم را قانون قبول می‌داشت، به نظرم ننیاس هرگز چنان کار فجیعی نمی‌کرد... می‌گویند که اردشیر پسر داریوش هم بدین بلا دچار آمد چون مادرش پروشات می‌خواست با او بخوابد. اردشیر به کشتن او دست نزد، اما او را به خشم و نفرت از خود راند چنان که گفتی آن آرزو نه درست بود و نه مرسوم جامعه انسانی. ولی پارسیان امروزی تقریبا همه رسوم گذشتگان را خوار می‌دارند و ندیده می‌گیرند و رسوم جدیدی در پیش گرفته‌اند که فقط بدعت ناباب می‌توان نامید و در این فریب تعلیمات زردشت پسر اهورامزدا را خورده‌اند (خواننده خود میزان فهم واقعی آگاثیاس با داشتن آشنایی زیاد، را از مسائل دینی ایران از این دروغ آشکار در می‌تواند یافت. در هیچ یک از زمان‌ها و در میان هیچ یک از بهدینان زرتشت پسر اهورامزدا خوانده نشده است). از این گواهی آگاثیاس بر می‌آید که ازدواج با محارم بدعت شمرده می‌شده است. بعد از او هر کس چیزی گفته تکرار مطلب است به غیر از این سخن فوتیوس بیزانسی، که در سده نهم می‌زیسته است، و به نقل از کتزیاس گفته یکی از نجبای پارسی زمان داریوش دوم با خواهر خود ازدواج کرده بود (اختیارات، Bibliotheca، فصل۷۲، بند ۵۴: تری تخمه، Teritouchmes، برادر زن اردشیر دوم و داماد داریوش دوم، خواهری داشت از سوی پدر، روشنک نام، که زیباروی بود و در کمانوری چیره دست و در ژوبین اندازی ماهر. تری تخمه بر وی دل باخت و با او بخفت و از امستریس خواهر اردشیر جدا شد). در اینجا باید شواهد ارمنی را هم ذکر کنیم که بیشتر مربوط‌اند به افسانه زروان که با وصلت با محارم ارتباط حقیقی ندارد اما آن را نمونه چنان ازدواجی گرفته‌اند (کلیه این شواهد را زهنر در کتاب زروان با متن و ترجمه و تفسیر به دست داده است). و نیز الیشه مورخ ارمنی گفته است یزدگرد دوم ضمن فرمانهایی به ارمنیان در رعایت دین مزدایی ازدواج با محارم را هم توصیه کرد (Elishe، History of Vardan and the Armenian War، tr. R. w. Thomson، London، ۱۹۸۲، pp. ۱۰۳-۱۰۴). درست در اواخر دوره ساسانی است که شواهد سریانی هم به اسناد ما اضافه می‌شود. بیشتر آن‌ها در کتب قوانین مسیحیان ایرانی آمده است. مثلا در قانون نامه عیشوع بخت، مطران فارس، که در دوره خسرو پرویز نگاشته شده بوده و بعد اصلاح گردیده است می‌خوانیم که [ازدواج با محارم شنیع است. حتی پیروان زرتشت هم با اکراه به چنان پیوندی تن در می‌دهند، و معمولا حرص مرد او را وا می‌دارد که برای گرفتن ارثیه خواهر و یا مادر با او چنان کند.] (طبع زاخائو در قانون نامه‌های سریانی، ج۳، ص۱ تا ۲۰۱، به ویژه ص۳۳ و بعد، ۹۷). قانون نامه مارآبا، که در آخر دوره ساسانی نوشته آمده است، هم ازدواج با محارم و همچنین ازدواج مردی با زن برادر مرده‌اش را روا نمی‌داند (طبع زاخائو، همانجا، ص۲۵۵ تا ۲۸۵ به ویژه ص ۲۶۱، ۲۶۵ و بعد). آباء مسیحی تا مدتی می‌گذاشتند ایرانیانی که مسیحی شده بودند همسران خود را که به طریقة [ازدواج با محارم] گرفته بودند، نگه دارند، اما مارآبا بر این شیوه تاخت و این گونه نو مسیحیان را به ترک همسران خویش وادار ساخت (کتاب انجمنهای دینی، Dus Buch der Synhados، طبع براون، ص۹۳ و بعد؛ بیدیان، Bedijan، تاریخ مارجبل‌ها، ص ۲۰۶ و بعد از آن و ص ۲۵۴ و ص ۲۸۲؛ زاخائو، همانجا، ص۲۲ تا ۲۷، ۳۱ تا ۳۵، ۳۶۵ تا ۳۶۸). اما آن رسم بر نیفتاد و تیموتة اول، از آباء مسیحی در دوره اسلامی، مسیحیان نسطوری را برای پیروی از آن نکوهش می‌کند (براون، همانجا، ص۱۳۱). بعد از اسلام، نویسندگان تاریخ و سنت، گاهگاهی به ایرانیان قدیم حمله کرده‌اند که با خواهر و مادر و دختر خود ازدواج می‌کرده‌اند (اینوسترانتسف، مظاهری، کریستن سن و دیگران این موارد را از طبری، مسعودی، بیرونی و شهرستانی و غیره اخذ و تفسیر کرده‌اند). و حتی در فقه مواردی در ارث و ازدواج به این مسائل اختصاص دارد (رشید یاسمی، یادداشت بر ترجمه ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۴۹: وجه دوم). مثلا [ارث المجوس] در مورد میراث بردن یا نبردن فرزندانی است که از ازدواج با محارم به وجود آمده‌اند. شواهد کتب اسلامی به قدری است که خود مقالتی جداگانه می‌خواهد اما چون همه آن مربوط است به انتساب به دوره قدیم و حتی یک مورد هم از دوره معاصر در آن‌ها نیست، بازگفتنشان سودی ندارد. فقط یادآور می‌شویم که شیخ طوسی و شیخ مفید [روایت کرده‌اند که شخصی در نزد امام صادق زبان به دشنام مجوس می‌گشاید که آنان با (محارم) خود ازدواج می‌کرده‌اند. امام وی را از دشنام گویی منع می‌کند و به وی می‌گوید: آیا نمی‌دانی که این امر در نزد مجوس نکاح است؟ هر قومی میان نکاح و زنا تفاوت می‌نهد و نکاح هر گونه باشد، تا زمانی که مردم ملزم به حفظ عقد و پیمان خود هستند، جائز است.] (همانجا و نیز ناصرالدین شاه حسینی، ترجمه زن در حقوق ساسانی از بارتولومه، ص ز و ص ژ). همچنانکه پیش‌تر گفتیم، هر‌گاه فقط این شواهد یونانی و رومی و سریانی و اسلامی را داشتیم، می‌توانستیم بگوییم این‌ها همه تهمت و افتراست. اما متونی داریم که در درجه اول اهمیت برای دین و آداب زرتشتی بوده و درست در همین متون، شواهد زیادی از ازدواج با محارم می‌یابیم. نخست باید دانست که کل قضیه بر سر واژه اوستایی [خوئیت ودثه] می‌چرخد که در پهلوی خوئیتوک دس (و گاهی هم خوئیتوک دات نوشته می‌شده و خُوی دودَ می‌خوانده‌اند) (بارتولومه، لغت نامه ایران کهن، ستون ۱۸۶۰؛ نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۲۴؛ وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۰). اگر آن را تجزیه کنیم می‌شود: [خوئی تو یعنی (خویش، وابسته) (بارتولومه، ۱۸۵۸، توجه می‌دهد که، خویش، با طبقات اجتماعی ایران رابطه داشته است یعنی این، خویش، بیشتر برای، خویشان نجبا، به کار می‌رفته است) و ودثه یعنی (زناشویی) (برخی از زرتشتیان البته این معنی را نمی‌پذیرند و چیزهایی شبیه، کار نیک، و، عملی خیر که با خدا رابطه می‌دهد، پیشنهاد می‌کنند که اساسی ندارد) (بسنجید با وَذو = زن) و بر روی هم [زناشویی با وابستگان] یا [ازدواج با خویشان/ نزدیکان] معنی می‌دهد (با آنکه خود این واژه در زبان فارسی کنونی رایج نیست، اگر می‌خواستیم به قیاس، همسنگ دقیقی برای آن قرار دهیم می‌بایست چیزی شبیه – خویش دودگی- بنویسیم و از آن – افزودن بر خویشان از طریق بستگی زناشویی – اراده کنیم). اما شواهد کتبی که آوردیم و به ویژه آنچه از کتب زرتشتی خواهیم آورد، باعث شده است که این واژه را [ازدواج با محارم] ترجمه کنند. مهم این است که واژه خوئیت ودثه در اوستای اصیل یاد نشده است. در گاثا‌ها که سروده خود زرتشت است، واژه خویتو، یعنی خود/خویش، مذکور است اما از خویتو ودثه ذکری نیست (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۰ و ۳۹۱). البته تاریخ تدوین بخشهای اوستا مشخص نیست. گاثا‌ها را ما متعلق به کمی پیش از یک هزار سال پیش از میلاد می‌دانیم، و بعد به یسنای هَپتَن می‌رسیم که امروز معتقدند که آن هم از خود زرتشت است (بویس، دین زرتشتی، ص۲۰، ۳۲ و ۳۳، ۶۲ و ۶۳، ۸۸ با مراجع. البته لازم به ذکر است مورد یاد شده هنوز اثبات نشده). و سپس یشتهای کهن – چون مهر یشت، آبان یشت و زامیاد یشت – هائیتی را داریم که شاید در دوره هخامنشی در آن‌ها دست برده باشند ولی به هر حال در اینجای‌ها هم از خوئیت ودثه خبری نمی‌بینیم. نخستین جایی که این واژه حقوقی یاد شده است در یسنای سیزدهم، بند ۲۸ است که می‌گوید (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۱): [من... خوئیت ودثه مقدس را می‌ستایم که بر‌ترین و بهترین و نیکو‌ترین چیزی است که موجود است و موجود خواهد بود، که اهورایی است و زرتشتی.] همین مطلب در ویسپرد، سوم، بند ۱۸؛‌گاه چهارم، بند ۸ و ویشتاسپ یشت، بند ۱۷ بدین صورت آمده است که مردانی که خوئیت ودثه می‌کنند، با جوانانی که بهترین و خردمند‌ترین هستند به یک جا می‌آیند. چنان که وست می‌گوید: [در هیچ یک از این عبارات چیزی منظور و طبیعت چنان کار نیکو را بنمایاند، نمی‌بینیم.] (وست، همانجا). جای دیگری که خوئیت ودثه یاد شده است در بندهای ۳۵ و ۳۶ فصل هشتم وندیداد (وی دیو دات) (یعنی قانون ضد دیوان: کلمه وندیداد تلفظ نادرست این نام است.) است که توصیه می‌کند: [مرده کشان پس از انجام وظیفه باید سر و تن را با شاش گاو و ورزاو بشویند و از شاش کسی استفاده نکنند مگر اینکه مال مرد و یا زنِ خوئیت ودثه کرده باشد.] باز می‌بینیم که در اینجا هم مفهوم واقعی واژه روشن نیست و تنها مسلم می‌کند که هم مرد می‌توانسته است آن [کار نیک] را بکند و هم زن (همانجا). از این شواهد پیداست که مفسران پهلویِ این متون اوستایی هم هیچ منظور خاصی از [کار نیک] مذکور در آن‌ها در نیافته‌اند. اما وقتی مفسر اوستایی بند ۴ یسنای ۴۴ را بیان می‌کند دیگر جایی برای تردید باقی نمی‌ماند. اینک ترجمه این فقره اوستایی به اضافه تفسیر روحانی پهلوی‌دان که ما در میان پرانتز گذاشته‌ایم و با حرف درشت‌تر مشخص کرده‌ایم (به نقل از وست،‌‌ همان منبع، ص۳۹۲ تا ۳۹۴٫ در مورد توضیحات اضافی، رک. همانجا، ص۳۹۲، یادداشت ۳) چنین اندر همه جهان می‌سرایم: آنچه (که او که اهورامزداست از آن خود کرد) خوب (خوئیتوک-دس) (است). به یاری راستی اهورامزدا می‌داند که این یکی (یعنی اسپندارمذ- که در افسانه‌ها دختر اهورمزدا خوانده شده- آن همبه تعبیری شاعرانه، چنانکه در پایین یاد خواهیم کرد.) را آفرید (که خوئیتوک دس انجام دهد). و از راه پدری بود که بِه مَنِش (وهومن) به دست او پروریده شد (یعنی به خاطر پیروی از طبیعت نیک آفریدگان، خوئیتوک دس به دست او انجام شد.) از این روست که وی، که دختر اوست، کار درست می‌کند اسپندارمذ (که بسیار نیک اندیش است) (یعنی وی از خوئیتوک دس روی نگرداند). وی فریفته نشد (یعنی وی از خوئیتوک دس سر باز نزد چونکه) همه چیز را می‌بیند (یعنی آنچه را) که از آن اهورمزداست (به عبارت دیگر: از راهِ دین اهورمزدا وی به همه وظایف و قوانین می‌رسد). همچنان که وست خاطر نشان کرده است: [کلیه اشارات این قطعه به خوئیتوک دس اضافاتِ مترجمان پهلوی است که می‌خواسته‌اند آن عمل را توصیه کنند، والا هیچ چیزی از آن در متن اوستایی نیست. فقط این اضافات مبین آن است که مترجمان پهلوی از خوئیتوک دس مفهوم ازدواج پدر و دختر را فهمیده بوده‌اند.]

