کریشنا مورتی و ایمان ستیزی

  • 1395/01/15 - 00:29
یکی از آموزه‌های منفی کریشنامورتی ایمان‌ستیزی اوست. او نمی‌گوید که خدا نیست ولی وقتی سخن از ایمان به خدا مطرح می‌شود کفر و ایمان را یکسان معرفی می‌کند. وقتی کفر و ایمان یکسان شدند، بود و نبود ایمان نه تنها سود و زیانی نخواهد داشت بلکه ایمان نیز همانند کفر بوده و به ضد ارزش تبدیل می‌شود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از آموزه‌های منفی کریشنامورتی ایمان‌ستیزی اوست. او نمی‌گوید که خدا نیست ولی وقتی سخن از ایمان به خدا مطرح می‌شود کفر و ایمان را یکسان معرفی می‌کند. وقتی کفر و ایمان یکسان شدند، بود و نبود ایمان نه تنها سود و زیانی نخواهد داشت بلکه ایمان نیز همانند کفر بوده و به ضد ارزش تبدیل می‌شود. او در جواب سؤال از وجود خدا و ایمان به وجود خدا می‌گوید: «آیا برای فهمیدن، داشتن ایمان لازم است؟ آموختن بسیار مهم‌تر از شناختن است. آموختن اعتقادی پایان آن اعتقاد است. هنگامی که ذهن از اعتقاد آزاد باشد، آن‌گاه است که می‌تواند ببیند. این اعتقاد یا عدم اعتقاد است که ما را اسیر می‌کند: زیرا اعتقاد و عدم اعتقاد همانند هستند؛ آن‌ها فقط دو روی یک سکه‌اند. بنابراین، می‌توان ایمان و کفر را یک سره کنار نهاد؛ معتقد و کافر همانند یکدیگرند و با هم فرقی ندارند.»[1]
کفر و ایمان از امور متقابلند. یعنی هرگاه ایمان باشد کفر رخت می‌بندد. و هرجا کفر باشد ایمان از آن‌جا به دور است. از میان افراد تقابل یا تقابل تضاد دارند. بنابراین که کفر را یک امر وجودی بگیریم و یا تقابل عدم و ملکه، بنابر این‌که کفر را عدم‌الایمان معنی کنیم. این دو هرگز نمی‌توانند یکسان باشند. ولی بی‌سوادی فلسفی آقای مورتی باعث شده است که چنین غلط فاحشی را مرتکب شود. ردّ و قبول یک چیز چه طور می‌تواند یکسان باشد. آیا خوبی و بدی، گرما و سرما، ایمان و کفر، حق و باطل کسانند؟!
او به جای این‌که به پرسش روشن و مشخص سؤال کننده جواب روشن بدهد با کلمات بازی می‌کند. به‌گونه‌ای که پرسش‌گر به وی می‌گوید: «من به این‌جا آمده‌ام که دریابم آیا خدا هست یا نه ولی شما مرا کاملا گیج کرده‌اید».[2]
او به جای این‌که به سؤال وی پاسخ دهد دوباره به بازی با الفاظ پرداخته و برای فرار از جواب صحیح چنین می‌گوید: «ما گفتیم که واژه خدا ما را جز به پندار رهنمون نمی‌شود. و ما این پندار را می‌پرستیم و به خاطر این پندار یک‌دیگر را مشتاقانه نابود می‌کنیم. و گاه پنداری در کار نباشد آن‌چه هست مقدس‌ترین خواهد بود».[3]
می‌‌بینیم که خدا را مساوی یک واژه آن هم یک واژه پنداری می‌داند. او همۀ خدا پرستان را به زعم خود پندار پرست معرفی می‌کند و خدا پرستی را علت همه قتل‌ها و غارت‌ها و نابودی‌ها می‌داند. در حالی‌که این افکار مورتی در خصوص خدا و نتیجه خداپرستی پنداری موهوم و خالی از حقیقت است. زیرا نه خدا پرستان، خداپرستی پنداری دارند و نه خداپرستی موجب قتل و نابودی می‌شود. تاریخ نشان داده است که انسان‌های خداپرست همیشه حامی صلح و صفا و امنیت و برابری و عدالت بوده‌اند. در مقابل آن‌ها فراعنه و قیاصره و اکاسره بودند که با نفی خدا و خداپرستی موحدانه دست به قتل و جنایت می‌زدند. مورتی همۀ پندارهای خود را به عنوان حقیقت تلقی کرده ولی حقایق اهل حق و معتقد به حقیقت واحد را پندار معرفی می‌‌کند.

پی‌نوشت:

[1]. ضرورت تغییر، کریشنا مورتی، تهران، نشر میترا، ص17.
[2]. همان، ص 19.
[3]. همان.
برای اطلاع بیشتر: آب و سرآب4، نقد افکار کریشنا مورتی، قادر فاضلی، ص65.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.