ترویج تناسخ در سینما
پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ تناسخ عبارت است از انتقال نفس پس از مرگ به جسمی از اجسام مانند سلول نباتی، نطفۀ حیوان یا جنین انسان؛ یعنی با مردن انسان، روح او از جسم مادی به حیات برزخی نمیرود؛ بلکه در همین دنیا به جسمی دیگر که ممکن است نبات، حیوان یا انسان باشد، منتقل میشود و زندگی مادیاش را ادامه میدهد. این نگرش در مضمون فیلمها نیز وارد شده است و داستان به گونهای این امر را به تصویر میکشد. فیلم «ویولون قرمز» به شکلی زیرکانه، تناسخ را در تار و پود داستان به تصویر میکشد. ویولونسازی ماهر، همسرش را هنگام وضع حمل بچهای از دست میدهد. او برای جاودانه ساختن همسرش، ویولون ویژهای میسازد و آن را با خون همسرش و قلممویی از موهای وی رنگ میکند. این ویولون قرمز، نسلهای متعددی میان انسانها دست به دست میشود و پس از مرگ به جایی دیگر میرود تا به زمان معاصر میرسد.
نکتۀ مهم داستان که نگرش مبتنی بر تناسخ را میفهماند. مربوط به زن فالگیری است که پیش از مرگ او، آیندهاش را بازگو میکند. زن فالگیر کارتهای انتخابی همسر ویولونساز را میگیرد و هرکدام را با عنوان فصلی از زندگی آیندۀ وی تفسیر میکند. در فیلم هربخش از گفتههای زن فالگیر که مربوط به زندگی همسر ویولونساز است، با فصلی از داستان فیلم، مربوط به صاحب جدید ویولون گره میخورد. همسر ویولونساز با این ویولونقرمز جاودانه میشود و روحش همراه این ویولون به انسانهای مختلف در عصرهای گوناگون منتقل میشود و هرکدام تفسیری برای فال او میشود. یکی از این شخصیتها که ویولون قرمز را به دست میآورد، پسری کوچک است که با گرفتن ویولون از او میمیرد.
این اعتقاد را میتوان در فیلمهای «بودای کوچک»، «بهار، تابستان، پاییز، زمستان، ... و بهار»، «چه رؤیاهایی میآیند»، «موهبت الهی»، «دفترچۀ یادداشت» و... به انحای مختلف دید. اساس تناسخ[1] با قواعد فلسفی همخوانی ندارد. برخی از دلایل بطلان تناسخ [2] عبارت است از:
الف) نفس در زمانی از جسم اول مفارقت میکند و در زمان دیگری به جسم دیگری میپیوندد. این دو زمان در دو آن صورت میپذیرد که به طور قطع، متباین است. در فاصلۀ میان این دو آن، هر چقدر کوچک باشد نفس، بدون بدن است و این امر، محال است.
ب) بر اساس حرکت جوهری در نفس، میتوان گفت که نفس نخست بالقوه است و به تدریج به سمت فعلیت پیش میرود. اکنون اگر تناسخ صحیح باشد، باید نفس از فعلیت به قوه بازگردد؛ در حالیکه خروج از فعلیت به قوه محال است؛ زیرا قوه، فقدان و فعلیت، وجدان است و هرگز وجدان به فقدان تبدیل نمیشود.
ج) نفس موجودی حادث است که در بدن حدوث مییابد. بنابراین در بدن باید آمادگی خاصی باشد که هرگاه آمادگی پدید آمد، نفس به بدن افاضه شود؛ از اینرو بدن خاص، مقتضی نفس خاص به خود است. اگر تناسخ درست باشد باید بدن واحد، واجد دو نفس باشد: یکی نفسی که برای آن آمادگی دارد و دیگری نفسی که از بدن دیگر میآید. لازمۀ این مطلب، آن است که یک بدن، دو نفس داشته باشد که محال است.
قائل شدن به تناسخ با معاد در تضاد است؛ زیرا بر اساس تناسخ، روح پس از مرگ به جهان برزخ و پس از آن به جهان آخرت منتقل نمیشود؛ بلکه در همین جهان و حیات مادی میماند. ممکن است بتوان براساس برخی از اقسام یاد شده در تقسیمبندی اول، نوعی معاد را برای قسمهایی تصور کرد؛ ولی باید توجه داشت که اصل تناسخ، هرچند محدود، معاد را به همان میزان زیر سؤال میبرد. علاوه بر این، دلایل بطلان آن نیز گذشت که امکان عقلی آنرا از بین میبرد؛ چه رسد به امکان وقوعی تا بتواند مقابل مسئلۀ معاد باشد. همچنین دانستم که از نظر عقل، دلایل متعددی بر ضرورت و لزوم معاد وجود دارد که خود نوعی رد بر تناسخ محسوب میشود. در فیلمهای یاد شده نوع تناسخ معین نمیشود، البته میتوان حدسهایی درباره آن زد. در هر صورت با مطالبی که آمد بطلان مضمون این فیلمها نیز روشن گشت.
پینوشت:
[1]. الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، آیت الله سبحانی، مؤسسه الامام الصادق (علیهالسلام) ج4، ص 299-301.
[2]. آفتاب و سایهها ، محمد تقی فعالی، انتشارات نجم الهدی، ص 65 – 66.
برای اطلاع بیشتر: دین و سینما، جواد امین خندقی، نشر ولاء منتظر، ص 200.
افزودن نظر جدید