ازدواج با محارم در ایران باستان، افسانه سرایی خاورشناسان ( بخش دوم ) بخش دوم (وست،‌‌ همان منبع، ص۳۹۳ و ۳۹۴). بی‌اعتباری این گونه مفسران و مترجمان ملا نقطه‌ای از اینجا پیداست که به گفته بعضی از آنان بخشی از اوستا که [دوباسروگد نسک] (لازم به توضیح است که در دینکرد، جایی که خلاصه نسک‌ها را دارد از چنین نسکی نشان نیست.) نام داشته، پر بوده است از جزئیاتی درباره خوئیتوک دس. اما خوشبختانه خلاصه این نسک در کتاب دادستان دینیک، ۹۴، بندهای ۱ تا ۱۱ موجود است و در آن کوچک‌ترین اشاره‌ای به خوئیتوک دس نمی‌بینیم (وست،‌‌ همان منبع، ص۳۹۴). اینک می‌پردازیم به شواهد دیگر. کرتیر موبد بزرگ زمان بهرام دوم می‌گوید که از جمله کارهایی که در سرتاسر جهان مزدایی برای پیشرفت دین مزدایی کرد یکی هم انجام دادن [بسیاری خوئیتوک دس‌ها در همه جا بود.] (از ترجمه بَک، کتیبه‌های دولتی ساسانی، ص۴۳۳). در کتاب دینکرد چندین بار از خوئیتوک دس یاد شده است ولی در آنجا هم مثل سخن کرتیر، مطلب کلی است و به عنوان کار مهم نیکویی توصیه شده است (وست،‌‌ همان منبع، ص ۳۹۴ و بعد). در سه فقره این طور می‌نماید که مفهوم [ازدواج با محارم] بیان گشته است. یکی در دینکرد، کتاب نهم، فصل ۴۱، بند ۲۷، است که به نقل از بند هیجدهم وَرَشتمانسَر نسک اوستا (که گم شده) آمده است: [برادری و خواهری را به آرزوی زناشویی بر می‌انگیزند تا با هماهنگی خوئیتوک دس انجام دهند.] (ه‌مان منبع، ص ۳۹۵٫ خلاصه این نسک در دینکرد هشتم، فصل سوم، بند ۱ آمده است: وست، متون پهلوی، ج۴، ص۱۲، و خلاصه بسیار مفصلی از آن در دینکرد نهم، فصل ۲۴ تا ۴۶ آمده است- وست،‌‌ همان منبع، ص۲۲۶ تا ۳۰۳- و مطلب مذکور در فرگرد هیجدهم-‌‌ همان منبع، ص۲۸۴ و بعد- یافت می‌شود). در اینجا البته گفته نشده است که آن دو با هم خوئیتوک دس کنند، بلکه [به همراه هم، با هماهنگی] و معنی مشخص نیست. دوم در دینکرد، کتاب نهم، فرگرد ۴۰، به نقل از فرگرد ۱۴ بغ نسک (که آن هم از میان رفته است) توضیحات مفصلی آمده بوده است که خلاصه آن بدین گونه می‌شود (خلاصه بغ نسک در دینکرد نهم- متون پهلوی، ج۴، ص۳۱۱ تا ۳۹۷- فصول ۴۷ تا ۵۹، مانده است. فرگرد ۱۴ در‌‌ همان کتاب، بند ۶۰- متون پهلوی، ج۴، ص۳۶۴ و بعد- آمده است): هر آنچه به ازدیاد نسل بینجامد نیکوست چنان که خوئیتوک دس ستوده است. پدری کردن وظیفه‌ای والاست، و از خود و به خود افزودن شیوه درست ازدیاد نسل است، و این خوئیتوک دس است و او که شیوه درست ازدیاد نسل را رعایت می‌کند خوئیتوک دس را ستوده است. تجربه نشان می‌دهد که از نسلهای خوب زادگان خوبتری به بار می‌آیند یعنی با رعایت دائم خوئیتوک دس نسل‌ها بهتر می‌شود. این مطلب را به نحو دیگری می‌توانیم بگوییم، اسپندارمذ را در رتبه دختری اهورمزدا می‌دانند چرا که خرد این یکی (اهورمزدا) مشتمل بر همه [اندیشه بجا] (آرمئیتی) می‌شود. بر این اساس خرد و آرمئیتی هر دو در درون اهورمزدا و اسپندارمذند، یعنی خرد از آن اهورمزداست و آرمئیتی از آن اسپندارمذ، و [اندیشه بجا] (آرمئیتی) نتیجه خرد است درست مثل اینکه اسپندارمذ‌زاده اهورمزدا باشد. و این اظهار صریحی است بر اینکه در نظر کسی که خرد را با آرمئیتی رابطه می‌دهد، به اسپندارمذ باید به عنوان دختر اهورمزدا نگریست. همچنانکه وست متذکر شده است این اظهار نظر هم تمثیلی است و در آن از خوئیتوک دس [زناشویی با خویشاوندان] فهمیده می‌شده است و معلوم نیست که اشاره تکمیلی آن به رابطه پدری و دختری اهورمزدا و اسپندارمذ متضمن صراحت بر ازدواج آن دو می‌بوده است (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۶). سومین تذکار دینکرد از فرگرد ۲۱، بغ نسک برداشته شده است که در آغاز به نظر وست [دختری را به ازدواج پدری در می‌آورد چنان که زنی را به مردی دیگر می‌دهند] معنی می‌داد و صراحت بر رسم خوئیتوک دس به معنی [ازدواج با محارم] می‌کرد (ه‌مان منبع، ص۳۹۷). اما در ترجمه خود دینکرد متوجه شد که معنی این فقره با ازدواج رابطه‌ای ندارد و آن را چنین ترجمه کرد: [وی دخترش را از راه دختری به ضمانت پدرانة شخصی می‌سپارد که وی آن دختر را احترامِ به پدر می‌آموزد.] (متون پهلوی، ج۴، ص۳۸۲). این مطلب را بسیاری از محققان در نیافته‌اند و بر ترجمه اولی وست تکیه کرده‌اند و به راه اشتباه افتاده‌اند. به غیر از این موارد، در ارداویرازنامه آمده است که ارداویراز هر هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود کسانی را دید که عمل خوئیتوک دس کرده بودند و مقام عالی روحانی یافته بودند (متن پهلوی و ترجمه‌های متعدد از آن در دویست سال گذشته بار‌ها چاپ شده است. مطالب اصلی آن را وست در متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۷ و ۳۹۸ آورد و این موضوع جالب را هم افزود: مگر این بیشتر تعجب آور است از داستان زنی که پشت سر هم با هفت برادر ازدواج کرد و در انجیل مارک- دوازده، آیات ۲۰ تا ۲۲- و لوقا- بیست، آیات ۲۹ تا ۳۲- از آن یاد کرده‌اند؟ به هر تقدیر داستان معراج ارداویراز از رایج‌ترین و مقبول‌ترین قصه‌های زرتشتی است و به زبانهای بسیاری ترجمه و حداقل چهار بار به فارسی برگردانیده شده است. ترجمه قدیمی آن به شعر هم موجود است که دستور کیخسرو جاماسپجی جاماسپ آسا در بمبئی به همراه متن پهلوی و ترجمه گجراتی در ۱۹۰۲ چاپ کرد. اما در این ترجمه از خوئیتوک دس به معنی زناشویی با اقوام یاد شده است). همچنین در می‌نوی خرد می‌خوانیم که خوئیتوک دس از جمله کارهای بسیار ستوده است (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۸ و بعد). و در بهمن یشت می‌خوانیم که حتی در دوره پر آشوب تسلط بیگانگان هم [مرد راستین سنت دینی خوئیتوک دس را در خاندان خود پایدار می‌دارد.] (ه‌مان منبع، ص۳۹۹). در فصل ۱۹۵ کتاب سوم دینکرد آمده است که خوئیتوک دس گناهان را پاک می‌کند و تیرگی را می‌زداید (ه‌مان منبع، ص۴۱۰ و بعد). و در فصل ۲۸۷‌‌ همان کتاب مزایای حسنه چنان عملی شرح داده شده است (ه‌مان منبع، ص۴۱۱). در فصلی از کتاب ششم دینکرد از قول روحانیان باستانی آمده است که خوئیتوک دس چون رعایت نشود تاریکی افزون گردد (همانجا). در هفتمین کتاب دینکرد از اوستا نقل می‌کند که مَشی یه و مشی یانه (زن و مرد نخستین که نامشان را به صورتهای مختلف نوشته‌اند.) که به اراده اهورمزدا از تخمه گیومرت به بار آمده بودند (ه‌مان منبع، ص۴۱۱ و ۴۱۲) طاعات خوب انجام دادند و من جمله خوئیتوک دس کردند و به ازدیاد نسل پرداختند. در‌‌ همان کتاب از قول زرتشت می‌آورد که از میان کارهای نیک خوئیتوک دس از همه بیشتر زداینده تاریکی و اهریمنی است و باید با تشریفات و به دست روحانیان بزرگ انجام پذیرد (ه‌مان منبع، ص۴۱۲ و بعد) و وقتی خود زرتشت چنان امری را توصیه می‌کرد بسیاری بر آشفتند و بر او تاختند و توصیه اینکه بهترین نوع آن میان [پدر و دختر، و پسر و آنکه او را‌زاده است، و خواهر و برادر است] را مردود شمردند (خواننده دقیقا توجه کند به این اعتراض بهدینان بر ضد فتوایی ناپذیرفتنی). در اینجا هم خوئیتوک دس دقیقا معنی [ازدواج با محارم] را دارد و جای بحث در آن نیست، فقط باید توجه کرد که: دینکرد آن را به صورت سنتی که [در زمان باستان آورده‌اند] بیان می‌کند نه به صورت طاعتی مرسوم. در دادستان دینیک (فصل ۳۷، بند ۸۲؛ فصل ۶۴، بند ۶؛ فصل ۶۵، بند ۲؛ فصل ۷۷، بند ۴ و ۵) به ازدواج مشی یه و مشی یانه از طریق خوئیتوک دس (برادر و خواهر) اشاره شده است (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۴٫ تفصیل آن را بعد خواهیم دید). و در فصل ۲۷، بند ۶و ۷ و فصل ۲۸، بند ۱۹ آمده است که خوئیتوک دس (به طور کلی) باید تا آخر جهان پایدار ماند چون ترویج آن نزد دیگران مایه بخشایش گران‌ترین گناهان خواهد بود (همانجا). در کتاب شایست نی شایست می‌خوانیم که یکی از آباء زرتشتی به نام نَرسِه مهر برزین سه جمله نیک گفته بوده است یکی اینکه [خوئیتوک دس اعدامی را نجات می‌تواند داد.] (طبع تاوادیا، ص۱۱۳- فصل هشتم، بند ۱۸-). و در گزیده‌های زادسپرم آمده است که خوئیتوک دس یکی از سه توصیه زرتشت به پیروان خود بوده است (فصل ۲۳، بند ۱۳- وست، متون پهلوی، پنجم، ص۱۶۶). در دادستان دینیک می‌خوانیم که ترتیب دادن خوئیتوک دس کاری بسیار نیکوست و از آن است که پیشرفت کامل در این جهان می‌سر می‌شود (رک. وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۴، برای مراجع). با همه این شواهد اگر دو گواهی بعدی را نداشتیم، باز می‌توانستیم همه این‌ها را این گونه تفسیر کنیم که: بسیار خوب، خوئیتوک دس، به معنی ازدواج با خویشاوندان هم که باشد، عملی بسیار ستوده است و برای پایداری جامعه ایرانی بسیار اساسی. اما با دو شاهدی که خواهیم آورد، هیچ شکی نمی‌ماند که مقصود جامع دینکرد سوم و هیمیت اَشَه وهیشتان (یعنی امید پسر اشو وهشت) از اصطلاح خوئیتوک دس [ازدواج با محارم] می‌بوده است. اینک شاهد اول از کتاب دینکرد سوم، بند ۸۲ (به نقل از وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۹ تا ۴۱۰): در اینجا یکی از موبدان با خاخامی یهودی درباره محسنات خوئیتوک دس جدل می‌کند (در ترجمه دستور پشوتن سنجانا این فصل را بند ۸۰ نوشته، و ترجمه او با ترجمه وست نمی‌خواند.) (بسنجید با یادداشت وست،‌‌ همان منبع، ص۳۹۹، حاشیه ۴، و توضیح نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۴۴). ترجمه‌های دیگری هم از این فصل کرده‌اند (مثلا ترجمه دمناس، de Menasce، در کتاب سوم دینکرد، ص۸۵ و بعد. سعید نفیسی- منبع یاد شده در پانوشت ۱۹- هم این فصل را به صورت گلچین و مخدوش آورده است). ما از وست پیروی می‌کنیم (ولی از زواید چشم می‌پوشیم): اندرحمله سختی که یک یهودی به مغی کرد به واسطه رسم خوئیتوک دس، و پاسخی که آن روحانی از روی منابع دینی مزدایی به وی داد. بدان که… خوئیتوک دس همیاری و کمک مشترک مردم به یکدیگر است. خوئیتوک دس نامی است که [از خود دادن] (خویش دهشنه) می‌باشد، و مقام (گاه) آن در این است که رابطه‌ای بسیار استوار می‌ان‌نژاد خویش و همنوعان خود از راه نگهداری و پایدار کردن نفوذ مقدسات به بار می‌آورد که طبق اسناد عبارت است از پیوند میان مردان و زنان از می‌ان‌نژاد خویش و به منظور آمادگی و پیوستن به رستاخیز عالم. آن پیوند اتحاد، اگر بخواهیم بسیار روشن‌تر بگوییم، میان تعداد بیشماری از نژادهای خویشاوند انجام می‌گیرد یا به صورت پیوند با خویشان (نبانزدیشتانو) و در میان خویشان، و یا با خویشان نزدیک (نزدپدوندانو). و در نظر من از همه کامل‌تر پیوند سه گروه خویشان نزدیک‌تر (نزدپدون‌تر) است یعنی پدر و دختر، و پسر و بوردارِ (زاینده) (به جای مادر آمده است و امروز در اصطلاح باردار یعنی آبستن مانده است) او، و برادر و خواهر. (در اینجا موبد برای توضیح مطلب سخنان موبد بزرگی را نقل می‌کند که داستان آفرینش و آدم نخستین را شامل است: آفریدگار، سازنده همه چیز و همه کس است و زمین- اسپندارمذ- ساخته اوست و چون بالطبع مؤنث است دختر او محسوب می‌شود و از او، زنده می‌رای گویا، (گیومرتن) را آفرید که از تخمه او همه مردم تا روز رستاخیز بار می‌آیند.) بدین سان است که چون یاری (آفریدگار که) پدر (است) از دختر (اسپندارمذ) فرزندی بار آورده است، این را می‌گویند خوئیتوک دس. باز در اسناد دینی آمده است که چون گیومرت از جهان می‌رفت، منی او بر روی زمین، یعنی اسپندارمذ، که مادر خود او محسوب می‌شد، افتاد و از پیوند آن دو، مشی یه و مشی یانه چنان که طبیعت آفریدگان است به آرزوی زاد و ولد افتادند و با هم جفت آمدند، این را خوئیتوک دس برادر و خواهر گویند. و بسیاری جفتهای دیگر از آنان به بار آمدند و هر جفتی همواره زن و مرد شدند، و همه مردمانی که تا کنون بوده‌اند، و اکنون هستند و در آینده خواهند بود، همه‌زاده خوئیتوک دس‌اند. از اینجاست که آن را قانون توصیه می‌کند، و هر جا آن انجام می‌شود نتیجه‌اش ازدیاد نسل آنجاست. و می‌گویم که دیوان دشمنان مردم‌اند و نابودیشان را خواستن از طریق خوئیتوک دس به ثمر می‌رسد (چه این کار مایه آبادانی و تندرستی و افزونی است و دیوان را تنگی و خواری و ناتوانی می‌آورد.) و می‌گویم هر چه فرزندان از نظر تخمه و‌نژاد به اصل خود نزدیک‌تر باشند خوش اندامی و تناوری و خردمندی و خوش اخلاقی و آزرم داری و برتری هنر‌ها و توانایی‌ها و دیگر خصایص در آن‌ها بیشتر است و از آن‌ها بیشتر سهم می‌برند و رضایت بیشتر دارند (در اینجا موبد از ازدواجهای ناهمگون به اکراه یاد می‌کند و آن را چون جفت شدن سگ با گرگ و اسپ با خر می‌داند که نتیجه‌ای ناخوشایند به بار می‌آورد). و این است سودِ پاک نگهداری‌نژاد. می‌گویم که سه گونه محبت بر خواهر و برادر از آنچه که از آنان به بار خواهد آمد، می‌رسد. یکی وقتی که فرزند،‌زاده برادر و برادر باشد؛ یکی وقتی که فرزند،‌زاده برادر و خواهر باشد، و یکی وقتی که فرزند،‌زاده خواهر و خواهر باشد (که در هر سه این موارد، فرزندان محبت از دو سو می‌برند و هنر‌ها از دو طرف می‌گیرند.) (این است معنی اصلی خوئیتوک دس. بقیه مطالب ساخته افسانه پردازان است). و هم بدین گونه است وضعیت آنان که از پدر و دختر‌زاده شده‌اند و یا از پسر و مادر… و او که فرزند فرزند خود را می‌بیند، شادمان می‌شود حتی اگر که آن‌زاده، از تخمه کسی باشد که از‌نژاد دیگر و از کشور دیگر باشد. و این هم مایه شادی و خرمی است که مردی می‌بیند پسری که از دختر خود آورده است، برادر‌‌ همان مادر هم می‌شود و او که از پیوند پسری با مادرش به بار آمده، برادر پدر خود هم می‌شود. سود این کار‌ها بیشتر از زیانشان است و اگر کسی بگوید که چنین کاری اهریمنانه است (خواننده به اعتراض علیه فتوای خشک توجه کند!)