افزودن نظر جدید

ازدواج با محارم در ایران باستان، افسانه سرایی خاورشناسان ( بخش سوم ) ( بخش سوم ) شواهد تمثیلی و افسانه‌ای یک دسته از شواهد کتبی ما درباره خوئیتوک دس عبارت است از مواردی که برای ازدواج با محارم در میان ایزدان و یا موجودات و افراد افسانه‌ای آورده‌اند و هدف از ذکر آن‌ها اثبات جایز بودن چنان ازدواجهایی در میان انسان‌ها بوده است. تعداد این گواهی‌ها در مقایسه با شواهد کلی بسیار کم و آنچه به نظر ما رسیده به شرح زیر است: در تفسیری از یسنا که در دوره خسرو انوشه روان نوشته‌اند، آمده است که اورمزد با دختر خود اسپندارمذ خوئیت ودثه (پهلوی: خوئیتوک دس) کرد. گیومرتن (گیومرت) از این زناشویی زاد و خود با اسپندارمذ جفت آمد و نخستین مرد (مشی یه، مرتیه، مرد) و نخستین زن (مشی یانه، مرتیانه) از آن‌ها به بار آمدند و از ازدواج آن دو مردمان پدیدار شدند (ه‌مان منبع، ص ۳۹۱). در یک کتیبه آرامی از دوره هخامنشی [دین مزدیسنی] به بانویی تشبیه شده است که هم خواهر و هم همسر بعل (معادل اورمزد) است (بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۲، ص۲۷۵، با مراجع)، و در داستان سه موعود زرتشتی هم اثر چنین ازدواجی را باز جسته‌اند (ه‌مان منبع، ج۱، ص۲۸۵). همچنین آورده‌اند که جمشید با خواهر همزادش زناشویی کرد و فریدون با دختر خود؛ و منوچهر از زناشویی خواهر و برادری به بار آمد (این داستان جمشید در ودا‌ها هم آمده است و بنابراین بسیار قدیمی است. به علاوه کلیه این مطالب در تاریخهای اسلامی مثل طبری، مسعودی و مقدیسی هم آمده است). و ارداویراز (که در سنت از احیا کنندگان دین مزدیسنی است) هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود، در آسمان دوم روان کسانی را دید که خوئیتوک دس کرده بودند و کامرانی جاودانی یافته بودند. باز در یادگار زریران (که اصلا به شعر و از دوره اشکانی بوده است) آمده است (گشتاسپ می‌گوید، هوتس، که مرا خواهر و زن است. یادگار زریران، تدوین و ترجمه بیژن غیبی، بیلفلد آلمان، ۱۹۹۹ ص ۲۲) که گشتاسپ همسر خواهر خود هئوتسا (خوتوس) بود. در شاهنامه و کتب دیگر آمده است که همای دختر بهمن زن او شد و داراب را از او زاد (بهمن پسری داشت ساسان نام و: دگر دختری داشت نامش همای هنرمند و با دانش و نیک رای همی خواندندی ورا چهر زاد ز گیتی به دیدار او بود شاد پدر در پذیرفتنش از نیکوی بدان دین که خوانی همی پهلوی همای دل افروز تابنده ماه چنان بد که آبستن آمد ز شاه… به بیماری اندر بمرد اردشیر (بهمن) همی بود بی‌کار تاج و سریر همای آمد و تاج بر سر نهاد یکی راه و آیین دیگر نهاد… نهانی پسر زاد و با کس نگفت همی داشت آن نیکویی در نهفت (شاهنامه، ج۶، ص۳۵۱ تا ۳۵۵- چاپ مطلق، ج۵، ص۴۸۳ تا ۴۸۸-). یک جا در شاهنامه داریم (شاهنامه، ج۶، ص۱۲۰، بیت ۷۹۴ و ۷۹۵- چاپ مطلق، ج۵، ص۱۵۰، بیت ۸۰۰ و ۸۰۱- گشتاسپ پس از بازگشتن از رزم ارجاسپ به فیروزی: چو شاه جهان باز شد باز جای به‌پور مهین داد فرخ همای (عجم را چنین بود آئین و داد!) سپه را به بستور فرخنده داد در نسخ شاهنامه مصرعهای بیت دوم را پس و پیش کرده‌اند. صورت کنونی از ماست. متن بُنداری تصحیح ما را تایید می‌کند: و زوج ابنته همای من ابنه اسفندیار علی المله الفهلویه، که نشان می‌دهد