شبه معنویت های شرقی
برای شناخت عرفان ناب شیعی به دو چیز نیازمندیم: یکی، شناخت ویژگیهای اصلی عرفان شیعی و دیگری، شناخت آسیبهایی که در نظامهای مختلف عرفانی قدیم و جدید وجود دارد و عرفان ناب شیعی عرفانی است که مصون و منزّه از آنها است. این لغزشها و انحرافاتی که اشاره میشود، هم در بیرون از جهان اسلام و هم در داخل حوزه فرهنگ اسلامی اتفاق افتاده است.
عرفان همواره پدیدهای اسرارآمیز جلوه کرده و اختلافنظر دربارهی آن فراوان بوده است. بعضی عرفان را مقدسترین پدیده عالم میدانند و برخی به طور کلی آن را باطل و پوچ دانسته، اهل عرفان را تکفیر میکنند. گروهی فرد واحد را تقدیس و گروهی دیگر همان فرد را تکفیر میکنند. اینها به دلیل اختلاف نظرها و ابهاماتی است که در عرفان وجود دارد.
از منظر اسلامی عقل راهی معتبر در تحصیل معرفت است اما تنها راه نیست و عارف نیز بینیاز از عقل نیست چرا كه تفسیر و ارزیابی یافتههای عرفانی بر عهده عقل است. بر همین اساس عارف هم به عقل نیاز دارد. وقتی شما تصمیم میگیرید که عارف شوید، چه کاری انجام میدهید؟ شما در قدم اوّل که عارف نیستید و نمیدانید کدام یک از اینها درست است.
یکی از تصورات رایج در نسبت عقل با عرفان این است که بین آنها یک نوع منازعه وجود دارد و آنها با هم ناسازگارند و راهشان از یکدیگر جداست. در برخی اهل تصوف نیز این تصور بوده در عرفان مسیحی ناسازگاری عقل با عرفان خیلی پررنگ است. از نظر بسیاری از آنها، نه فقط عرفان با عقل ناسازگار است؛ بلکه ایمان نیز با عقل ناسازگار است .
در تهذیب نفس منظور این است که در آن ایمان باطنی یا رفتن به باطن دین، یا همان عرفان صحیح، انسان کوشش میکند که در ظاهر دین متوقف نشود و به باطن نیز دست یابد؛ لذا میبینید روی تهذیب نفس توجه و تمرکز وجود دارد. این خود دو شعبه دارد: یکی جنبهی سلبی آن یعنی همان تخلیه یا پیرایش و زدودن رذایل گفته میشود و جنبه دیگرش تحلیه یا آرایش و کسب فضایل است.
مهمترین موضوع در مباحث درون عرفانی، هستی شناسی عرفانی است. در عرفان نظری، بحث هستی شناسی، موضوع محوری است. در واقع مسئله کلیدی و اصلی در عرفان نظری، هستی شناسی و تبیین نسبت خدا با خلق است. اینجا نیز یکی از جاهایی است که لغزشگاه است. تا تصور ما از این موضوع اصلاح نشود، پایمان در عرفان میلنگد.
محمد احمد، فرزند عبدالله در سال 1848 ميلادي در جزیره نبت سودان متولد شد. در کودکی نزد عالمان خارطوم دانش اندوخت، سپس به جزیره آبا رفت و 15 سال در چاهی به ریاضت مشغول شد. وی از شدت ریاضت و روزه یسیار نحیف گردید. او شیرین زبان بود و سودانیان استعمار زده را به فتح جهان و گسترش عدالت نوید داد !
تناسخ عبارت است از انتقال نفس پس از مرگ به جسمی از اجسام مانند سلول نباتی، نطفۀ حیوان یا جنین انسان؛ یعنی با مردن انسان، روح او از جسم مادی به حیات برزخی نمیرود؛ بلکه در همین دنیا به جسمی دیگر که ممکن است نبات، حیوان یا انسان باشد، منتقل میشود و زندگی مادیاش را ادامه میدهد. این نگرش در مضمون فیلمها نیز وارد شده است و داستان به گونهای این امر را به تصویر میکشد.
یکی از آموزههای منفی کریشنامورتی ایمانستیزی اوست. او نمیگوید که خدا نیست ولی وقتی سخن از ایمان به خدا مطرح میشود کفر و ایمان را یکسان معرفی میکند. وقتی کفر و ایمان یکسان شدند، بود و نبود ایمان نه تنها سود و زیانی نخواهد داشت بلکه ایمان نیز همانند کفر بوده و به ضد ارزش تبدیل میشود.
فراگیری باور و عقیدهمند بودن، دلیل بر فطری بودن و حقیقی بودن امور عقیدتی است. تاریخ بشر هرگز خالی از باور نبوده است. ضرورت باور و نیازمندی انسان به آن باعث شده است که باورهای خرافی تا حدودی در میان بنیآدم رواج داشته باشد ولی بشر هیچگاه بدون باور زندگی نکرده است. مورتی به جای اینکه مشکل روانی خود را در خصوص باور حل کند، به پاک کردن صورت مسئله اقدام مینماید.
همه اختراعات در علوم و فنون و حل پیچیدگیهای تکنولوژی و پیشرفتهای نرمافزاری که در جوامع بشری و علمی میبینیم آیا در اطراف و پیرامون آنها فکر میکنند و یا بدون اندیشیدن و به قول خود مورتی با ذهن ابلهانه اختراع میکنند؟ اخباری که در پیشرفتهای علمی، پزشکی و نظریهپردازی هر روز منتشر میشود چطور به دست میآید بدون تفکر و دانش و یا با اندیشه و تفکر؟
کریشنا مورتی تمام چیزهای شناخته شده و نشده را باعث ترس میداند. مورتی در این زمینه که ما از مجهولاتمان وحشت داریم مینویسد: «و به علت عدم تواناییمان در درک چگونگی نبرد بیاندازه عظیم هستی، طبیعتا از آن وحشت داریم و زیرکانه و به هر نحوی که شده راه فراری از آن میجوییم ما از ناشناخته نیز میترسیم یعنی از مرگ و از هر آنچه که ماورای فردا قرار میگیرد، دچار وحشت میشویم.
یکی از خصوصیات مورتی مبهمگویی اوست. وی در بسیاری از مسائل یا اصل مسئله را به شکل مبهم بیان میکند و یا جواب آنرا به گونۀ مبهم میدهد. غرض او از این شیوه، گمراه کردن مخاطب است تا مخاطب نتواند اشکالات گفتاری وی را به راحتی پیدا کند. یکی از مبهمگوییهای مورتی، مسئلۀ ذهن است. او در خصوص یک موضوع معین که برای همگان تقریبا معنای مشخص دارد.
اینکه کتابهای چپی یا راستی را که میگوید مرادش این نیست کتابهای چپی و راستی را کنار بگذارد بلکه با این حرف عظمت کتابهای آسمانی را به پایین میآورد که کتب آسمانی را در کنار آثار چپیها و یا راستیها قرار میدهد چرا که اینها مقدمه کنار زدن کتب آسمانی است. وگرنه کدام یک از عاقلهای عالم کتاب آسمانی را در کنار کتاب چپی و یا راستی میگذارد.