، باید گوشزد کردکه اگر زنی در شرمگاهش بیماری‌ای رخنه کند آیا بهتر نیست که برادرش یا پدرش یا فرزندش بدو دست زنند تا غریبه‌ها؟ (و آیا این بهتر از آن نیست میان پارسی مردی و رومی زنی با کوس و نقاره عروسی راه اندازند؟ آیا در خانه ماندن و با خویش خود ساختن مناعت و از خودگذشتگی نمی‌آورد؟ آیا از بیرون همسر ستاندن هزار آرزو و بویه و هوسهای دنیایی به دنبال ندارند؟ آیا با غریبه بودن، دروغ و تقلب را افزون نمی‌کند و هوسرانیهای بیرون از خانه پیش نمی‌آید؟ آیا طلاق و دعواهای خانوادگی در میان زن و مرد غریبه به میان نمی‌آید؟ آیا در مقابل، زناشوییهای خانوادگی اشتراک مساعی و دلجوییهای دایم و مهرورزیهای بی‌پایان نمی‌آورد؟) و اگر با همه این‌ها که گفتم باز کسی بگوید که این کار یک تباهی ننگین است (باز دلیل دیگری که مردم از فتواهای ناپذیرفتنی رویگردان بوده‌اند)، باید بگویم که (تباهی و بی‌عاری به خودی خود وجود ندارد و استعاری است) مثلا ما و شما کسی را که برهنه در اجتماع آید دشمن می‌داریم و ننگین می‌شماریم اما آنان که برهنه می‌زیند، او را خوش اندام و زیبا می‌شمارند. مگر نه این است که گروهی بینی کوفته را مایه زیبایی رخسار می‌دانند و عده‌ای بینی بلند و عقابی را مایه فخر و نیکرویی؟ (ه‌مان مطلبی که در شعر: تو مو می‌بینی و من پیچش مو، تو ابرو من اشارتهای ابرو، می‌یایبیم) از این گذشته، زیبایی و خوشگلی با تغییر زمان فرق می‌کند. زمانی بود که هر کسی سرش را می‌تراشید گناهی مرتکب می‌شد که شایسته مرگ بود. در آن زمان مرسوم مملکت نبود که مردم سر بتراشند (بسنجید با نفرین، الهی سرت را بتراشند، که در شیراز هنوز برای آرزوی خجالت زده شدن بدخواهی می‌گویند)، ولی امروز حکیمی را می‌شناسم که ستردن موی سرش را حسن می‌داند و حتی کاری نیکو می‌شمارد… برای ما آن کار نیک (خوئیتوک دس) توصیه الهی است، نگهدارنده‌نژاد است و مایه کامل بودن خاندان… زیانش کم است و سودش فراوان… و همه نیاکان و پدران ما بر آن رفته‌اند و سود دیده اند… و اگر کسی بگوید که قانون در مورد آن رسم بعد‌ها گفته است: [آن را به کار نگیرید] (دلیل دیگری که قانون رسمی هم چنان کارهایی را ممنوع کرده بوده است)، هر که از چنان قانونی آگاه است، گو بپذیر، ما که نیستیم، ولی هر آگاهی می‌داند که همه آگاهی‌ها از خوئیتوک دس برخاسته است زیرا که دانش ما از پیوند دو جزء می‌آید یکی دانش ذاتی و یکی دانش آموختنی، و معلوم است که دانش ذاتی مؤنث است و دانش آموختنی مذکر، و چون هر دو آفریده آفریدگارند پس خواهر و برادرند؛ و هر چیز دیگری که کامل است هم از پیوند اجزاء کامل به بار آمده است، چون آب که ماده است و آتش که نر است و این دو را خواهر و برادر می‌شمارند (که گرچه با هم نمی‌پیوندند ولی در تن آدمی به یکسان با هم جوش می‌خورند، چنانکه اگر در مغز آب زیاد‌تر باشد می‌پوسد و اگر آتش زیاد‌تر باشد می‌سوزد). این بود طولانی‌ترین و استوار‌ترین گواه کتبی زرتشتی برای رسم [ازدواج با محارم]. خواننده خود می‌تواند به روشنی در یابد که این دفاع پر آب و تاب برای این لازم شده که‌‌ همان زمان هم این رسم شدیدا مورد حمله بوده است، و فقط چند روحانی آن را تجویز و عده کمی از مردم از آن پیروی می‌کرده‌اند (لازم به یاد آوری است که چنین موردهایی را نیز در جامعه کنونی داریم که عده‌ای از روحانیان مسائلی چون صیغه و ازدواج موقت را مطرح می‌کنند ولی مورد پسند و قبول اکثریت مردم نیست جز عده اندکی). به راستی در این تفسیر دور و دراز مطالب متناقض درهم آمیخته است و تشخیص آن‌ها به سادگی ممکن نیست و برای همین عده زیادی که مطالب را سرسری خوانده‌اند گول بعضی از جملات را خورده‌اند و کل قضیه را به صورت انتساب عام وانمود کرده‌اند (مثلا سعید نفیسی، دمناس، فرای، بوچی، دوشن گیمن و کریستن سن. حتی خدابیامرز منصور شکی هم در مقاله، حقوق خانواده در ایران باستان، دانشنامه ایرانی، ج۹، ص۱۸۴، به همین توهم دچار شده و نوشته است: ازدواج با محارم، که اصلا میان نجبای بسیاری از ملل رواج داشت، بعد‌ها در کلیه سطوح جامعه ایرانی چه بالا و چه پایین به طور عام انجام می‌شد. بسیاری از پادشاهان ایران خواهر و دختر خود را به زنی گرفتند، این گونه گزافه‌های بی‌پروا نتیجه‌ای جز گمراهی خوانندگان ندارد حتی اگر هدف از نوشتن آن‌ها جز دانش دوستی چیز دیگری نباشد!). در قانون نامه رسمی دوره ساسانی کتاب هزار دواری‌ها (ماتیگانِ هزار داتِستان) (طبع و ترجمه آناهیت پریخانیان؛ پیش‌تر مطالب این کتاب را درباره چنین مقرراتی منصور شکی در مقاله زناشویی ساسانی آورده بود.) آمده است که اگر پدری ارثیه دختری را به دخترش داد و بعد او را به زنی گرفت پس از مرگش آن زن ازسهمیه ارث همسری نیز برخوردار می‌شود (بخش یکم، فصل ۴۴، سطرهای ۸ تا ۱۲) (ترجمه پریخانیان، ص۱۱۹؛ شکی، زناشویی ساسانی، ص ۳۳۵ و ۳۳۶). و باز آمده است: اگر پدری دخترش را به زنی کرد پس از مردنش او فقط ارث همسری می‌برد (و نه ارث مضاعف) (همانجا، سطرهای ۱۳ تا ۱۶) (ه‌مان مقاله، ص۳۳۶). در‌‌ همان کتاب (بخش دوم، فصل ۱۸، سطرهای ۷تا ۱۲) این گونه آمده است که اگر مردی تعهد کرد که این ملک (یا مال) ده سال دیگر به پسر من می‌رسد به شرطی که با دخترم ازدواج کند، ده سال بعد باید ملک را به پسر بسپارد، و اگر ازدواج آن دو زود‌تر انجام شده، تعویض مالکیت هم می‌تواند زود‌تر انجام شود، ولی اگر پسر از ازدواج سر باز زد، تعلق آن ملک (یا مال) بدو نباید صورت پذیرد (همانجا). این موارد از یک کتاب قانون نامه رسمی، جای چون و چرا باقی نمی‌گذارد. همین طور است مواردی که در روایات موبد بزرگ زرتشتی همیت (اِمید) پسر اشو وهشت مذکور است (این موارد را پیش‌تر دمناس ترجمه و تفسیر کرده بود. اما خود کتاب را نزهت صفائی اصفهانی در ۱۹۸۰ در کمبریج (ماساچوست) چاپ کرد. شکی هم در مقاله زناشویی ساسانی از آن بهره گرفته بود). یکی از پرسش‌ها در پاسخ به این مسئله است که در مورد پسری که تعهد به ازدواج با خواهرش کرده است یا توصیه پدر و مادر را برای آن کار پذیرفته اما از انجامش سر باز زده است چه باید کرد؟ (پرسش ۲۲- اصفهانی، ص ۱۵۵ تا ۱۵۸). پرسشی دیگر مربوط است به اینکه اگر مردی خواهر یا مادرش را به زنی کرد با اینکه امیدی برای بارگرفتنشان نبود آیا ثواب خوئیتوک دس شاملشان می‌شود یا نه؟ و پاسخ این است که بلی می‌شود (پرسش ۲۸- اصفهانی، ص۱۹۳ تا ۱۹۶). پرسش دیگر مربوط است به اینکه اگر کسی خوئیتوک دس کرد ولی بعد بر اثر پیری یا بیماری از عهده انجام وظایف بر نیامد چه باید کرد؟ (پرسش ۳۰- اصفهانی، ص۲۰۳ تا ۲۰۶). این موارد، و مواردی که شکستن پیمان خوئیتوک دس را گناه می‌داند، ثابت می‌کند که در نظر این مفسران آخر دوره ساسانی، ازدواج با محارم حسن بوده است (بسنجید با داوری وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۰). حتی بعد از سقوط ساسانیان هم علمایی بوده‌اند که از خوئیتوک دس [ازدواج با محارم] را می‌فهمیده‌اند و از آن به شدت دفاع می‌کرده‌اند در حالی که عده‌ای دیگر با آن آشکارا مخالفت داشته‌اند. مشروح‌ترین این مرافعه‌ها در کتابی از روایات (یا فتوا‌ها) آمده است که نسخه خطی آن از سده شانزدهم میلادی است، اما دستورات طرح شده در آن تعلق به خیلی پیش‌تر دارد (ه‌مان منبع، ص۴۱۴ و بعد). وست خلاصه‌ای از آن به دست داده است که ما لب مطالبش را می‌آوریم (در اینجا هم از برای تاکید مطالب مهم، بعضی جملات را با حروف درشت‌تر می‌آوریم): بهترین کاری که یک کافر می‌تواند بکند در آمدن به دین بهی است (یکی از بهترین دلیلهایی که پذیرفتن افراد نازرتشتی در جامعه بهدینان هنوز مرسوم و مقبول بوده است.) و بهترین کاری که یک بهدین می‌تواند بکند شکستن دیوان از راه خوئیتوک دس است. خود اهورمزدا نیز چنان کرده بود زیرا زمانی که زرتشت به پیشگاه او رسید و امشاسپندان را نزد او دید، اسپندارمذ را دید که دستی به گردن او داشت و چون دلیل پرسید، اهورمزدا پاسخ داد: [این اسپندارمذ است که دختر من و کدبانوی جهان آسمانی من است و مادر موجودات]. زرتشت گفت: [وقتی در دنیا این چیز‌ها را می‌گویند، خیلی آشفتگی بر می‌انگیزد. چگونه است که تو،‌ای اهورمزدا، خودت هم در این باره همان‌ها را می‌گویی؟] اهورمزدا پاسخ داد: [ای زرتشت: این خود می‌بایستی برای مردم نیکو‌ترین نعمت‌ها بنماید! باری وقتی نخستین آفریدگانم مشی یه و مشی یانه آن را انجام دادند، شما نیز می‌بایست آن را انجام دهید! زیرا اگر چه مردمان از چنان رسمی روی گردانیده‌اند، نمی‌بایست، روی گردانند (چه خوشبختی‌ها همه در نزدیکی و هم خونی است و همه بلایا بر سر مردمان از آنجا می‌آید که مردان غریب می‌آیند و زنان (بهدین) را می‌گیرند) (و همواره دختران ما را از راه به در می‌برند) (اشاره است به فرود زرتشتیان در میان جماعتهای مسلمان و یا مسیحی، آن چنان که مثلا در سیره شیخ ابو اسحق کازرونی می‌بینیم که از خانواده‌های زرتشتی برخاست و در سده چهارم بیشتر مردم کازرون را با کوششهایی خیره کننده مسلمان کرد.) (و ثواب خوئیتوک دس چنان است که جادوگر را هم از اعدام نجات می‌بخشد). [در یکی از گفته‌های دینی آمده است که اهورمزدا چهار کار نیکو به زرتشت توصیه کرد... چهارم خوئیتوک دس با او که وی را‌زاده است، یا با دختری یا با خواهری... زمانی که سوشیانس پدید آید، همه مردمان خوئیتوک دس می‌کنند و همه دیوان از معجزه خوئیتوک دس نابود می‌شوند.] در توضیح مطلب آمده است که انواع یاد شده خوئیتوک دس شامل برادران و خواهران ناتنی و یا دختران نامشروع هم می‌شود (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۷). و باز ضمن قصه‌ای دراز و ساده لوحانه اعتراف می‌شود که جمشید چون مست بود با خواهر خود خوابید، ولی بلافاصله نیکوییهای خوئیتوک دس با عالیترین اوصافی بازگو و ثواب آن بهشت خرم باشد، وعده داده شده است و در عوض دوزخ به کسی وعده گشته است که دیگران را از خوئیتوک دس باز می‌دارد، زیرا [آنچه دیگران گناهی شنیع می‌دانند در قانون ما طاعتی مزدایی است] (ه‌مان منبع، ص۴۱۷ تا ۴۲۶٫ باز اینجا هم گواه اعتراض مردم به فتوایی ناپذیرفتنی هستیم). [این هم در دین آمده است که: زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به نظر من این کاری است ناخوب (وَدو) که می‌کنند؛ و خیلی شک برانگیز است که من باید خوئیتوک دس انجام دهم چنانکه گفتی در میان انسان‌ها کاملا رایج است، (اهورمزدا پاسخ می‌دهد که این کار مایه تکامل همه چیز و لازم است.)]. هیچ یک از شواهد ما این گونه صریح حقیقت را بیان نکرده است: مردم به هیچ روی به فتوای روحانی خشک مغزی که چنان کاری را روا می‌دانسته است، اعتنایی نداشته‌اند، و همانطوری که وست متذکر شده است، استناد او به این روایت و آن سند دینی بیهوده است چون که هیچ کدام از مآخذ ادعایی او درست نیست (این داوری وست است:‌‌ همان منبع، ص۴۱۹ و بعد، و ص۴۲۷ و بعد). به همین دلیل در روایات پارسی، که در سده هفدهم نسخه برداری شده است، خوئیتوک دس اصلا معنی ازدواج با محارم نمی‌دهد، بلکه موبدان ایرانی در فتواهایی که برای زرتشتیان هند نوشته‌اند، خوئیتوک دس را عملی پر ثواب دانسته‌اند اما آن را [پیوند میان عموزادگان و خاله زادگان] معنی کرده‌اند. و در پاسخ سوالی که روابط خانوادگی در خوئیتوک دس چگونه است، گفته‌اند: پیوند میان زادگان برادران و خواهران با هم بسیار خوب است. به عبارت دیگر، خوئیتوک دس به معنی زناشویی خویشاوندان با هم است و بس (ه‌مان منبع، ص۴۲۷ تا ۴۳۰).