مسئله ازدواج همای و اسفندیار است که- رسم عجم- بوده، نه دادن سپاه به بستور!) که همای خواهر اسفندیار و همسر او بود (مسلم است که مآخذ اصلی- ازدواج همای با خویشاوندش- را داشته است و از آن یکی ازدواج همای با گشتاسپ را دریافته است، دیگری با اسفندیار و سومی با بهمن. این چنین است که افسانه‌ای مایه افسانه‌های دیگر می‌شود). داستان ویس که همسر برادرش ویرو بود ولی به رامین عشق می‌ورزید بسیار مشهور است (اصل این داستان هم به زمان اشکانیان باز می‌گردد- رک. می‌نورسکی، ویس و رامین: داستانی اشکانی- برای نص موضوع رک. بالا‌تر، پانوشت). و قصه سودابه زن کیکاوس که بر ناپسری خود سیاوش عاشق شد و برای فریفتن او خواهرانش را به وی پیشکش کرد (شاهنامه، ج۳، ص۱۴ و بعد. چاپ مطلق، ج۲، ص۲۱۱ و بعد). همه جا رایج است. از آنجا که این‌ها همه موارد افسانه‌ای است، به هیچ یک اعتمادی نمی‌توان کرد، فقط می‌توان گفت که در اندیشه مردمان چنین ازدواجهایی مبنایی داشته است و آن قیاس با شواهد واقعی تاریخی می‌بوده است. موارد معین تاریخی من سرتاسر تاریخ ایران را بار‌ها زیر و رو کرده‌ام و حدود پنجهزار سند یونانی و رومی و سریانی و چینی و عربی و فارسی و پهلوی و اوستایی و فارسی باستان را نقطه به نقطه خوانده‌ام و از میان آن‌ها فقط پانزده مورد معین تاریخی یافته‌ام که شخصی به ازدواج با محارم روی آورده است. هشت تای آن به دوره هخامنشی تعلق دارد، سه تا به دوره اشکانی و چهار تا به دوره ساسانی. در اینجا این موارد را می‌آورم و بعد به مطلب دیگر یعنی توضیح علل چنین ازدواجهایی و نتایج حاصل از چند سوء تعبیر می‌پردازم. به گفته هرودت کمبوجیه بر خلاف قوانین پارسی با دو خواهر خود پیمان زناشویی بست (یکی هئوتسا و دیگری که نامش را نبرده است) (کتزیاس که این داستان را به اشاره آورده است نام او را رکسانا- رئوخشنه – یا روشنک آورده است: شهبازی، کورش بزرگ، ص۳۲۵، یادداشت ۱۹). و داریوش بزرگ فرَتَه گونَه دختر برادر خود اَرتانَه را به زنی گرفت (هرودت، تاریخ، ج۷، بند ۲۲۴). به ادعای کتزیاس داریوش دوم خواهر خود پروشات را به زنی داشت (کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۱۵- الف. یاکوبی، ص ۴۹۶). و به گفته پلوتارخ اردشیر دوم با دو دختر خود زناشویی کرد (زندگانی اردشیر، بند ۲۷). همچنین گفته‌اند که تری تخمه از سرداران پارسی با خواهر خود رئوخشنه (روشنک) زناشویی کرد (کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۵۵٫ یاکوبی ص۴۷۱). و اردشیر سوم با خواهر خود هئوتسا (پلوتارخ، زندگانی اردشیر، بند ۲۶). و سرانجام اینکه داریوش سوم (کلیه مآخذ درباره او را در کتاب برو، Berve، زیر شماره ۷۲۱ خواهید یافت) همسر خواهر خود استاتیرا (بعضی از مورخان حتی خود داریوش را هم‌زاده ازدواج خواهر و برادر می‌دانند: برو، شماره ۷۱۱) بود و یکی از سرداران او مادر خود را به زنی داشت (کنتوس کرتیوس، تاریخ اسکندر، ج۸، فصل ۲، بند ۱۹). برای دوره اشکانی نیز موارد معینی سراغ داده‌اند. مثلا ادعا کرده‌اند فرهادک (فرهاد پنجم) پسر فرهاد چهارم و کنیز ایتالیایی او موزا (Musa) با مادر خود ازدواج کرد (منابع در باب موزا در کتاب کاراس- کلاپرُت، ص ۱۵). در یک گزارش نجومی به زبان بابلی و خط میخی مربوط به