مورتی و مسئلۀ باورمندی
پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ یکی از سخنان غلط کریشنا مورتی در خصوص باور، رابطۀ آن با ترس است. او باور کرده است که باور از ترس سرچشمه میگیرد. اگر انسان ترس را رها کند از باور نیز رها میشود. «باور از ترس سرچشمه میگیرد و مخربترین امور است. فرد میبایست هم از ترس و هم از اعتقاد آزاد باشد. اعتقاد آدمیان را از یکدیگر جدا ساخته آنها را خشن و سنگدل میکند. سبب آن میشود که از یکدیگر تنفر داشته باشند و باعث جنگ میگردد. باور همانند هرگونه ایدهآل دیگری گریز از «آنچه هست» میباشد. هنگامی که نشانی از ترس نباشد آنگاه ذهن یکسره در بعد متفاوتی است. ذهنی که به آلایش ترس و یا باور دچار است از هرگونه ادراک و از فهم هرگونه حقیقتی ناتوان است چنین ذهنی در پندارها و توهمات به سر میبرد.»[1] این عبارت چندین غلط آشکار دارد که به بعضی از آنها اشاره میشود:
الف) ادعای بیاساس: یکی از اشکالات سخن مورتی بیاساس بودن ادعاهای اوست. مدعی است که باور از ترس حاصل میشود. ولی دلیلی بر اثبات این ادعا ندارد. گاهی مهمترین دلیلی که میآورد ذکر یک مصداق میباشد. یعنی با ذکر یک یا چند مصداق از آدمهای باورمند که ترسو نیز هستند، حالات آنها را به باورشان نسبت میدهد. با بیان چند نمونه از افراد باورمندی که خشونت نیز کردهاند مدعی میشود که باور خشونت میآورد. در حالی که قبلا گفتیم این امور، مشترک بین افراد باورمند و بیاعتقاد میباشد. همانطور که خدا پرست ترسو یا خشن میشود یک غیر خدا پرست نیز چنین میشود.
ب) باور و شجاعت و آرامش: یکی از نتایج باور عمیق و صحیح آرامش حاصل از باور و شجاعت حاصله از آن است. تاریخ به خود نشان داده است افراد باورمند به خدا و معاد، هرگاه به یاد خدا میافتند آرامش وجودشان را احاطه میکند: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.[رعد/28] آگاه باشيد که دلها به ياد خدا آرامش می يابد.» قرآن کریم در خصوص مجاهدین اسلام که به درستی راه خود باور داشتهاند میگوید: آنها در اثر توجه به خدا شجاعت و آرامش خاصی دارند که دیگران ندارند. «الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ.[آل عمران/173] همان كسانى كه مردم به آنها گفتند كه مردم (مكه) براى (نبرد با) شما اجتماع كردهاند، از آنان بترسيد، اما (اين خبر) بر ايمان آنان افزود و گفتند: خدا ما را كافى است و او خوب وكيلى است.»
ج) ضرورت باور: باورمندی میلیاردها انسان حاضر در روی زمین و صدها میلیارد انسان در طول تاریخ نشانۀ ضرورت باور در زندگی بشر است. نمیدانیم آقای مورتی یکبار از خود سؤال نکرده است که: آیا این همه آدم بیخودی باورمند شدهاند؟! آیا یک مسئله واهی میتواند این همه وسعت و رسوخ داشته باشد؟!
فراگیری باور و عقیدهمند بودن، دلیل بر فطری بودن و حقیقی بودن امور عقیدتی است. تاریخ بشر هرگز خالی از باور نبوده است. ضرورت باور و نیازمندی انسان به آن باعث شده است که باورهای خرافی تا حدودی در میان بنیآدم رواج داشته باشد ولی بشر هیچگاه بدون باور زندگی نکرده است. مورتی به جای اینکه مشکل روانی خود را در خصوص باور حل کند و به کشف باورهای حقیقی از خرافی بپردازد، به پاک کردن صورت مسئله اقدام مینماید. غافل از اینکه او در همان لحظه که ضد باور سخن میگوید گرفتار یک نوع باور شده است. یعنی باور دارد که نباید باور داشته باشد. مَثَل او در این خصوص مَثَلِ کسی است که مدام بگوید: همه مشکلات مردم از سخنگویی آنهاست. مردم اگر سخن نگویند، دروغگو نخواهند بود. برای از بین بردن دروغگویی نمیتوان سخنگویی را محکوم کرد، بلکه باید به ترویج سخن راست و صادق پرداخت. ضمن اینکه سخن گفتن علیه سخنگویی خود عین سخنگویی است. مورتی آنقدر علیه باور با جدیت و اعتقاد سخن میگوید که باور مردم با اعتقادشان به اندازۀ باور او به ضد باور نیست.[2]
پینوشت:
[1]. ضرورت تغییر، کریشنا مورتی، تهران، نشر میترا، ص 133.
[2]. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: آب و سرآب 4، نقد افکار کریشنا مورتی، ص 70.
افزودن نظر جدید