ازدواج با محارم در ایران باستان، افسانه سرایی خاورشناسان ( بخش سوم ) ( بخش سوم ) شواهد تمثیلی و افسانه‌ای یک دسته از شواهد کتبی ما درباره خوئیتوک دس عبارت است از مواردی که برای ازدواج با محارم در میان ایزدان و یا موجودات و افراد افسانه‌ای آورده‌اند و هدف از ذکر آن‌ها اثبات جایز بودن چنان ازدواجهایی در میان انسان‌ها بوده است. تعداد این گواهی‌ها در مقایسه با شواهد کلی بسیار کم و آنچه به نظر ما رسیده به شرح زیر است: در تفسیری از یسنا که در دوره خسرو انوشه روان نوشته‌اند، آمده است که اورمزد با دختر خود اسپندارمذ خوئیت ودثه (پهلوی: خوئیتوک دس) کرد. گیومرتن (گیومرت) از این زناشویی زاد و خود با اسپندارمذ جفت آمد و نخستین مرد (مشی یه، مرتیه، مرد) و نخستین زن (مشی یانه، مرتیانه) از آن‌ها به بار آمدند و از ازدواج آن دو مردمان پدیدار شدند (ه‌مان منبع، ص ۳۹۱). در یک کتیبه آرامی از دوره هخامنشی [دین مزدیسنی] به بانویی تشبیه شده است که هم خواهر و هم همسر بعل (معادل اورمزد) است (بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۲، ص۲۷۵، با مراجع)، و در داستان سه موعود زرتشتی هم اثر چنین ازدواجی را باز جسته‌اند (ه‌مان منبع، ج۱، ص۲۸۵). همچنین آورده‌اند که جمشید با خواهر همزادش زناشویی کرد و فریدون با دختر خود؛ و منوچهر از زناشویی خواهر و برادری به بار آمد (این داستان جمشید در ودا‌ها هم آمده است و بنابراین بسیار قدیمی است. به علاوه کلیه این مطالب در تاریخهای اسلامی مثل طبری، مسعودی و مقدیسی هم آمده است). و ارداویراز (که در سنت از احیا کنندگان دین مزدیسنی است) هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود، در آسمان دوم روان کسانی را دید که خوئیتوک دس کرده بودند و کامرانی جاودانی یافته بودند. باز در یادگار زریران (که اصلا به شعر و از دوره اشکانی بوده است) آمده است (گشتاسپ می‌گوید، هوتس، که مرا خواهر و زن است. یادگار زریران، تدوین و ترجمه بیژن غیبی، بیلفلد آلمان، ۱۹۹۹ ص ۲۲) که گشتاسپ همسر خواهر خود هئوتسا (خوتوس) بود. در شاهنامه و کتب دیگر آمده است که همای دختر بهمن زن او شد و داراب را از او زاد (بهمن پسری داشت ساسان نام و: دگر دختری داشت نامش همای هنرمند و با دانش و نیک رای همی خواندندی ورا چهر زاد ز گیتی به دیدار او بود شاد پدر در پذیرفتنش از نیکوی بدان دین که خوانی همی پهلوی همای دل افروز تابنده ماه چنان بد که آبستن آمد ز شاه… به بیماری اندر بمرد اردشیر (بهمن) همی بود بی‌کار تاج و سریر همای آمد و تاج بر سر نهاد یکی راه و آیین دیگر نهاد… نهانی پسر زاد و با کس نگفت همی داشت آن نیکویی در نهفت (شاهنامه، ج۶، ص۳۵۱ تا ۳۵۵- چاپ مطلق، ج۵، ص۴۸۳ تا ۴۸۸-). یک جا در شاهنامه داریم (شاهنامه، ج۶، ص۱۲۰، بیت ۷۹۴ و ۷۹۵- چاپ مطلق، ج۵، ص۱۵۰، بیت ۸۰۰ و ۸۰۱- گشتاسپ پس از بازگشتن از رزم ارجاسپ به فیروزی: چو شاه جهان باز شد باز جای به‌پور مهین داد فرخ همای (عجم را چنین بود آئین و داد!) سپه را به بستور فرخنده داد در نسخ شاهنامه مصرعهای بیت دوم را پس و پیش کرده‌اند. صورت کنونی از ماست. متن بُنداری تصحیح ما را تایید می‌کند: و زوج ابنته همای من ابنه اسفندیار علی المله الفهلویه، که نشان می‌دهد مسئله ازدواج همای و اسفندیار است که- رسم عجم- بوده، نه دادن سپاه به بستور!) که همای خواهر اسفندیار و همسر او بود (مسلم است که مآخذ اصلی- ازدواج همای با خویشاوندش- را داشته است و از آن یکی ازدواج همای با گشتاسپ را دریافته است، دیگری با اسفندیار و سومی با بهمن. این چنین است که افسانه‌ای مایه افسانه‌های دیگر می‌شود). داستان ویس که همسر برادرش ویرو بود ولی به رامین عشق می‌ورزید بسیار مشهور است (اصل این داستان هم به زمان اشکانیان باز می‌گردد- رک. می‌نورسکی، ویس و رامین: داستانی اشکانی- برای نص موضوع رک. بالا‌تر، پانوشت). و قصه سودابه زن کیکاوس که بر ناپسری خود سیاوش عاشق شد و برای فریفتن او خواهرانش را به وی پیشکش کرد (شاهنامه، ج۳، ص۱۴ و بعد. چاپ مطلق، ج۲، ص۲۱۱ و بعد). همه جا رایج است. از آنجا که این‌ها همه موارد افسانه‌ای است، به هیچ یک اعتمادی نمی‌توان کرد، فقط می‌توان گفت که در اندیشه مردمان چنین ازدواجهایی مبنایی داشته است و آن قیاس با شواهد واقعی تاریخی می‌بوده است. موارد معین تاریخی من سرتاسر تاریخ ایران را بار‌ها زیر و رو کرده‌ام و حدود پنجهزار سند یونانی و رومی و سریانی و چینی و عربی و فارسی و پهلوی و اوستایی و فارسی باستان را نقطه به نقطه خوانده‌ام و از میان آن‌ها فقط پانزده مورد معین تاریخی یافته‌ام که شخصی به ازدواج با محارم روی آورده است. هشت تای آن به دوره هخامنشی تعلق دارد، سه تا به دوره اشکانی و چهار تا به دوره ساسانی. در اینجا این موارد را می‌آورم و بعد به مطلب دیگر یعنی توضیح علل چنین ازدواجهایی و نتایج حاصل از چند سوء تعبیر می‌پردازم. به گفته هرودت کمبوجیه بر خلاف قوانین پارسی با دو خواهر خود پیمان زناشویی بست (یکی هئوتسا و دیگری که نامش را نبرده است) (کتزیاس که این داستان را به اشاره آورده است نام او را رکسانا- رئوخشنه – یا روشنک آورده است: شهبازی، کورش بزرگ، ص۳۲۵، یادداشت ۱۹). و داریوش بزرگ فرَتَه گونَه دختر برادر خود اَرتانَه را به زنی گرفت (هرودت، تاریخ، ج۷، بند ۲۲۴). به ادعای کتزیاس داریوش دوم خواهر خود پروشات را به زنی داشت (کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۱۵- الف. یاکوبی، ص ۴۹۶). و به گفته پلوتارخ اردشیر دوم با دو دختر خود زناشویی کرد (زندگانی اردشیر، بند ۲۷). همچنین گفته‌اند که تری تخمه از سرداران پارسی با خواهر خود رئوخشنه (روشنک) زناشویی کرد (کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۵۵٫ یاکوبی ص۴۷۱). و اردشیر سوم با خواهر خود هئوتسا (پلوتارخ، زندگانی اردشیر، بند ۲۶). و سرانجام اینکه داریوش سوم (کلیه مآخذ درباره او را در کتاب برو، Berve، زیر شماره ۷۲۱ خواهید یافت) همسر خواهر خود استاتیرا (بعضی از مورخان حتی خود داریوش را هم‌زاده ازدواج خواهر و برادر می‌دانند: برو، شماره ۷۱۱) بود و یکی از سرداران او مادر خود را به زنی داشت (کنتوس کرتیوس، تاریخ اسکندر، ج۸، فصل ۲، بند ۱۹). برای دوره اشکانی نیز موارد معینی سراغ داده‌اند. مثلا ادعا کرده‌اند فرهادک (فرهاد پنجم) پسر فرهاد چهارم و کنیز ایتالیایی او موزا (Musa) با مادر خود ازدواج کرد (منابع در باب موزا در کتاب کاراس- کلاپرُت، ص ۱۵). در یک گزارش نجومی به زبان بابلی و خط میخی مربوط به سال ۲۳۶ تاریخ سلوکی (برابر با ۷۵ ق م) این گونه آمده است (ساکز- هونگر، ص۵۰۷): [[نوشته شد] در سال ۱۷۲ از تاریخ اشکانی [که برابر است با] ۲۳۶، در عهد ارشک شاه و اسپبرز (Ispubarza) ملکه و خواهر او]، چنانکه گفتی شاه اشکانی خواهر خود را به همسری پذیرفته بوده است. همچنین یک طومار اشکانی به زبان یونانی که در اورامانِ کردستان یافته‌اند با این جمله آغاز می‌شود (می‌نز، طومار اشکانی از اورامان کردستان، ص۲۸ و ۳۱): [در عهد فرمانروایی شاه شاهان، ارشک، نیکوکار، دادگر، نامدار و یونان دوست، و [آنِ] ملکه، سیاکَه (Siace)، که هم همسرش است و هم خواهرش از سوی پدر، و آریازاته (Aryazate) … دختر پادشاه بزرگ تیگران که نیز همسرش است، و آزاته (Azate)، همسر [شاه] و خواهر او از سوی پدر، در سال ۲۲۵ در ماه اپلئیوس (Apellaeus) … این سند در پیش گواهان نوشته آمد.] در اینجا چنان می‌نماید که پادشاه اشکانی سه زن داشته است که دو تای آن‌ها خواهران او بوده‌اند (این تعبیر عمومی است و از‌‌ همان زمان چاپ مقاله می‌نز پذیرفته شده است). از دوره ساسانی موارد معدودی داریم. در کتیبه سه زبانه شاپور یکم بر دیوار بنای هخامنشی در نقش رستم (که به غلط به کعبه زرتشت مشهور شده است) آمده است که شاپور برای عده‌ای آمرزش خواست و به گروهی خیریه بخشید. در میان آنان از [دینَک، ملکه ملکه‌ها] یاد شده است که [خواهر شاه اردشیر] بود، و از [دخترمان ملکه ملکه‌ها آدُر اناهید] سخن رفته است. این تعاریف باعث شد که عده‌ای دینک را خواهر و همسر اردشیر بدانند و آدر اناهید را دختر و همسر شاپور (من جمله ماری لوئیز شومان در مقاله در باب چند زن نامبرده شده در کتیبه سه زبانی شاپور یکم بر کعبه زرتشت، و هینتس، در کتاب یافته‌ها و پژوهشهایی از ایران کهن، ص ۱۲۴ و بعد). اما چنان که ماریق، هارماتا و ژینو نشان داده‌اند این انتساب‌ها از مقوله خیال‌پردازی است (رک. آدر اناهید، به قلم فیلیپ ژینو در دانشنامه ایرانی، ج۱، ص۴۷۲). همچنین گفته‌اند بهرام چوبینه با خواهر خود گردیه ازدواج کرد اما آن هم ممکن است ناشی از سوءتفاهم باشد (طبری، تاریخ، ج۱، ص۹۹۸: و کانت لبهرام اخت یقال ل‌ها کردیه من اتم النساء و اکملهن و کان تزوجها… این مطلب در منابع دیگر نیامده است و به نظر ما این ازدواج از سوءتفاهم یک راوی پیدا شده. یکی از سرداران ایران در زمان هرمزد چهارم بهرام پسر سیاوش [بهرام سیاوشان] بود که به همراه بهرام چوبینه به جنگ با [ترکان] [هیاطله] فرستاده شد [شاهنامه، چاپ مسکو، هشتم، ص۳۶۹] و به همراه او هم بشورید [ه‌مان، ص ۴۰۷ تا ۴۱۳] و بعد از جلوس بهرام به دنبال خسرو رفت اما از خال او بندوی فریب خورد و خسرو به روم گریخت و خود بندوی در جامه او گرفتار شد. بعد‌ها همین بهرام سیاوشان از ماجرا بو برد و قضیه را به بهرام چوبینه گفت و او هم بهرام سیاوشان را با تدبیری ماهرانه کشت [ه‌مان، نهم، ۶۳ تا ۶۵]. اکنون باید دانست که زن بهرام سیاوشان خواهر بهرام چوبینه بوده است [نولدکه، تاریخ طبری، ص۲۸۲ یادداشت ۱، به نقل از تاریخ ابن بطریق]. اگر چه نام این خواهر را نبرده‌اند، اما از همه قراین برمی آید که وی‌‌ همان گردیه مشهور می‌بوده است که شاید به همین دلیلِ کشته شدن شوهرش، با بهرام چوبینه ناسازگار [به دل با برادر چو بیگانه شد: شاهنامه، هشتم، ص ۴۱۷، بیت ۱۶۷۶] و بعد‌ها هم زن خسرو پرویز شد. شاید در اصل روایت، چنین آمده بوده است که [گردیه زنِ بهرام بود] و در آنجا، سخن از بهرام سیاوشان بوده است نه بهرام چوبینه. بعد‌ها ظاهرا این روایت دست به دست گشته و تحریف شده است). اما به صراحت نوشته‌اند مهران گشنسپ از بزرگان دربار خسروپرویز با خواهر خود پیوند زناشویی داشت که پس از قبول دین نصاری، او را طلاق گفت (هُفمان، ص۹۵). و ادعا کرده‌اند که یزدگرد دوم در هشتمین سال پادشاهی خود [دختر خویش را که به همسری گرفته بود بکشت] (ه‌مان منبع، ص ۵۰). و کواذ (قباد) دخترش سامبیکه را به زنی کرد و از او کاوس‌زاده شد (مارکوارت، ایرانشهر، ص۱۳۰، یادداشت۶. نیز کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۳۷۷ و بعد؛ بسنجید با پایین‌تر). نقد شواهد (باری دیگر یاد آور شویم که [انتقاد منابع] با [فله‌ای رد کردن منابع] فرق می‌کند. بسیارند نویسندگانی که با جملاتی چون [بیگانگان که از آداب و رسوم ایرانی بی‌خبر بوده‌اند] و یا [دشمنان ایران که ما را می‌خواسته‌اند خوار کنند] و یا [بیگانگان که معانی اصطلاحات اوستایی را نفهمیده‌اند] همه منابع را به عنوان [موارد اتهام] و [غرض ورزی] مردود شمرده‌اند. اما این گونه ردیات جز استهزا برای ما چیزی به بار نیاورده بوده است. این مقاله نخستین کوشش تحقیقی برای ارزیابی این موضوع است و در نوع خود سابقه‌ای ندارد]. هر کس که این شواهد بیگانگان و خودی‌ها را خوب وارَسَد در می‌یابد که مطالب آن‌ها از سه حال خارج نیست: دسته‌ای به کلی عاری از حقیقت‌اند، مانند آن‌ها که [ازدواج با محارم] را رسم شایع می‌دانند. اگر چنان بود، نسل ایرانی در‌‌ همان آغاز خراب می‌شد و فساد اجتماعی از‌‌ همان دوره هخامنشی ادامه روابط خانوادگی را به هم می‌ریخت. این گونه شواهد حاصل اتهامات ناشی از نفرت و دشمنی یکی دو نویسنده مشهور است که دیگران به اعتبار آن‌ها و یا به رقابت با آن‌ها گفته‌هایشان را تکرار کرده‌اند. مثلا نویسنده‌ای که در روم و یا مصر می‌زیسته و از اخلاق و رسوم ایرانیان معاصرش کوچک‌ترین اطلاعی نداشته، سخن مورخی متقدم را حجت می‌دانسته است و چون زیاد رسم نبوده نام مآخذ خود را ببرند، چنان می‌نموده است که گفته تکراری او به واقع سخن بکر و تازه و به عبارت دیگر سند مضاعف است. دسته دوم از شواهد- چه بیگانه و چه ایرانی- مبتنی بر تعبیر چند اصطلاح ایرانی‌اند که درست شناخته نشده‌اند و ما در زیر نمونه‌هایی از آن‌ها را ارائه می‌دهیم. دسته سوم از شواهد دروغ‌پردازی است و ما نمونه‌های آن را هم خواهیم آورد. اما یک دسته معدود، گواه ازدواجهای با محارم است که به واقع رخ داده است، و در آن موارد هم خواهیم دید که هیچ وجهه خاص ایرانیت در آن‌ها نیست بلکه رسمی است بسیار کم سابقه که حالت بدعتِ آن بر رسمیت آن می‌چربد. . ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است این مطلب از سه دلیل واضح می‌شود: اولا تاریخ واقعی ایران چنین رسمی را ناروا می‌دانسته است؛ دوم در چند جا که به صراحت روا بودن آن توصیه شده است، پیداست که آشکارا علیه خواست مردم فتوا داده شده است، و سوم خود واژه حقوقی و رسمی که برای این کار به کار برده شده است، یعنی خوئیت ودثه (خوئیتوک دس) [زناشویی در خود دوده] یا [زناشویی میان خویشاوندان] معنی می‌دهد، همچنانکه در میان بسیاری از جهانیان هم مرسوم و ستوده است. شکی نیست که نخستین شاهد تاریخی این چنین ازدواجی، به زنی گرفتن کمبوجیه هخامنشی هر دو خواهرش راست. هر کسی داستان این ازدواج را به دقت بخواند یقین می‌آورد که خود کمبوجیه آغاز کننده این رسم بوده است و ایرانیان با آن به کلی بیگانه بوده‌اند و اگر هم کسی دیگر این کار را کرده است، به تقلید از کمبوجیه بوده است. داستان کمبوجیه به نقل از هرودت یونانی که دو نسل بعد از او می‌زیست، بدین گونه است (هرودت، تاریخ، کتاب سوم، بند۳۱ و بعد. تفسیر آن در شهبازی، کورش بزرگ، ص۴۱۲ تا ۴۱۴): پس از کورش بزرگ پسر بزرگ او کمبوجیه به پادشاهی نشست. وی مردی بود خودسر و کینه جو و بسیار سنگدل. اول کاری که کرد این بود که تنها برادر خود بردیه (برزو) را که جوانی دلاور و ستوده بود پنهانی کشت تا مبادا روزی بر او بشورد و پادشاهی را از او بگیرد، بعد هم به خواهر خود هئوتسا دل باخت و بر آن شد که او را به همسری بگیرد. [یک چنین زناشویی برای آزادگان ایرانی پیشینه نداشت]. [کمبوجیه ناچار شد قانون پارسی را بشکند تا بر خواست خود دست یابد]. (لازم است که خوانندگان به این دو جمله دقت کنند). یکی از وظایف پادشاه ایران این بود که در کارهای مهم با [داوران شاهی] و [نژادگان ایرانی] رای زند و از آنان راهنمایی خواهد. [داوران شاهی] هفت تن از آزادگان بودند که برای مشورت دادن به شاه و بازداشتن او از کارهای زیانبار برگزیده می‌شدند و تا هنگامی که گناهی از آنان سر نزده بود جاه و ارجشان به جای می‌ماند. کمبوجیه که از دل باختن به خواهر خود نزد ایرانیان شرم داشت [داوران شاهی] را گفت تا نگاه کنند و ببینند که آیا قانونی هست که زناشویی برادری را با خواهر خود روا داند یا نه. داوران که مردانی پاک و ناموس خواه بودند ولی از زود خشمی و تندخویی کمبوجیه آگاهی داشتند خواستند بی‌آنکه قانون پارسی را به دروغ بیالایند خود را از خشم کمبوجیه دور دارند. پس بدو چنین گفتند: [قانونهای ایرانی را نیک نگریستیم، هیچ قانونی نیست که زناشویی برادری را با خواهرش روا داند، لیکن قانونی هست که گوید شاه ایرانی در انجام دادن هر چه دلپذیرش آید آزاد است]. چنین بود پاسخ خردمندان و قضات شاهی. و کمبوجیه بی‌درنگ هئوتسا را به زنی گرفت، اما چندی بعد دومین خواهر خود را که [نامش رئوخشنه، روشنک بود] هم به همسری در پذیرفت و بدینسان راه را برای خودسران بعدی تاریخ باز کرد، و همین که این رسم زشتی خود را نزد کسانی مثل او از دست داد، تکرارش بی‌مانع شد ولی همه آنان فراموش کردند که [هیچ قانون ایرانی] که چنان ازدواجهایی را روا داند، وجود نداشت، و کمبوجیه، که فرهنگ عیلامی گرفته بود، نیز به پیروی از رسمی عیلامی چنین [بدعتی] را گذاشت (برای تقلید کمبوجیه از عادات عیلامیان رک. مقاله اپن‌هایم، Oppenheim، ص۵۵۷ و ۵۵۸، که بر سندی بابلی متکی است که به موجب آن کمبوجیه در معبد نبوی بابل، با لباس عیلامی ظاهر شد و مایه نگرانی و دلچرکی بابلیان گردید. از تاریخ عیلام می‌دانیم که یکی از ملکه‌های آنجا با دو برادر خود ازدواج کرد: هینتس، جهان از یاد رفته عیلام، ص۹۱). کسی که تاریخ ایران را به دقت می‌خواند به مطالب دیگری بر می‌خورد که نتیجه بالا را تایید می‌کند. بیش از یکصد و بیست نویسنده یونانی و رومی و سریانی و یهودی و ارمنی همزمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بوده‌اند، و از میان آنان چند نفر آداب و رسوم و قوانین ایرانی را به خوبی می‌شناخته و توصیف کرده‌اند. این چند نفر عبارتند از هرودت، گزنفن، افلاطون، ارسطو، استرابن، آمیانوس مارسلینوس، پروکوپیوس، نیتوفیلاکتوس، و از میان یهودیان اِستِر و نِحمیا؛ ولی هیچ کدام از آنان نگفته‌اند که ازدواج با محارم در ایران رسم بوده است (هرودت فقط از داستان کمبوجیه و آن هم به صورتی که دیدیم یاد می‌کند). اگر چنان رسمی در ایران [شایع] بود، محال بود این نویسندگان از آن بی‌اطلاع بوده باشند. از این‌ها قاطع‌تر، وضعیت متون زرتشتی است. در گاتا‌ها و اوستای اصیل که اصلا یادی از خوئیت ودثه نیست. در اوستای متأخر و کتب و روایات بعدی هم تا برسیم به آخر دوره ساسانی، هیچ خبری از اینکه خوئیت ودثه به معنی ازدواج با محارم بوده باشد نمی‌بینیم. فقط در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی شواهد انکار ناپذیر داریم که عده‌ای چنان ازدواجهایی را ستوده می‌دانسته‌اند و عده‌ای بسیار نکوهیده. وقتی لابه لای روایات دقت می‌کنیم خوب می‌بینیم که آن گروه که [خوئیت ودثه] را به معنی [ازدواج با محارم] گرفته‌اند معدودی روحانی بوده‌اند که می‌ترسیدند زرتشتیان با ازدواج با خارجیان به نابودی بگرایند. در آخر دوره ساسانی در نقاطی از ایران مسیحیت و مانویت به قدری رایج شده بود که جامعه‌های کوچک زرتشتی در جایهای دور افتاده در معرض اضمحلال بودند و خطر ازدواج با بیگانه به اندازه‌ای موبدان را ترسانیده بود که در آن دوره معنی [ازدواج با محارم] را برای خوئیت ودثه تراشیدند و آن را بر ازدواجهای خیالی اهورمزدا با اسپندارمذ و مشی یه با خواهرش و جز ان استوار کرده‌اند. وقتی هم اسلام در رسید موضوع حاد‌تر شد و [نگهداری خون و تخمه و‌نژاد] بر همه چیز برتری گرفت و موبدانی چند به رغم اعتراض شدید مردم (چنان که در شواهد بالا دیدیم) [ازدواج با محارم] را توصیه‌ای الهی قلمداد کردند تا از نابود شدن گروههای کوچک زرتشتی در اینجا و آنجا جلوگیری کنند (به همین دلیل است که جمله: من به دین مزداپرستی سوگند پیروی می‌خورم، که حملات را باز می‌دارد، که اسلحه را بیکار می‌دارد، که خوئیت ودثه را بر پا می‌دارد، در سوگند تعهد دینی [فرورانی] زرتشتی [برای آن رک. بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۱، ص ۲۵۳ و ۲۵۴] بدین صورت دستخورده می‌نماید و ظاهرا جمله [که خوئیت ودثه را بر پا می‌دارد] اضافی است [بسنجید با داوری بویس،‌‌ همان منبع، ص ۲۵۴، یادداشت ۲۴). هر کس اعتراضهای مندرج در دینکرد و روایات را از میان [توصیه‌ها] بیرون بکشد (کاری که ما با درشت نشان دادن آن‌ها کردیم) به خوبی در می‌یابد که موبدان معدودی که قصد الهی کردن آن گونه ازدواج‌ها را داشتند، به جایی نرسیدند و با خشم و نفرت زرتشتیان روبرو شدند. واضح است که اگر آن رسم به رضایت مردم روا می‌بود دیگر لزومی نداشت آن همه دفتر و دستک دینی و فرضیات آسمانی برایش درست کنند تا برای مردم پذیرفتنی شود. خود‌‌ همان توضیحات، نشان نپذیرفتن و رواج نداشتن چنان ازدواجهایی است (چنین است داوری وست، متون پهلوی، ج ۲، ص۴۲۷ تا ۴۳۰ و گرای، مقاله زناشویی، ص ۴۵۹). اکنون اگر به چند مورد از ازدواج با محارم در دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی بنگریم، مردود بودن آن‌ها در نظر مردم روشن می‌شود. پیش‌تر بدعت کمبوجیه را شرح دادیم. اکنون بنگرید که پلوتارک (به نقل از کتزیاس) می‌گوید مادر اردشیر دوم او را واداشت با استاتیرا دختر خود جفت آید و [به قانون و عقاید یونانیان اعتنایی نداشته باشد]، قانون و عقاید یونانی در اینجا اصلا موردی ندارد یعنی پروشات اصلا لازم نبوده است خاطرِ پسرش را از [عقاید و قوانین یونان] آسوده کند. نه یونان در کار اردشیر نفوذی داشت و نه یونانیان زیردست اردشیر بودند که خاطر ایشان را نگه دارد و [کار مردم ناپسند] خود را برایشان توضیح دهد. آنچه در مأخذ پلوتارک آمده بوده است [عقاید و قوانین] بوده است و بس. یعنی مادر اردشیر به او می‌گوید: [تو شاهی، هر چه می‌خواهی بکن. دختر خود را هم به زنی بگیر، و به عقاید و قوانین اعتنایی نداشته باش.] این [عقاید و قوانین] عقاید و قوانین ایرانیان بوده است که پروشات هم مثل کمبوجیه می‌خواهد نادیده بگیرد، و این خود دلیل بزرگی است بر اینکه عقاید و قوانین ایرانی مخالف چنان ازدواجهایی بوده است. در تایید این استنتاج یاد آور می‌شویم که آگاثیاس هم از تنفر اردشیر دوم از رابطه‌ای این چنانی گواهی می‌دهد (تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۳). یکی دیگر از دلایلی که ثابت می‌کند چنان ازدواجهایی دور از عرف و [قوانین] ایران بوده است. اظهار صریح دینکرد سوم است که اعتراف می‌کند: [قانون در مورد آن رسم بعد‌ها گفته است: آن را به کار نگیرید!] اگر چنین چیزی در قانون ایرانی نبود، لازم نمی‌شد برای به کار گرفتن عمل مخالفش آن همه دلیل و برهان بتراشند. پس بدین نتیجه می‌رسیم که حتی در اوج زمانی که مسئله ازدواج با محارم را عده معدودی تجویز می‌کرده‌اند، عده زیادتری فریاد می‌کشیده‌اند که: [زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به نظر من این کاری است ناخوب که می‌کنند، و برای من جای شک فراوان است که بایستی خوئیتوک دس کنم چنانکه گفتی در میان انسان‌ها کاملا رایج است]. تناقض چنین اعتراض واضحی با گفتارهای چند عالم زرتشتی هوادار ازدواج با محارم این اندیشه را پیش می‌آورد که چون این گونه ازدواج‌ها اصلا در قانون و عرف زرتشتی سابقه نداشته است، چند مانوی و مزدکی جان به در برده که خود را در زمره موبدان زرتشتی در آورده بوده‌اند (همچنانکه در دوره اسلامی در میان جاعلان حدیث و روایات کسانی بودند که برای خراب کردن ایمان مردم به عنوان راوی و محدث افسانه‌هایی می‌بافتند که مستند نبود. توجه شود که مزدک خود را [موبد موبدان] و زنده کننده آیین زرتشت می‌دانسته است: نظام الملک، سیرالملوک، طبع ه. دارک، تهران، ۱۳۴۶، ص۲۵۷ و ۲۵۸)، (می‌دانیم که زندیقان ادعا می‌کرده اندکه می‌خواهند دین مزدایی را به حالت پاک اولیه‌اش برگردانند!) (به همین دلیل است که مانی و مزدکیان را [زندیق] یعنی [مُفَسر، خودسر دینی] می‌خوانده‌اند) و قوانین تباه و فساد آور خود را در قالب تعبیر و تفسیر دینی (زند) به خورد جامعۀ آخر دوره ساسانی داده‌اند (باری دیگر تاکید کنیم که کلیه شواهد صریح ایرانی، از دوره آخر ساسانی به بعد مانده است) همراه با عده دیگری که آن‌ها هم از اضمحلال جوامع دور افتاده و کوچک زرتشتی در میان مسیحیان و بعد مسلمانان در بیم افتاده بودند، بدان عقاید تن در داده‌اند و از قول اهورمزدا ساخته‌اند که: [شما نیز می‌بایست آن را [ازدواج با محارم را] انجام دهید! زیرا اگر چه مردمان از چنان رسمی روی گردانیده‌اند، شما نمی‌بایست روی بگردانید!]. پیش‌تر اشاره کردیم که از پانزده مورد تاریخی که در سرتاسر فقط تاریخ ایران از ازدواج با محارم سراغ داده‌اند چند تا دروغ محض است و فقط چند فقره است که آن‌ها را می‌توان پذیرفت اما نه به مثابه نمونه مرسوم بلکه به عنوان نمونه‌های نامرسوم و غیر طبیعی، که مثالهای آن در میان همه ملل دیده می‌شود و از آن‌ها یاد خواهیم کرد. در اینجا می‌خواهیم دو نمونه از این دروغ پردازی‌ها را باز نماییم. نمونه اعلای این خیال بافی‌ها در یک روایت مسیحی درباره یزدگرد دوم آمده است و آن بدین قرار است که وی در هشتمین سال پادشاهی خود [دختر خود را که به همسری گرفته بود بکشت.] (هفمان، ص ۵۰). مورخان جدید هم این روایت را به عنوان حقیقت می‌پذیرند (مثلا کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۰۷). اکنون بیاییم و آن را بررسی کنیم: یزدگرد دوم پسر بهرام پنجم یا بهرام گور بود، و بهرام گور در آغاز هشتمین سال پادشاهی پدرش‌زاده شد (شاهنامه، ج۷، ص۲۶۶، بیت ۳۰ و بعد، درباره یزدگرد می‌آورد: زشاهیش بگذشت چون هفت سال همه موبدان زو به رنج و وبال سر سال هشتم مه فرودین که پیدا کند در جهان هوردین یکی کودک آمدش هرمزد روز به نیک اختر و فال گیتی فروز هم آنگه پدر کرد بهرام نام از آن کودک خرد شد شادکام)، یعنی در سال ۴۰۷ م، و به هنگام به تخت نشستن در بهار ۴۲۱ م چهارده ساله بود (نولدکه- طبری، ص ۸۵، یادداشت ۴)، و نیز به هنگام مرگ در ۴۳۹ یعنی در سال هیجدهم از پادشاهی خود سی و دو ساله بود (ه‌مان منبع، ص۴۲۳). پس تاریخ زادن یزدگرد دوم را زود‌تر از هفده سالگی پدرش، یعنی (۴۰۷+۱۷) ۴۲۴م نمی‌توان گرفت. بنابراین وقتی یزدگرد دوم به پادشاهی رسید حداکثر (۴۲۴- ۴۳۹) پانزده ساله بود و در سال هشتم از پادشاهی خود حداکثر بیست و سه سال داشت. پس چگونه می‌توانست در آن موقع دختر خود را به همسری گرفته بوده باشد و بعد هم از او زده شده باشد به طوری که او را بکشد؟ این خیالبافی محض است. نمونه دیگری از این نوع دروغ پردازی‌ها داستان ازدواج کواذ (قباد) است با دختر خود. تئوفانس بیزانسی می‌گوید که کاوس پسر کواذ و برادر بزرگ انوشه روان از ازدواج کواذ و دخترش سامبیکه به وجود آمده بود (به نقل مارکوارت از وی، ایرانشهر، ص۱۳۱ و ۱۳۲، یادداشت ۶). اما مارکوارت ثابت کرده است که چنین امری از نظر زمان بندی تاریخی درست نیست. از سوی دیگر طبری گفته است کواذ را خواهرش، از زندان فراری داد (طبری، تاریخ، ج۱، ص۸۸۷)، ولی پروکوپیوس بیزانسی می‌گوید این کار را همسر کواذ کرد (تاریخ جنگ ایران، ج۱، بند ۶) و مورخ جدید با سر هم کردن این‌ها می‌گوید کواذ را خواهرش، که همسرش بود، فراری داد! (مارکوارت، همانجا. کریستن سن، ص۳۷۸).