سال ۲۳۶ تاریخ سلوکی (برابر با ۷۵ ق م) این گونه آمده است (ساکز- هونگر، ص۵۰۷): [[نوشته شد] در سال ۱۷۲ از تاریخ اشکانی [که برابر است با] ۲۳۶، در عهد ارشک شاه و اسپبرز (Ispubarza) ملکه و خواهر او]، چنانکه گفتی شاه اشکانی خواهر خود را به همسری پذیرفته بوده است. همچنین یک طومار اشکانی به زبان یونانی که در اورامانِ کردستان یافته‌اند با این جمله آغاز می‌شود (می‌نز، طومار اشکانی از اورامان کردستان، ص۲۸ و ۳۱): [در عهد فرمانروایی شاه شاهان، ارشک، نیکوکار، دادگر، نامدار و یونان دوست، و [آنِ] ملکه، سیاکَه (Siace)، که هم همسرش است و هم خواهرش از سوی پدر، و آریازاته (Aryazate) … دختر پادشاه بزرگ تیگران که نیز همسرش است، و آزاته (Azate)، همسر [شاه] و خواهر او از سوی پدر، در سال ۲۲۵ در ماه اپلئیوس (Apellaeus) … این سند در پیش گواهان نوشته آمد.] در اینجا چنان می‌نماید که پادشاه اشکانی سه زن داشته است که دو تای آن‌ها خواهران او بوده‌اند (این تعبیر عمومی است و از‌‌ همان زمان چاپ مقاله می‌نز پذیرفته شده است). از دوره ساسانی موارد معدودی داریم. در کتیبه سه زبانه شاپور یکم بر دیوار بنای هخامنشی در نقش رستم (که به غلط به کعبه زرتشت مشهور شده است) آمده است که شاپور برای عده‌ای آمرزش خواست و به گروهی خیریه بخشید. در میان آنان از [دینَک، ملکه ملکه‌ها] یاد شده است که [خواهر شاه اردشیر] بود، و از [دخترمان ملکه ملکه‌ها آدُر اناهید] سخن رفته است. این تعاریف باعث شد که عده‌ای دینک را خواهر و همسر اردشیر بدانند و آدر اناهید را دختر و همسر شاپور (من جمله ماری لوئیز شومان در مقاله در باب چند زن نامبرده شده در کتیبه سه زبانی شاپور یکم بر کعبه زرتشت، و هینتس، در کتاب یافته‌ها و پژوهشهایی از ایران کهن، ص ۱۲۴ و بعد). اما چنان که ماریق، هارماتا و ژینو نشان داده‌اند این انتساب‌ها از مقوله خیال‌پردازی است (رک. آدر اناهید، به قلم فیلیپ ژینو در دانشنامه ایرانی، ج۱، ص۴۷۲). همچنین گفته‌اند بهرام چوبینه با خواهر خود گردیه ازدواج کرد اما آن هم ممکن است ناشی از سوءتفاهم باشد (طبری، تاریخ، ج۱، ص۹۹۸: و کانت لبهرام اخت یقال ل‌ها کردیه من اتم النساء و اکملهن و کان تزوجها… این مطلب در منابع دیگر نیامده است و به نظر ما این ازدواج از سوءتفاهم یک راوی پیدا شده. یکی از سرداران ایران در زمان هرمزد چهارم بهرام پسر سیاوش [بهرام سیاوشان] بود که به همراه بهرام چوبینه به جنگ با [ترکان] [هیاطله] فرستاده شد [شاهنامه، چاپ مسکو، هشتم، ص۳۶۹] و به همراه او هم بشورید [ه‌مان، ص ۴۰۷ تا ۴۱۳] و بعد از جلوس بهرام به دنبال خسرو رفت اما از خال او بندوی فریب خورد و خسرو به روم گریخت و خود بندوی در جامه او گرفتار شد. بعد‌ها همین بهرام سیاوشان از ماجرا بو برد و قضیه را به بهرام چوبینه گفت و او هم بهرام سیاوشان را با تدبیری ماهرانه کشت [ه‌مان، نهم، ۶۳ تا ۶۵]. اکنون باید دانست که زن بهرام سیاوشان خواهر بهرام چوبینه بوده است [نولدکه، تاریخ طبری، ص۲۸۲ یادداشت ۱، به نقل از تاریخ ابن بطریق]. اگر چه نام این خواهر را نبرده‌اند، اما از همه قراین برمی آید که وی‌‌ همان گردیه مشهور می‌بوده است که شاید به همین دلیلِ کشته شدن شوهرش، با بهرام چوبینه ناسازگار [به دل با برادر