ازدواج با محارم در ایران باستان، افسانه سرایی خاورشناسان ( بخش چهارم ، بخش آخر ) ( بخش چهارم ، بخش آخر ) [ازدواج با محارم] به ندرت در همه جا روی داده است نمی‌توان انکار کرد که ازدواج کمبوجیه با خواهرانش اتفاق افتاده، اگر چه بر خلاف قانون ایرانی بوده است. باز نمی‌توان انکار کرد که کتب متأخر زرتشتی بر چنان ازدواجهایی صحه گذاشته‌اند گو اینکه درست بر خلاف رسم جامعه توصیه می‌کرده‌اند. به عبارت دیگر، [ازدواج با محارم] به طور بسیار محدود در تاریخ ایران اتفاق افتاده است ولی تاریخ ایران خیلی چیزهای دیگر هم دیده است که نه ربطی به قوانین ایرانی داشته است و نه ربطی به عرف زرتشتی. چنانکه نشان خواهیم داد تعدادی از این ازدواج‌ها بر مبنای تعبیر غلط چند واژه اساسی حقوقی اتفاق افتاده‌اند و در این موارد گاهی خودخواهی وبی اعتنایی فرمانروایان به عرف هم مؤثر بوده است. نمونه‌ای از این کار‌ها ازدواج موزای رومی با پسر کوچکش فرهادک است که در خردسالیِ او انجام شده، چون موزا، کنیزی رومی، به هوس تاج و تختِ فرهاد چهارم افتاد و شوهر را کشت، و به بهانه اینکه پادشاهی میراث پسرش است، تخت و تاج او را گرفت و برای اینکه او را در چنگ خود نگه دارد با او پیوند زناشویی بست (رک. پانوشت پیشین، ژوزفوس می‌گوید این کار خشم نجبای پارتی را به دنبال داشت). آیا این رابطه سیاسی کاری به قوانین ایرانی داشت؟ کمی بعد از این واقعه، امپراتور روم کلودیوس یکم شبی را در بستر خواهرزاده خود به سر برد و فردایش مجلس سنای روم را مجبور کرد ازدواج آن دو را به رسمیت بشناسد! (رک. ویدنمان، Wiednemann، ص۲۴۰) از روی این یک نمونه هوسبازی می‌توان دید که امپراتوری رومی [ازدواج با محارم] را با یک فرمان رواج می‌توانست داد. در تاریخ یونان می‌خوانیم که خدای خدایان زئوس با خواهرش هرا ازدواج کرد (ایلیاد هومر، سرود هفدهم، سطر۱۲۸ و بعد)، و یا اینکه اِلکی نوس با خواهر (ادیسه هومر، سرود هفتم، سطر۵۴) و به روایتی با برادرزاده (ه‌مان کتاب، سرود هفتم، سطر۶۰) خود پیوند زناشویی بست و دیومِدِس با خاله خود همسری کرد (شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۵۹۹). در اولین اسفار تورات به موارد متعدد از ازدواج با محارم بر می‌خوریم بی‌آنکه کوچک‌ترین اشاره‌ای به ناباب بودن آن شده باشد. مثلا در سفر آفرینش به غیر از فرزندان آدم و حوا که با جفت آمدن مردمان زمین را درست کردند، می‌خوانیم که ابراهیم با ناخواهریش سارا زناشویی کرد (سوره ۲۰، آیه ۱۲)؛ نوح دختر برادر خود را به زنی گرفت (سوره ۲۹، آیه ۱۹ و بعد) عمران با عمه‌اش زناشویی کرد و موسی و هارون را یافت (سِفرِ خروج، سوره ۶، آیه ۲۰). فقط در دوره‌های بعدی است که ازدواج با محارم محدود شده است (لاویان، سوره ۱۸) و این محدودیت همانند محدودیت مسیحی است و البته در اسلام نیز کاملا مشخص است (رک. فولی، زناشویی: در مسیحیت، دائره المعارف هیستینگز، ج ۸، ص۳۳۳ تا ۳۴۳). ازدواج با محارم در میان ملل باستانی دیگر هم یافت می‌شود. در میان خاندانهای شاهی مقدونیه و اپیروسی (بالکانی) نشان آن یافت شده است (شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۵۹۹ و ۶۰۰). در میان مصریان قدیم ازدواج خواهر و برادر رواج داشت و تا دوره مسیحیت ادامه یافت (برای زناشویی خواهر و برادر و محارمان دیگر در مصر قدیم و بطالسه رک. دیودور، کتاب یکم، بند ۲۷، فقره ۱؛ [کرنی cerny و می‌دل تن middleton]). پادشاهان یونانی مصر به خصوص این گونه ازدواج‌ها را مقدس می‌شمردند. در میان عیلامیان و نجبای لیسیه (در جنوب غربی آسیای صغیر) هم چنان پیوندهایی قانونی بود (برایعیلامیان رک. بالا‌تر، پانوشت، برای لیسیان رک. بویس، تاریخ دین زرتشتی، روم، ص۷۶). در بین النهرین در میان خانواده‌های بلند پایه عرب پالمیر هم چنین بود (مثلا بر روی سکه‌های مالیخوس [مالک] دوم که ملکه گملیت [جمیله] را [خواهر] خود خوانده است). و کتیبه‌های یونانی از سده نخستین میلادی از شهر دورا اروپوس در سوریه ثابت می‌کند که آنجا هم ازدواج میان خواهر و برادر رواج داشت (اسپونر، خویشاوندی و زناشویی ایرانی، ص۵۴ با مآخذ). در میان بریتانیاییهای باستان، زن متاع مشترک میان مردان بود (دشن گیمن، ص۲۰۷). به گفته استرابن و ارمیا زنا با محارم و با زن دیگران در میان کلتهای ایرلند شیوع داشت (به نقل از شرادر- نهرینگ، ص۶۰۰). حتی لوگائید پادشاه ایرلند مادر خود را به زنی گرفت (دشن گیمن، ص۲۰۷ و بعد). در میان ایرلندیهای قدیم یکی از پادشاهان لَینستِر دو خواهر خود را به زنی داشت (ه‌مان منبع، ص۲۰۸). در میان بالتهای کهن ازدواج با محارم را حدی نبود (شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۶۰۰). و لیتوانیهای باستان نیز با نامادری خود پیوند زناشویی می‌توانستند بست (همانجا). بنا بر این [ازدواج با محارم] خاص قوم خاصی نیست. همه جا نمونه‌هایی داشته است، اما از گواهی هرودت بر می‌آید که در ایران باستان این رسم رایج نبوده است و کمبوجیه به رغم قوانین ایرانی آن را انجام داده است. پس از او هم عده‌ای بدان دست زده‌اند اما هیچ کدام به تایید قوانین نبوده است و خودکامگی بوده است و بس. برای اینکه کسی نگوید این نظریه محتمل نیست مثالی واضح از تاریخ روم شرقی می‌آورم. در سده هفتم میلادی، خسروپرویز امپراتوری روم شرقی را چنان شکست داد که نزدیک بود به زانو درآید. در آن موقع خطیر هرقل قدرت را به دست گرفت و با کمک ارباب کلیسا اعلام جهاد علیه ایرانیان داد و آنان را پس از نبردهای سنگین در هم شکست. این هرقل از [مقدس‌ترین] و [محترم‌ترین] امپراتوران مسیحی به شمار رفته است و هر وقت از او سخن به میان می‌آید، دین داری و خدمت او به عالم مسیحیت هم یاد می‌گردد. اما همین امپراتور [نجات دهنده عالم مسیحیت] و [بازگرداننده دار جانبخش عیسی به اورشلیم] ازدواجی کرد که جهان مسیحیت را به حیرت واداشت. به گفته نیکه فوروس (Nikephoros) بطریق بزرگ قسطنطنیه، که صد و بیست سالی پس از هرقل می‌زیست امپراتور [کاری غیرقانونی کرد که در سنت رومی (مسیحی) غدغن است زیرا با خواهرزاده خود مارتینا پیمان زناشویی بست؛ و وی دختر خواهر خود او، ماریا نام، بود. هرقل از او دو پسر به نامهای فلاویوس و تئودوزیوس پیدا کرد]. نیکه فوروس می‌گوید همه حتی هواداران هرقل بر او سخت خرده گرفتند و بطریق اعظم او را در نامه‌ای نکوهش کرد اما وی اعتنایی نکرد (رک. Nikephoros، Short History، tr. C. Mango، Washington، D. C.، ۱۹۹۰، pp. ۵۳-۵۴). این چنین، خودکامگان روزگار قوانین و عرف را زیر پای می‌گذارده‌اند، و کار آنان را به مثابه قانون دانستن و به حساب قوانین حاکم بر اعمال مردم یک کشور دانستن اصلا درست نیست بلکه زناشویی کمبوجیه و کلودیوس و هرقل و امثالهم را باید [خارق العاده] دانست. تعابیر غلط که مایه اشتباه نویسندگان گشته است با اینکه این همه شواهد کتبی برای ازدواج با محارم در ایران داریم نمونه های واقعی آن چنان محدود است که باید دلیلی برای این خیالبافی نویسندگان پیدا کنیم. یعنی باید پی ببریم که چرا نویسندگان این سان به وفور چنین نسبتی به ایرانیان داده اند در حالی که تعداد واقعی چنان پیوندهایی ناچیز بوده است. به نظر ما سه دلیل برای چنان اشتباهاتی وجود داشته است. یکی شیوع چنان ازدواجهایی در میان ملل دیگر، که باعث می شده است نسبت دادن آن به ایرانیان خارق العاده به نظر نیاید. دوم واقع شدن ازدواج کمبوجیه با خواهرانش که نمونه و سرمشق به دست نویسندگان داده است تا هر گردن فراز تاریخی را که بخواهند با چنان کاری ارتباط دهند و تعجبی هم به بار نیاورد. سوم تعابیر غلطی که چهار اصطلاح حقوقی و اجتماعی پیش آورده است و این اصطلاحات [خویشاوند] و [دختر] و [برادر] و [خواهر] ند که ما یکی یکی آنها را شرح خواهیم داد. برای توضیح مورد سوم باید مقدمه ای در تحول بعضی از واژه ها و اصطلاحات مرسوم بیاوریم تا با قیاس با اصطلاح خوئیتوک دس مشخص کنیم که به معنی ظاهری اعتمادی نیست. در حقیقت یکی از دشواریهای تاریخ باستان تکیه پژوهندگان بر تعابیر عادی و تحت اللفظی واژه های کلیدی است، زیرا واژه ها هم، همانند مردمان، زاده می شوند و تحول می یابند و گروهی از آنان هم می میرند. اگر کسی امروز معنی اصلی [دهقان] را بداند که روزی به خداوند و صاحب ده و یا حتی نجیب زاده فرهیخته اطلاق می شده است (مینوی، دهقانان، مجله سیمرغ، سال یکم، ۱۳۵۲، ص۸ تا ۱۳)، در به کار بردن آن برای کشاورز ساده بی زمین و یا کارگر مزرعه تردید خواهد کرد. همچنین اگر در متنی از هزار سال پیش لشکری را [زره پوش] خوانده باشند، معنی آن با لشکر زره پوشِ امروزی بسیار تفاوت دارد. آن روز با زره و کلاهخود و سپر به جنگ می رفتند و امروز با تانک و توپ و موشک و نقاب ضد گاز. نمونه دیگر واژه [یزدان] است که همه ما هزار سال است که در معنی [خدا] به کار می بریم اما اگر مته روی خشخاش بگذاریم می بینیم که معنی اصلی آن [خدایان] است، چه جمع ایزد با یَزَد می بوده است. باز هم دو نمونه می آوریم: از سده یازدهم عیسوی به بعد اروپاییان به سرداری رهبران و سربازان فرانکی (فرانسوی) به مشرق زمین حمله ور شدند و جنگهای صلیبی را راه انداختند و این آشنایی از همان زمان باعث شد که مشرقیان اروپاییان را [فرنگی] (فرانکی، فرانسوی) بخوانند و چون اروپا در غرب بود کم کم [فرنگی] به معنی غربی شد و امروز حتی امریکاییان را هم فرنگی می خوانیم. یا این که چون در زمان هخامنشیان پادشاهان ایران از [پارس] برخاستند، دولت آنها را [پارسی] و سرتا سر کشور بسیار پهناور آنان را – که شامل مردمان گوناگون با زبان و فرهنگ مختلف می شد- [فارس] و به یونانی [پرسیا] خواندند و دولتهای بعدی هم به همین نام مشهور شدند و کشور ایران در زبانهای سامی و غربی، پارس و فُرس و پرشیا و مانند آن خوانده شد که با داشتن ایالاتی چون خراسان و بلوچستان و قندهار و آذربایجان و کردستان و خوزستان، اصلا و ابدا با معنی کشور ایران سازگاری نداشت. پس اگر حالا کسی بگوید شاهنشاهی ساسانی یا پارسی شامل آن ممالک هم می شد، کسی که حدود فارس بعدی را می شناسد خیال می کند که آن حدود در زمانهای باستان خیلی بیشتر بوده است و مثلا سمرقند و گنجه و تیسفون هم جزو [فارس] بوده اند! چند نمونه دیگر هم بدهیم و برویم بر سر مطلب. در میان بسیاری از ملتها برده داری رواج داشته است. در ایران قدیم کسی که از دیگری فرمانبرداری می کرده با او پیمان می بسته و در بستن این پیمان لازم می آمده که آنان دست به کمر همدیگر بزنند و سوگند خورند و گاهی فرد والامقام کمربندی به فرد زیر دست می داده است. بدین ترتیب فرد زیردست [کمر بسته] و یا [بندی] فرد والامقام می شده است (رک. کتاب بسیار معروف ویدن گرن، ملوک الطوائفی در ایران باستان) و یونانیان و رومیان که معنی این عهد و پیمان را نمی دانسته اند، فرد زیر دست را [بنده] فرد والا مقام خوانده اند و برای ایرانیان باستان هم سازمان برده داری بزرگی دست و پا کرده اند. اما حقیقت این است که [بندۀ] کسی بودن یعنی [فرمانبرداری مبتنی بر عهد و پیمان با کسی داشتن]. وقتی داریوش در کتیبه بیستون گَئوبرَوَ (گاوباره) پدر زن خود را [بنده من] می خواند (داریوش بزرگ، کتیبه بیستون، متن فارسی باستان، ستون پنجم، سطرهای ۵ ، ۷، ۹ ، ترجمه آن در شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، ص۵۴) مقصود او این نیست که گاوباره [بردۀ] اوست، بلکه می خواهد رابطه عهد و پیمان فرمانبرداری را مشخص کند. همین طور در زمان ما وقتی کسی به کسی می گوید: [بنده شمایم] و یا [بنده به شما گفتم] و یا [این بنده را معاف دارید]، به هیچ وجه نمی خواهد بگوید که وی غلام و بردۀ آن دیگری است. این مسئله در زبانهای دیگر هم نمونه های فراوان دارد که دو مورد را یاد می کنیم. حسن صباح بنیانگذار اسمعیلیان ایران با خوراندن حشیش به ماموران خود [بهشت] موعود را در نظر آنان مجسم می کرد و وادارشان می کرد برای رسیدن به آن به هر عملی دست زنند و عده ای از آنان را به کشتن مردان نامی ایران (من جمله خواجه نظام الملک طوسی) برانگیخت چنان که این ماموران حشیشی و دستگاه الموت به حشیشیون معروف گشتند و خود حشیشیون با [آدم کش] مترادف آمد و این کلمه به زبانهای غربی راه یافت و از آن جمله در انگلیسی اَسَسین (assassin) گشت. اما امروز یک فرد اسسین به معنی [حشیش کش] و [بنگی] نیست، به معنی قاتل است. یا [کوشک] در زبانهای ایرانی به معنی کاخ بارودار و یا خانه استوار باغ و باغچه دار بوده است و نمونه اعلای خانه های نجبا به شمار می رفته است ولی همین واژه از راه ترکی [کوسک] به اروپا رفته است و کیوسک (kiosk در انگلیسی) شده است به معنی دکه روزنامه فروشی یا تلفنخانه کوچک در راهها و غیره و جالب این که خود ما این معنی اخیر را از اروپاییان گدایی کرده ایم! این نمونه ها را برای این آوردیم تا نشان دهیم که ممکن است واژه ای در زبانی معنی دوپهلو و چند جنبه داشته باشد و بی دقتی در این زمینه نتیجه های بدی به بار آورد و مثلا ممکن است ما در تعارفات خود، خویش را [بردۀ] دیگری بخوانیم و یا فلان قاتل را [حشیشی] بدانیم و یا رئیس دولتی را در [کیوسک] جای دهیم و اربابی را [زارع] شماریم و یا سربازی را با زره و کلاهخود دوره مغول به جنگ توپ و تانک و موشک عراقیها فرستیم! نتیجه ای که از این بحث می گیریم این است: خوئیت ودثه اوستایی و مشتقات پهلوی آن اصلا به معنی [زناشویی با خویشان]- در همان حدی که در ایران اسلامی هم رایج و ستوده است- می بوده است و هیچ کس هم به خواب نمی بیند که این گونه زناشویی پسرعمو و دخترعمو و دخترخاله و پسرخاله و دخترعمه و پسردایی و دختردایی و پسرعمه در میان مسلمانان را [ازدواج با محارم] بشمارد. از سوی دیگر هیچ کس در تعبیر پسرعمو و دختردایی یا پسرخالۀ خود به [خویشاوندان نزدیک] خود ابایی ندارد. پس حتی تعبیر [ازدواج با خویشاوندان نزدیک] هم معنی [ازدواج با محارم] را ندارد. از سوی دیگر هر ایرانی می داند که در تعارفات رسم است مردم همدیگر را عموزاده و دایی زاده و عمه زاده خطاب می کنند بدون این که هیچ رابطه خانوادگی مابین آنان باشد. خود من در کوچکی می دانستم که دو پسر عموی حقیقی بیشتر ندارم ولی در کوچه ما اقلا بیست نفر بودند که مرا [آمزا] (عموزاده) خطاب می کردند و من خود چندین [خواهر] و [برادر] دارم که رابطه خویشاوندی ما در این حد است که من از پستان مادر خدا بیامرز آنان که در خانه ما بزرگ شده بود، شیر خورده ام. بچه های این افراد مرا دایی و عمو خطاب می کنند و هیچ کس هم در این مسئله انکاری ندارد. اکنون با این مقدمه خواننده را با چهار واژه متحول شده آشنا می کنم. در ایران قدیم به خانواده های خویشاوندی که یک دودمان را تشکیل می دادند، ویث / ویس می گفتند، و برترین جوانان و دلاوران دودمان را [پسران دودمان] یعنی [ویس پوهر] لقب می دادند که آرامی آن بَربیتا می شود. بعد از آن که دودمانهایی از ایرانیان به پادشاهی رسیدند لقب [ویس پوهر] ویژه شاهزادگان درجه اول شد و [پُسی ویسپوهر] یعنی [شهزاده پسر] لقب ولیعهد مملکت شد (شهبازی، ولیعهد در دانشنامه ایرانی، ج۶، ص۴۳۰ با مراجع). حال اگر کسی بخواهد تمام این مراحل را در یک اصطلاح خشک معنی کند، [ویسپوهر] دوره تاریخی را هم به جای [شاهزاده] (مثلا در کتیبه های اوایل دوره ساسانی، ویسپوهران همواره به عنوان اعضای خاندان شاهی که فرمانروایی جایی را داشته اند آمده اند.) باید به [پسر قبیله] معنی کند! از سوی دیگر، هر گاه به یک خارجی می گفتند در میان خاندان شاهی ویسپوهری با [ویس دختی] ازدواج کرد، آن خارجیِ از تحولِ کلمه بی خبر، خیلی آسان می توانست ازدواج برادر و خواهری را پیش خود مجسم کند و بعد آن را گزارش کند و خواننده اش را به گمراهی کشد. لقب دیگری که بسیار اهمیت دارد [خویشان نزدیک] است که گاهی یونانیان برای پادشاهان ایران آورده اند و بر حسب مقام و موقعیت هم به معنی [خانواده اصلی] می توان گرفت، هم به معنی [قوم و خویشان] و هم به معنی [ایل و تبار]. مثلا وقتی دیودوروس صقلیه ای (کتاب هفدهم، فصل ۲۰، بند۲) می نویسد که [یک گروه از خویشاوندان نزدیک شاه، نخبه سوار نظام را تشکیل می دادند و [ در نبرد اربلا ] تعدادشان ده هزار نفر بود]، مسلم است که مقصود [ایل و تبار] است. وقتی یک جا می خوانیم که شاه با مادر و همسر و دو برادر خود بر سر سفره می نشست، (پلوتارک، اردشیر، بند پنجم، فقره ۵) ولی در جایی دیگر از مورخی دیگر می شنویم که همین اردشیر دوم، آنتیموس یونانی را [بر سفره خویشاوندان] نشاند (فایناس، به نقل از او در آتنه، کتاب دوم، فصل ۴۸، بند د) نمی توانیم نتیجه بگیریم که آنتیموس هم جزو بستگان نزدیک اردشیر بوده، بلکه حد تعارف را باید در نظر داشته باشیم. به همین جهت بارها می خوانیم که [پدر و مادر شاه] با همان اصطلاحی یاد می شوند که [خویشان نزدیک] و اگر دقت کنیم می بینیم وقتی مورخی نوشته است فلان پادشاه با دختر خود ازدواج کرد، اصل گزارش او به خوبی می توانسته است چیزی در حد این بوده باشد که [فلان پادشاه با فلانی که از بستگان نزدیکش بود و در خانه او بزرگ شده بود ازدواج کرد]. واژه سوم که می خواهیم تعریف کنیم واژه [دختر] است که اصل آن به دُخثری بر می گردد که از آن در فارسی باستان دخسی (و در عیلامی دوکشیش) آمده است و در پهلوی کتیبه ای دُخش شده است و در پهلوی مانوی هم دخش. و در ارمنی دشخُی و در فارسی دخت / دختر، و همه جا معنی [شاهزاده خانم] داشته است (رک. توضیح مفصل و عالمانه بنونیست در القاب و عناوین خاص در ایران باستان، ص۴۳ تا ۵۰)، و بعدا به معنیهای دیگر، من جمله فرزند مؤنث آمده است (بسنجید با دوشیزه) ولی مفهوم اصلی آن هنوز در اصطلاح ما مانده است. مثلا وقتی [ایران دخت] یا [اعظم دخت] و یا حتی [دُخی] می گوییم، مقصودمان [شاهزاده خانم ایران] و یا [بانوی بزرگ] و یا [شاهدخت] است نه [دختر ایران] و یا [دختر بزرگ] و یا [دختر]. از همین معنیِ [بانو] (بعد ها در ترکی ومغولی [ بی بی ] و [ خاتون ] ، مثلا در بی بی شهربانو یا پُل خاتون، شده است) و [شاهزاده خانم] است، که لقب ایزد عفت و بارداری و آبها در ایران باستان یعنی اردویسور اناهیت هم [دختر] بوده است که در بسیاری از بناهای قدیمی (پل دختر، قلعه دختر…) می یابیم. به هر حال [دختر] فقط یکی از معانیِ مرسوم آن اصطلاح بوده است و پس به هیچ روی نمی توان گزارشی چون [داریوش سوم با دختر خود ازدواج کرد] را به معنی تحت اللفظی آن گرفت، بلکه بسیار محتمل است که اصل آن چنین می بوده است: داریوش سوم با [شاهزاده خانم فلانی] زناشویی کرد. از همه جالبتر واژه یونانی اَدِلفِه است که در دوره یونانگرایی رسم شده است و سلوکیان و اشکانیان در نوشته های رسمی خود [همسر] خود را به تعارف [همسر و خواهر] (ادلفه) می خوانده اند (رک. مینز، ص۳۹). به عبارت دیگر، در این دوره ها لقب ملکه ممالک ادلفه بوده است که [همسر و خواهر] شاه معنی می داده است، و این امر از نمونه های فراوانی که داریم بسیار آشکار است. مشهورترین نمونه آن کتبه های آنتیوخوس سوم سلوکی و زن او لائودیسه است. هر کسی چند کلمه از تاریخ بداند، می داند که لائودیسه همسر آنتیوخوس سوم دختر پادشاه ایرانی زادۀ پنتوس (در جنوب دریای سیاه) بود و پدر او مهرداد (یکم) نام داشت و هیچ پیوند نزدیکی او را با آنتیوخوس سوم، که پسر سلوکوس دوم بود، وصل نمی کرد (پلی بیوس، تاریخ، ج۵، فصل ۴۳، بندهای ۱ تا ۴، و زَی بِرت، ص ۶۰). مع هذا آنتیوخوس در کتیبه های خود این لائودیسه را [خواهر و همسر] خود خوانده است (شروین- وایت- کورت، ص۲۰۴) و لائودیسه هم در کتیبه ای آنتیوخوس را [برادر و همسر] خود نامیده (همان منبع، ص۱۲۷). این تعبیر یک تعارف بیش نیست و فقط و فقط جنبه تشریفاتی دارد یعنی در دربار سلوکی ملکه از امتیازات دختر شاه و امتیازات زن شاه برخوردار می شده است. با این مقدمات اکنون به یکی از موارد ازدواج برادر و خواهر اشاره می کنیم که در ایادگار زریران آمده است. از مدتها پیش دریافته اند که داستان گشتاسپ در شاهنامه مبتنی است بر حماسه پهلوی اشکانی (رک. مقدمه بیژن غیبی بر چاپ آن کتاب. به ادعای علی اکبر مظاهری [ خانواده ایرانی، ص۳۶۶] وی نخستین کسی بوده که بدین موضوع پی برده و آن را به مینورسکی گفته بوده است) (روایت فعلی آن به زبان فارسی میانه است). همچنانکه بالاتر دیدیم در ایادگار زریران، از زن گشتاسپ به عنوان [همسر و خواهر] او نام برده شده است (بالاتر، این موضوع در گشتاسپ نامه دقیقی مسکوت مانده است!) این وضع با توجه به اشکانی بودن زمان سرودن ایادگار زریران بسیار فهمیدنی است، چه در آن زمان اصطلاحات و زبان یونانی رایج بوده و اصطلاح یونانی [خواهر و همسر] برای [ملکه] رواج داشته است بدون این که ملکه یک پادشاه خواهر او هم بوده باشد. اما بعد که این اصطلاح فراموش شده، تعبیری چنان مهم از کتابی به نسبت مذهبی در میان مدعیان سواد داری و حامیان ادعایی سنن دینی رایج گشته است ولی معنی آن عوض شده و از آن همان تعبیر ظاهری خواهر بودنِ همسر را فهمیده اند. برای این است که در اوستا خواهر و برادر بودن گشتاسپ و هئوتسا یاد نشده است اما از دوره اشکانی به بعد این مسئله پیش آمده است (مولتون، دین زرتشتی اولیه، ص۲۰۶، متذکر شد که این رابطه در اوستا نیامده است و برداشت بارتولومه در مورد [ خواهر و زن بودن ] هئوتسا گشتاسپ درست نیست). برای اینکه بدانیم اصطلاحی چگونه ممکن است به تعبیر غلط بینجامد، یک مثال دیگر می آوریم و به موضوع خاتمه می دهیم: از همان زمان اشکانیان در میان دبیران رسم شده است که در خطابه های فرمانروایان عنوان مخاطب را [برادر] بگذارند، یعنی پادشاهی، پادشاهی دیگر را [برادر] می نامد (و این تعارف در زمان ساسانیان رسمیت گرفت و شاهان ساسانی و امپراتوران رومی یکدیگر را [ برادر] خطاب می کردند و حتی زنان آنان نیز یکدیگر را [ خواهر] می خواندند) (شهبازی، روابط ایران و بیزانس، در دانشنامه ایرانی، ص۴). و یا پادشاه کمسالتری را [فرزند] می نامیدند و یا فرمانروای کهنسالتری را [پدر] می گفتند. مشهورتر از همه موارد، آن است که والرشک پادشاه ایرانی ارمنستان [ یعنی تیرداد اشکانی ] در نامه ای به برادر خود بلاش یکم پادشاه اشکانی خود را [برادر و پسر] او می خواند، و البته که وی پسر بلاش نبوده است (موسی خورنی، تاریخ ارمنستان، کتاب یکم، فصل نهم). به همین دلیل است که خسروپرویز در نامه ای که به موریق (موریس) (Maurice) امپراتور روم نوشت و از او به سپاه یاری خواست، خود را [فرمانبردار و پسر] موریق خواند (تئوفیلاکت سیموکتا، تاریخ، فصل ۴، بند ۱۱، فقره ۱۱). و جستینیان (Justinian) امپراتور روم در نامه اش به خسرو انوشیروان او را [پدر] خود شمرد (مالالا، به نقل از وی در شهبازی، همان مقاله). این گونه تعارفات اگر جدی گرفته شوند معنای بسیار گمراه کننده ای به بار خواهند آورد (جالب اینجاست که خود خسرو انوشیروان در نامه ای امپراتور جستینیان را [ برادر ما ] خواند! رک. مناندر جاندار، تاریخ، قطعه ۶، [ ترجمه، ص۶۳ ].)، ولی چیز دیگری نیستند جز همان که امروز مرد محترم سالخورده ای در خطاب به دختری می گوید: [دخترم] و یا [خواهرم] بدون آن که رابطه ای میان آنان باشد. حالا اگر کسی بیاید و این چنین خطابی را تعبیر جدی کند همان کاری را کرده است که مورخان با ایرانیان زرتشتی کرده اند و نه تنها دختر خوانده ها و پذیرفته شدگان در خانواده را بلکه هر کسی را که به نحوی با تعاریف پدر و دختر و برادر و خواهر و جز آن خوانده شده به تهمت ازدواج با محارم گرفتار کرده اند. پس از این بحث هم نتیجه می گیریم که به صرف تعبیر اصطلاح خوئیتوک دس در چند کتاب متأخر زرتشتی و به صرف گواهیهای ناشی از تعابیر نادرست نمی توان روایی ازدواج در میان محارم را در ایران باستان پذیرفت. اگر دو چند موردی هم پیش آمده بود است، ناشی از خودکامگی و شکستن قوانین ایرانی بوده است و بس. نویسنده : دکتر علیرضا شاهپور شهبازی (با اندکی تصحیح، بازنشر از اِنی کاظمی)