چو بیگانه شد: شاهنامه، هشتم، ص ۴۱۷، بیت ۱۶۷۶] و بعد‌ها هم زن خسرو پرویز شد. شاید در اصل روایت، چنین آمده بوده است که [گردیه زنِ بهرام بود] و در آنجا، سخن از بهرام سیاوشان بوده است نه بهرام چوبینه. بعد‌ها ظاهرا این روایت دست به دست گشته و تحریف شده است). اما به صراحت نوشته‌اند مهران گشنسپ از بزرگان دربار خسروپرویز با خواهر خود پیوند زناشویی داشت که پس از قبول دین نصاری، او را طلاق گفت (هُفمان، ص۹۵). و ادعا کرده‌اند که یزدگرد دوم در هشتمین سال پادشاهی خود [دختر خویش را که به همسری گرفته بود بکشت] (ه‌مان منبع، ص ۵۰). و کواذ (قباد) دخترش سامبیکه را به زنی کرد و از او کاوس‌زاده شد (مارکوارت، ایرانشهر، ص۱۳۰، یادداشت۶. نیز کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۳۷۷ و بعد؛ بسنجید با پایین‌تر). نقد شواهد (باری دیگر یاد آور شویم که [انتقاد منابع] با [فله‌ای رد کردن منابع] فرق می‌کند. بسیارند نویسندگانی که با جملاتی چون [بیگانگان که از آداب و رسوم ایرانی بی‌خبر بوده‌اند] و یا [دشمنان ایران که ما را می‌خواسته‌اند خوار کنند] و یا [بیگانگان که معانی اصطلاحات اوستایی را نفهمیده‌اند] همه منابع را به عنوان [موارد اتهام] و [غرض ورزی] مردود شمرده‌اند. اما این گونه ردیات جز استهزا برای ما چیزی به بار نیاورده بوده است. این مقاله نخستین کوشش تحقیقی برای ارزیابی این موضوع است و در نوع خود سابقه‌ای ندارد]. هر کس که این شواهد بیگانگان و خودی‌ها را خوب وارَسَد در می‌یابد که مطالب آن‌ها از سه حال خارج نیست: دسته‌ای به کلی عاری از حقیقت‌اند، مانند آن‌ها که [ازدواج با محارم] را رسم شایع می‌دانند. اگر چنان بود، نسل ایرانی در‌‌ همان آغاز خراب می‌شد و فساد اجتماعی از‌‌ همان دوره هخامنشی ادامه روابط خانوادگی را به هم می‌ریخت. این گونه شواهد حاصل اتهامات ناشی از نفرت و دشمنی یکی دو نویسنده مشهور است که دیگران به اعتبار آن‌ها و یا به رقابت با آن‌ها گفته‌هایشان را تکرار کرده‌اند. مثلا نویسنده‌ای که در روم و یا مصر می‌زیسته و از اخلاق و رسوم ایرانیان معاصرش کوچک‌ترین اطلاعی نداشته، سخن مورخی متقدم را حجت می‌دانسته است و چون زیاد رسم نبوده نام مآخذ خود را ببرند، چنان می‌نموده است که گفته تکراری او به واقع سخن بکر و تازه و به عبارت دیگر سند مضاعف است. دسته دوم از شواهد- چه بیگانه و چه ایرانی- مبتنی بر تعبیر چند اصطلاح ایرانی‌اند که درست شناخته نشده‌اند و ما در زیر نمونه‌هایی از آن‌ها را ارائه می‌دهیم. دسته سوم از شواهد دروغ‌پردازی است و ما نمونه‌های آن را هم خواهیم آورد. اما یک دسته معدود، گواه ازدواجهای با محارم است که به واقع رخ داده است، و در آن موارد هم خواهیم دید که هیچ وجهه خاص ایرانیت در آن‌ها نیست بلکه رسمی است بسیار کم سابقه که حالت بدعتِ آن بر رسمیت آن می‌چربد. . ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است این مطلب از سه دلیل واضح می‌شود: اولا تاریخ واقعی ایران چنین رسمی را ناروا می‌دانسته است؛ دوم در چند جا که به صراحت روا بودن آن توصیه شده است، پیداست که آشکارا علیه خواست مردم فتوا داده شده است، و سوم خود واژه حقوقی و رسمی که برای این کار به کار برده شده است، یعنی خوئیت ودثه (خوئیتوک دس) [زناشویی در خود دوده] یا [زناشویی میان خویشاوندان] معنی می‌دهد، همچنانکه در میان بسیاری از جهانیان هم مرسوم و ستوده است. شکی نیست که نخستین شاهد تاریخی این چنین ازدواجی، به زنی گرفتن کمبوجیه هخامنشی هر دو خواهرش راست. هر کسی داستان این ازدواج را به دقت بخواند یقین می‌آورد که خود کمبوجیه آغاز کننده این رسم بوده است و ایرانیان با آن به کلی بیگانه بوده‌اند و اگر هم کسی دیگر این کار را کرده است، به تقلید از کمبوجیه بوده است. داستان کمبوجیه به نقل از هرودت یونانی که دو نسل بعد از او می‌زیست، بدین گونه است (هرودت، تاریخ، کتاب سوم، بند۳۱ و بعد. تفسیر آن در شهبازی، کورش بزرگ، ص۴۱۲ تا ۴۱۴): پس از کورش بزرگ پسر بزرگ او کمبوجیه به پادشاهی نشست. وی مردی بود خودسر و کینه جو و بسیار سنگدل. اول کاری که کرد این بود که تنها برادر خود بردیه (برزو) را که جوانی دلاور و ستوده بود پنهانی کشت تا مبادا روزی بر او بشورد و پادشاهی را از او بگیرد، بعد هم به خواهر خود هئوتسا دل باخت و بر آن شد که او را به همسری بگیرد. [یک چنین زناشویی برای آزادگان ایرانی پیشینه نداشت]. [کمبوجیه ناچار شد قانون پارسی را بشکند تا بر خواست خود دست یابد]. (لازم است که خوانندگان به این دو جمله دقت کنند). یکی از وظایف پادشاه ایران این بود که در کارهای مهم با [داوران شاهی] و [نژادگان ایرانی] رای زند و از آنان راهنمایی خواهد. [داوران شاهی] هفت تن از آزادگان بودند که برای مشورت دادن به شاه و بازداشتن او از کارهای زیانبار برگزیده می‌شدند و تا هنگامی که گناهی از آنان سر نزده بود جاه و ارجشان به جای می‌ماند. کمبوجیه که از دل باختن به خواهر خود نزد ایرانیان شرم داشت [داوران شاهی] را گفت تا نگاه کنند و ببینند که آیا قانونی هست که زناشویی برادری را با خواهر خود روا داند یا نه. داوران که مردانی پاک و ناموس خواه بودند ولی از زود خشمی و تندخویی کمبوجیه آگاهی داشتند خواستند بی‌آنکه قانون پارسی را به دروغ بیالایند خود را از خشم کمبوجیه دور دارند. پس بدو چنین گفتند: [قانونهای ایرانی را نیک نگریستیم، هیچ قانونی نیست که زناشویی برادری را با خواهرش روا داند، لیکن قانونی هست که گوید شاه ایرانی در انجام دادن هر چه دلپذیرش آید آزاد است]. چنین بود پاسخ خردمندان و قضات شاهی. و کمبوجیه بی‌درنگ هئوتسا را به زنی گرفت، اما چندی بعد دومین خواهر خود را که [نامش رئوخشنه، روشنک بود] هم به همسری در پذیرفت و بدینسان راه را برای خودسران بعدی تاریخ باز کرد، و همین که این رسم زشتی خود را نزد کسانی مثل او از دست داد، تکرارش بی‌مانع شد ولی همه آنان فراموش کردند که [هیچ قانون ایرانی] که چنان ازدواجهایی را روا داند، وجود نداشت، و کمبوجیه، که فرهنگ عیلامی گرفته بود، نیز به پیروی از رسمی عیلامی چنین [بدعتی] را گذاشت (برای تقلید کمبوجیه از عادات عیلامیان رک. مقاله اپن‌هایم، Oppenheim، ص۵۵۷ و ۵۵۸، که بر سندی بابلی متکی است که به موجب آن کمبوجیه در معبد نبوی بابل، با لباس عیلامی ظاهر شد و مایه نگرانی و دلچرکی بابلیان گردید. از تاریخ عیلام می‌دانیم که یکی از ملکه‌های آنجا با دو برادر خود ازدواج کرد: هینتس، جهان از یاد رفته عیلام، ص۹۱). کسی که تاریخ ایران را به دقت