با مطالب و دلایل و مدارک و استدلال های فوق دیگه نمی دونم چی باید برای شما آورد، از دید من مطلب برای کسی که دنبال روشنی باشه تمام هست و غیر اون دیگه به من ارتباط پیدا نمی کنه و فقط وظیفه ام رو در برابر آیین پاک نیاکانم انجام دادم و از اصالت دین و توحید اونها در برابر تحریف دینشون، حالا به دست هر کسی و در هر جامه ای دفاع کردم. اهل باطل همواره بر دروغگویی پافشاری دارند و در رفتار و کردارشان، صداقت و وفاداری و راستگویی دیده نمی‌‌شود. این در حالی است که دیگران را به دروغ متهم می‌‌سازند و خود را اهل صداقت و راستی و راستگویی می‌‌دانند. «وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ» (سوره قصص: 55) ترجمه: و چون لغوى بشنوند از آن روى برمى‏تابند و مى‏گویند: «کردارهاى ما از آنِ ما و کردارهاى شما از آنِ شماست. سلام بر شما، جویاى [مصاحبت] نادانان نیستیم. خداوند در این آیه، اهل باطل را افرادی جاهل و بیهوده‌گو می‌‌شمارد و بر این نکته تأکید می‌‌ورزد که ایشان لغو و بیهوده‌گویی را در حالی به اهل حق و مؤمنان نسبت می‌‌دهند که خود در آن غرقه هستند. از نظر مؤمنان نیز بیهوده‌گویی و شنیدن آن، امری است که تنها انسان‌های جاهل و بی‌خرد از آن پیروی می‌‌کنند. در این آیه، جاهل در حقیقت در برابر عقل و خرد قرار گرفته است نه در برابر نادانی و فقدان علم؛ بنابراین رفتاری که بی‌خردان انجام می‌‌دهند، رفتاری همراه با بیهودگی و لغو در شنیدن و گفتن است که عمل اهل باطل می‌‌باشد. موفق باشین