می‌خواند به مطالب دیگری بر می‌خورد که نتیجه بالا را تایید می‌کند. بیش از یکصد و بیست نویسنده یونانی و رومی و سریانی و یهودی و ارمنی همزمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بوده‌اند، و از میان آنان چند نفر آداب و رسوم و قوانین ایرانی را به خوبی می‌شناخته و توصیف کرده‌اند. این چند نفر عبارتند از هرودت، گزنفن، افلاطون، ارسطو، استرابن، آمیانوس مارسلینوس، پروکوپیوس، نیتوفیلاکتوس، و از میان یهودیان اِستِر و نِحمیا؛ ولی هیچ کدام از آنان نگفته‌اند که ازدواج با محارم در ایران رسم بوده است (هرودت فقط از داستان کمبوجیه و آن هم به صورتی که دیدیم یاد می‌کند). اگر چنان رسمی در ایران [شایع] بود، محال بود این نویسندگان از آن بی‌اطلاع بوده باشند. از این‌ها قاطع‌تر، وضعیت متون زرتشتی است. در گاتا‌ها و اوستای اصیل که اصلا یادی از خوئیت ودثه نیست. در اوستای متأخر و کتب و روایات بعدی هم تا برسیم به آخر دوره ساسانی، هیچ خبری از اینکه خوئیت ودثه به معنی ازدواج با محارم بوده باشد نمی‌بینیم. فقط در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی شواهد انکار ناپذیر داریم که عده‌ای چنان ازدواجهایی را ستوده می‌دانسته‌اند و عده‌ای بسیار نکوهیده. وقتی لابه لای روایات دقت می‌کنیم خوب می‌بینیم که آن گروه که [خوئیت ودثه] را به معنی [ازدواج با محارم] گرفته‌اند معدودی روحانی بوده‌اند که می‌ترسیدند زرتشتیان با ازدواج با خارجیان به نابودی بگرایند. در آخر دوره ساسانی در نقاطی از ایران مسیحیت و مانویت به قدری رایج شده بود که جامعه‌های کوچک زرتشتی در جایهای دور افتاده در معرض اضمحلال بودند و خطر ازدواج با بیگانه به اندازه‌ای موبدان را ترسانیده بود که در آن دوره معنی [ازدواج با محارم] را برای خوئیت ودثه تراشیدند و آن را بر ازدواجهای خیالی اهورمزدا با اسپندارمذ و مشی یه با خواهرش و جز ان استوار کرده‌اند. وقتی هم اسلام در رسید موضوع حاد‌تر شد و [نگهداری خون و تخمه و‌نژاد] بر همه چیز برتری گرفت و موبدانی چند به رغم اعتراض شدید مردم (چنان که در شواهد بالا دیدیم) [ازدواج با محارم] را توصیه‌ای الهی قلمداد کردند تا از نابود شدن گروههای کوچک زرتشتی در اینجا و آنجا جلوگیری کنند (به همین دلیل است که جمله: من به دین مزداپرستی سوگند پیروی می‌خورم، که حملات را باز می‌دارد، که اسلحه را بیکار می‌دارد، که خوئیت ودثه را بر پا می‌دارد، در سوگند تعهد دینی [فرورانی] زرتشتی [برای آن رک. بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۱، ص ۲۵۳ و ۲۵۴] بدین صورت دستخورده می‌نماید و ظاهرا جمله [که خوئیت ودثه را بر پا می‌دارد] اضافی است [بسنجید با داوری بویس،‌‌ همان منبع، ص ۲۵۴، یادداشت ۲۴). هر کس اعتراضهای مندرج در دینکرد و روایات را از میان [توصیه‌ها] بیرون بکشد (کاری که ما با درشت نشان دادن آن‌ها کردیم) به خوبی در می‌یابد که موبدان معدودی که قصد الهی کردن آن گونه ازدواج‌ها را داشتند، به جایی نرسیدند و با خشم و نفرت زرتشتیان روبرو شدند. واضح است که اگر آن رسم به رضایت مردم روا می‌بود دیگر لزومی نداشت آن همه دفتر و دستک دینی و فرضیات آسمانی برایش درست کنند تا برای مردم پذیرفتنی شود. خود‌‌ همان توضیحات، نشان نپذیرفتن