جناب ادیان نت پاسخ ها رو کامل نیاوردین!

سلام. تمامی کامنت‌ها منتشر شده است. اگر منظورتان به نوشتۀ شاپور شهبازی است، منتشر شد.

اتفاقا دلیل و مدرک زیاد که بسیار زیاد هم بوده و هست و خواهد بود اما شما دوست ندارین شنوا بر اون باشین!!! در این گفتگو هم کم مطرح نشده اما .... [شما امکان مشاهده لینک‌ها را ندارید]

سلام گرامی، درباره نوشتۀ شاپور شهبازی، که متنش را اینجا پیست کردید، توجه کنیم که نوشتۀ ایشان چند بخش دارد. اول اسنادی از یونانیان و دیگر ملل غیر ایرانی مربوط به اینکه ازدواج با محارم در ایران باستان وجود داشته است. اما ایشان منابع یونانی را معیار حق قرار داده و اعلام کردند که این مسئله به صورت یک انحراف بود (یعنی اصل وجود ازدواج با محارم را تأیید میکند. اما برای آن اصالت قائل نمیشود و میگوید این یک انحراف بود). از سویی در انتها ادعا میکنند که موبدان زرتشتی در فهم اوستا ناقص هستند و من بهتر از آنان اوستا را میفهمم. این ادعاهای عجیب و روش عجیب جبران کننده اسناد زرتشتی مربوط به ازدواج با محارم نیست.

به هیچ وجه اینطور که می فرمایید نیست، از جمله جامع ترین و منصفانه ترین نوشته هایی هست که دیدم و لطفا با یک الی دو جمله معلوم الحال یک تحقیق عالی و دقیق رو زیر سوال نبرین و اجازه بدین دیگران و خوانندگان شما قضاوت کنند تا مثل کسی نباشیم که میگفتن فلانی رو عالی ترین محققین و علم پژوهان و حق جویان عالم هم نمی تونند متنبه کنند! گفتند چطور!؟ پاسخ این بود که هیچی! بعد اتمام حرفها و گفته های آنها، در پاسخ یک کلمه میگه:"قبول ندارم"!!!

کسی که بدون دلیل میگوید «قبول ندارم» سخنی منطقی نگفته است. ولی پرحرفی هم دلیل بر حق بودن نیست. آقای شهبازی فقط پرحرفی کرده است و اگر مقاله اش را بخوانید تنها و تنها منابع یونانی را معیار حق قرار داده و اعلام کردند که این مسئله به صورت یک انحراف بود (یعنی اصل وجود ازدواج با محارم را تأیید میکند. اما برای آن اصالت قائل نمیشود و میگوید این یک انحراف بود). از سویی در انتها ادعا میکنند که موبدان زرتشتی در فهم اوستا ناقص هستند و من بهتر از آنان اوستا را میفهمم. اگر غیر این چیزی در نوشته ایشان یافتید بفرمایید ما بدانیم.

آقای شهبازی بیشتر وقت خود را برای توجیه عملکرد هخامنشیان صرف کرد. درباره زرتشتیگری بهتر است به متخصصین زرتشتی‌پژوهی . کسی مانند مری بویس (که بیش از نیم قرن تخصصاً در حیطه زرتشتی‌پژوهی کار کرد) و همچنبن نظر موبدان قدیمی مراجعه کنیم: ازدوا‌ج‌های برادر-خواهری در آیین زرتشت: http://www.adyannet.com/news/13005 - ازدواج‌های مادر-پسری در آیین زرتشتی: http://www.adyannet.com/news/13031 - ازدواج‌های پدر-دختری در آیین زرتشتی: http://www.adyannet.com/news/13013

دینکرد و دلایل مشروعیت ازدواج با محارم در آیین زرتشت: http://www.adyannet.com/news/12997

باز هم پیشنهاد میکنم نظر شهبازی خوانده شود و سپس مقالات فوق در نقد نظرات شهبازی هم خوانده شود.

در این چند صفحه نقطه اشتراک بسیاری از نوشته ها تکیه بر گفته چند موبد انگشت شمار هست، نکته ای که تامل برانگیز هست، صرف نوشته و کتاب موبدی نمیشه مبنای شناخت یک دین و شریعت! در خود همین چند قرن اخیر با احترام به علمای حقیقی شریعت اسلام اما نمیشه از نظر دور داشت که چه بسیار علمای طراز اول در اسلام که دست آموز استعمار انگلیس بودن و منویات اونها رو اجرا می کردن، و یا قرنها پیشتر چه بسیار از علمای یهود که بزرگترین تحریف ها رو به عنوان عالم اسلامی وارد شریعت اسلام کردن، تمام اعتبار شریعت اسلام به قرآن کریم هست و متاسفانه علمایی هستن علامه از شریعت اسلام که ادعای تحریف قرآن رو دارن، و چه بسیار علمایی که در خدمت صاحبان قدرت بودند و دین فروش! بنابراین منطقی هست که تمام اعتبار اندیشه و باورمون رو به نوشته چند موبد که اصولا خواستگاه بسیاری از اونها در دوره ای به مانوی ها و مزدکی ها به شدت تردیدپذیر هست ندیم. کسانی که تمام اعتبار باورشون در این زمینه به نوشته چند موبد انگشت شمار هست، در حالی که در برابر اون موبدان انگشت شمار خیل کثیری از موبدان زرتشتی از قدیم و حال منکر واقعیت و حقیقت این موضوع در شریعت زرتشت هستند، منطقی و عقلانی هست که حداکثر و حداکثر به دیده شک نگاه کنند! هرچند در مقالات فوق و نوشته ی بعضی از دوستان به خوبی و به حق از شریعت پاک و الهی زرتشت به قدر بضاعت و محدودیت های امروزین آدمی دفاع شده تا روزی که حجاب از چهره حقیقت به تمامی برداشته بشه.

سلام گرامی؛ این چند موبد بزرگترین موبدان عصر خود بودند (نمیتوان به راحتی آنان را به نفهمیدن متهم کرد) سایر موبدان هم یا موافق آنان بودند یا حرفی نزدند. در آن زمان نه انگلیس وجود داشت و نه یهود قدرتی داشتند. سپاس

منظور من کاملا مشخص بود! بله این جامه الوان که اکنون بر تن یهود و انگلیس اراسته است به آنها به ارث رسیده و فردا احتمالا بر تن کسان دیگر! این جامه هزاردستان در هر زمانی صاحب خود رو داشته و در ان زمان هم به گواه تاریخ بی صاحب نبوده!

با سلام ازدواج با محارم و دايه هاي شيرده در دين زرتشت ناباي(حرام) است و حتي چند زني نيز روا نيست و گناه محسوب مي شود اين كه ميگن اردشير با دخترض ازدواج كرده يه مقداري شك ميندازه انسان رو و مورد سوم دردين ما(اسلام ) اومده ما حق تهمت به ديگر دين ها رو نداريم پس لطفا عقايد اشخاص ديگر رو هم محترم بشماريد

اوستای گرامی، فردی در اینجا به دیگر دین ها تهمت نزده است، بلکه مورد ازدواج با محارم، چیزی است که در متون آیین زرتشت نیز وجود دارد.... حتی وقتی سخن تاریخی هم بیان می شود، که در متن مقاله هم به آن اشاره شده است ولی جواب قانع کننده ای از موبدان زرتشتی بر رد آن وجود ندارد، هرچند که سخنشان را نیز می بینید....

بنویسیم "جواب قانع کننده" بخوانیم "جواب خوش آیند ما" !!!

پاسخها رو که می خونم، آب در هاونگ کوبیدن نتیجه بخش تر از مباحثه با شما دوست عزیز و آقا سامان است.

آریامنه و کاظم گرامی ! پیشنهاد میدهم برای اینکه نتیجه بحث روشن شود و دست و پا زدن‌های بیهوده شما هم افشا شود، لطف بفرمایید کل جوابهای منطقی خود را در یک کامنت برای خوانندگان شرح دهید. حاشیه روی هم نکنید. واقعاً به تعداد انگشتان دست، کلمات منطقی پذیرفتنی در کلام شما وجود دارد ؟ جز فرار از بحث و نادیده گرفتن اسناد مربوط به ازدواج با محارم چیزی برای گفتن ندارید. اسناد را نادیده میگیرید و سرسختانه صحبتهای حاشیه ای خود را منطقی میخوانید ؟

اشتباه بزرگ شما این است که به عنوان گردانندگان سایت در مباحث به نفع نظر خاصی! دقیقا اعمال نظر کرده و سعی در جهت دهی گفتگوها دارید که مستندات اون در مباحث کاملا گویا و اظهر من الشمس است. هیچ فکر کردین چرا برای اینکه نظر خودتون به عنوان گردانندگان سایت در مباحث و گفتگوها تامین شود مجبور به شرکت و اعمال نظر هستین! مگه در فضای مجازی پشتوانه از عقل و فکر جمعی کاربران ندارید!؟

سخن شما کاملاً بی ارتباط با موضوع بحث و دقیقاً در مسیر پیچاندن موضوع است. در این سایت همه حق دارند بدون توهین و فحاشی دیدگاهشان را ارائه کنند و بسیاری از عزیزان و جوانان حق جوی این سرزمین در این مدت از ما حمایت کردند. وقتی اشخاصی با اسمهای مختلف (گاهی یک آی پی با چند نام) به ما خرده گیری میکند، انتظار دارید پاسخ ندهیم ؟

حدود 15 سال پیش عنوان وبلاگ بنده آریارمنه بوده است، نام جد داریوش بزرگ به معنای رامش دهنده آریاییان. نمیدانم پانزده سال پیش شماها کجا آموزش می دیدید!!! خوشحالم عاقبت به زبان آمدید و حس امثال من وقتی که چون شماها را می بینیم که که سر توهم تکلیف و نه پشتکار حقیقت جویی با نامهای مستعار کوروش و سامان، همه گونه اکاذیب و سفسطه و تهاجم نسبت به تاریخ، دیانت و پاکی سرزمینمان نثار می کنید را درک کنید، اینطور که مشخص است خیلی برایتان ناگوار بود و به قول معروف "یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران". هر صاحب فکر و اندیشه ای با مطالعه پاسخهای دیگران و موضع گیری های شما دو سه عزیز می تواند سره را از ناسره تشیص دهد. من و دیگران مطالب خود را عنوان کرده ایم اگر شما دو سه نفر اجازه دهید دیگران مطالعه کنند و خود بیاندیشند و شما با در دست داشتن اختیار همه چیز! مانع از به نتیجه رسیدن مباحث نشوید. شخص خود شما و کوروش عزیز مثال کسی هستید که خود را به خواب زده وبیدار کردنش نیز پیغمبر خدا را ممکن نباشد تا سراپا تقصیری چو من و امثال من. چرا امثال شما از تاریخ سرزمینمان واهمه دارید!!!؟ چرا امثال شما از دیانت پیشین گذشتگانمان واهمه دارید!!! چه چیز ار شما در خطر است؟ موضوع اکاذیبی چون ازدواج با محارم در دیانت اجداد ما نیست، من برای تاریخ سرزمینم دست و پا می زنم که وطن انسانیت است شما برای که و برای چه دست و پا می زنید که وطن جولانگاه شماست!؟ فقط خواهشا اگر جوابی داشتید خودتان را پشت اسلام عزیز و شهدای این سرزمین پنهان نکنید!!! بدرود!

تاریخ ایران یعنی تاریخ تمدن و فرهنگ غنی این سرزمین، یعنی هزاران سال تاریخ!! مشکل اینجاست که ملی گراها، تاریخ را در تنها تاریخ 300 ساله هخامنشی و کوروش و داریوش خلاصه می دانند و از تاریخ تنها همین بخش را می دانند!!! اگر ما خودمان را به خواب زده ایم، برای مطالبمان هم دلیل و مدرک داریم، راستی شما که برای مطالبتان مدرکی ندارید ، خواب هستید یا .....؟ بهتر است بجای این سخنان تکراری، اگر مطلبی در مقابل این مقاله هست را بیان کنید، تا به قول خودتان دیگران آزادانه تفکر و بررسی کنند!!!

به نظر من هم مقاله درست هست چون مطالبی که موبدان در جواب بیان کرده اند، جواب قانع کننده ای نیست و تنها تایید این عمل در تاریخ بوده . تاریخ باید درسی برای ما باشد، نه اینکه خودمان را به تاریخ بچسبانیم.

به نظر من هم مقاله کاملا جهتدار و فارغ از حقیقت جویی است و گواه تاریخ هم کاملا عکس مقاله بوده است.

صفحه‌ها

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.