و رواج نداشتن چنان ازدواجهایی است (چنین است داوری وست، متون پهلوی، ج ۲، ص۴۲۷ تا ۴۳۰ و گرای، مقاله زناشویی، ص ۴۵۹). اکنون اگر به چند مورد از ازدواج با محارم در دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی بنگریم، مردود بودن آن‌ها در نظر مردم روشن می‌شود. پیش‌تر بدعت کمبوجیه را شرح دادیم. اکنون بنگرید که پلوتارک (به نقل از کتزیاس) می‌گوید مادر اردشیر دوم او را واداشت با استاتیرا دختر خود جفت آید و [به قانون و عقاید یونانیان اعتنایی نداشته باشد]، قانون و عقاید یونانی در اینجا اصلا موردی ندارد یعنی پروشات اصلا لازم نبوده است خاطرِ پسرش را از [عقاید و قوانین یونان] آسوده کند. نه یونان در کار اردشیر نفوذی داشت و نه یونانیان زیردست اردشیر بودند که خاطر ایشان را نگه دارد و [کار مردم ناپسند] خود را برایشان توضیح دهد. آنچه در مأخذ پلوتارک آمده بوده است [عقاید و قوانین] بوده است و بس. یعنی مادر اردشیر به او می‌گوید: [تو شاهی، هر چه می‌خواهی بکن. دختر خود را هم به زنی بگیر، و به عقاید و قوانین اعتنایی نداشته باش.] این [عقاید و قوانین] عقاید و قوانین ایرانیان بوده است که پروشات هم مثل کمبوجیه می‌خواهد نادیده بگیرد، و این خود دلیل بزرگی است بر اینکه عقاید و قوانین ایرانی مخالف چنان ازدواجهایی بوده است. در تایید این استنتاج یاد آور می‌شویم که آگاثیاس هم از تنفر اردشیر دوم از رابطه‌ای این چنانی گواهی می‌دهد (تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۳). یکی دیگر از دلایلی که ثابت می‌کند چنان ازدواجهایی دور از عرف و [قوانین] ایران بوده است. اظهار صریح دینکرد سوم است که اعتراف می‌کند: [قانون در مورد آن رسم بعد‌ها گفته است: آن را به کار نگیرید!] اگر چنین چیزی در قانون ایرانی نبود، لازم نمی‌شد برای به کار گرفتن عمل مخالفش آن همه دلیل و برهان بتراشند. پس بدین نتیجه می‌رسیم که حتی در اوج زمانی که مسئله ازدواج با محارم را عده معدودی تجویز می‌کرده‌اند، عده زیادتری فریاد می‌کشیده‌اند که: [زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به نظر من این کاری است ناخوب که می‌کنند، و برای من جای شک فراوان است که بایستی خوئیتوک دس کنم چنانکه گفتی در میان انسان‌ها کاملا رایج است]. تناقض چنین اعتراض واضحی با گفتارهای چند عالم زرتشتی هوادار ازدواج با محارم این اندیشه را پیش می‌آورد که چون این گونه ازدواج‌ها اصلا در قانون و عرف زرتشتی سابقه نداشته است، چند مانوی و مزدکی جان به در برده که خود را در زمره موبدان زرتشتی در آورده بوده‌اند (همچنانکه در دوره اسلامی در میان جاعلان حدیث و روایات کسانی بودند که برای خراب کردن ایمان مردم به عنوان راوی و محدث افسانه‌هایی می‌بافتند که مستند نبود. توجه شود که مزدک خود را [موبد موبدان] و زنده کننده آیین زرتشت می‌دانسته است: نظام الملک، سیرالملوک، طبع ه. دارک، تهران، ۱۳۴۶، ص۲۵۷ و ۲۵۸)، (می‌دانیم که زندیقان ادعا می‌کرده اندکه می‌خواهند دین مزدایی را به حالت پاک اولیه‌اش برگردانند!) (به همین دلیل است که مانی و مزدکیان را [زندیق] یعنی [مُفَسر، خودسر دینی] می‌خوانده‌اند) و قوانین تباه و فساد آور خود را در قالب تعبیر و تفسیر دینی (زند) به خورد جامعۀ آخر دوره ساسانی داده‌اند (باری دیگر تاکید کنیم که کلیه شواهد صریح ایرانی، از دوره آخر ساسانی به بعد مانده است) همراه با عده دیگری که آن‌ها هم از اضمحلال جوامع دور افتاده و کوچک زرتشتی در میان مسیحیان و بعد مسلمانان در بیم افتاده بودند، بدان عقاید تن در داده‌اند و از قول اهورمزدا ساخته‌اند که: [شما نیز می‌بایست آن را [ازدواج با محارم را] انجام دهید! زیرا اگر چه مردمان از چنان رسمی روی گردانیده‌اند، شما نمی‌بایست روی بگردانید!]. پیش‌تر اشاره کردیم که از پانزده مورد تاریخی که در سرتاسر فقط تاریخ ایران از ازدواج با محارم سراغ داده‌اند چند تا دروغ محض است و فقط چند فقره است که آن‌ها را می‌توان پذیرفت اما نه به مثابه نمونه مرسوم بلکه به عنوان نمونه‌های نامرسوم و غیر طبیعی، که مثالهای آن در میان همه ملل دیده می‌شود و از آن‌ها یاد خواهیم کرد. در اینجا می‌خواهیم دو نمونه از این دروغ پردازی‌ها را باز نماییم. نمونه اعلای این خیال بافی‌ها در یک روایت مسیحی درباره یزدگرد دوم آمده است و آن بدین قرار است که وی در هشتمین سال پادشاهی خود [دختر خود را که به همسری گرفته بود بکشت.] (هفمان، ص ۵۰). مورخان جدید هم این روایت را به عنوان حقیقت می‌پذیرند (مثلا کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۰۷). اکنون بیاییم و آن را بررسی کنیم: یزدگرد دوم پسر بهرام پنجم یا بهرام گور بود، و بهرام گور در آغاز هشتمین سال پادشاهی پدرش‌زاده شد (شاهنامه، ج۷، ص۲۶۶، بیت ۳۰ و بعد، درباره یزدگرد می‌آورد: زشاهیش بگذشت چون هفت سال همه موبدان زو به رنج و وبال سر سال هشتم مه فرودین که پیدا کند در جهان هوردین یکی کودک آمدش هرمزد روز به نیک اختر و فال گیتی فروز هم آنگه پدر کرد بهرام نام از آن کودک خرد شد شادکام)، یعنی در سال ۴۰۷ م، و به هنگام به تخت نشستن در بهار ۴۲۱ م چهارده ساله بود (نولدکه- طبری، ص ۸۵، یادداشت ۴)، و نیز به هنگام مرگ در ۴۳۹ یعنی در سال هیجدهم از پادشاهی خود سی و دو ساله بود (ه‌مان منبع، ص۴۲۳). پس تاریخ زادن یزدگرد دوم را زود‌تر از هفده سالگی پدرش، یعنی (۴۰۷+۱۷) ۴۲۴م نمی‌توان گرفت. بنابراین وقتی یزدگرد دوم به پادشاهی رسید حداکثر (۴۲۴- ۴۳۹) پانزده ساله بود و در سال هشتم از پادشاهی خود حداکثر بیست و سه سال داشت. پس چگونه می‌توانست در آن موقع دختر خود را به همسری گرفته بوده باشد و بعد هم از او زده شده باشد به طوری که او را بکشد؟ این خیالبافی محض است. نمونه دیگری از این نوع دروغ پردازی‌ها داستان ازدواج کواذ (قباد) است با دختر خود. تئوفانس بیزانسی می‌گوید که کاوس پسر کواذ و برادر بزرگ انوشه روان از ازدواج کواذ و دخترش سامبیکه به وجود آمده بود (به نقل مارکوارت از وی، ایرانشهر، ص۱۳۱ و ۱۳۲، یادداشت ۶). اما مارکوارت ثابت کرده است که چنین امری از نظر زمان بندی تاریخی درست نیست. از سوی دیگر طبری گفته است کواذ را خواهرش، از زندان فراری داد (طبری، تاریخ، ج۱، ص۸۸۷)، ولی پروکوپیوس بیزانسی می‌گوید این کار را همسر کواذ کرد (تاریخ جنگ ایران، ج۱، بند ۶) و مورخ جدید با سر هم کردن این‌ها می‌گوید کواذ را خواهرش، که همسرش بود، فراری داد! (مارکوارت، همانجا. کریستن سن، ص۳۷۸).
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.