شفاعت و توحید
تفسیرهاى نادرست براى مسأله شفاعت، دو دسته را که دو قطب کاملا متضاد هستند، به مخالفت با این موضوع برانگیخته است.
دسته اى که طرز تفکّرى همانند «مادّیها» دارند که مسأله شفاعت را عامل تخدیر و خاموش ساختن تلاش و کوشش تصوّر مى کنند که پاسخ آنها به طور مشروح گذشت.
دسته اى دیگر بعضى از افراطیّون مذهبى مانند «وهّابیها» و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را یک نوع شرک و انحراف از آیین توحید مى پندارند و با این که طرح اشکال آنها و پاسخ آن خارج از موضوع بحث «انگیزه گرایش به مذهب» است، براى تکمیل این بحث در این جا به آن اشاره مى کنیم:
نخست توجّه به این موضوع لازم است که وهّابیها که در دو قرن اخیر به رهبرى «محمّد بن عبد الوهّاب بن سلیمان» سرزمین حجاز را تحت نفوذ افکار خود قرار داده اند، در معتقدات تند و حادّ خود که بیشتر در زمینه توحید است، تنها با شیعه مخالفت ندارند بلکه با غالب مسلمانان اهل سنّت نیز به شدّت مخالفند.
«محمّد بن عبد الوهّاب» که افکار خود را از ابن تیمیّه(1) گرفته است، در حقیقت مجرى افکار و معتقدات ابن تیمیّه (نظریّه پرداز وهّابیّه) بود.
محمّد بن عبد الوهّاب در خلال سالهاى 1160 تا 1206 ـ که سال وفات او بود ـ با همکارى زمامدارانِ محلّى و برانگیختن آتش تعصّبهاى خشن در میان اقوامِ بیابانگرد و بدوىِ حجاز، توانست به نام دفاع از توحید و مبارزه با شرک، مخالفان خود را عقب بزند و بر دستگاه حکومت و رهبرى سیاسى به طور مستقیم و غیر مستقیم تسلّط یابد و در این راه خونهاى زیادى از مسلمانان حجاز و غیر حجاز ریخته شد.
کشمکشهاى پیروان محمّد بن عبد الوهّاب محدود به محیط حجاز نبود، بلکه در سال 1216 ـ درست ده سال پس از مرگ محمد بن عبد الوهّاب ـ پیروان او از طریق بیابانهاى حجاز با یک حمله غافلگیرانه به کربلا ریختند و با استفاده از تعطیل بودن شهر به مناسبت روز عید غدیر و مسافرت بسیارى از اهالى به نجف براى مراسم غدیر، پس از شکافتن دیوار شهر به داخل شهر رخنه کرده و به تخریب حرم امام حسین(علیه السلام)و سایر اماکن مقدّس شیعه در کربلا پرداختند و در ضمن تمام درهاى گران قیمت و تابلوها و هدایاى نفیس و وسایل تزیینى را با خود بردند; حدود پنجاه نفر در نزدیکى ضریح و پانصد نفر در صحن و تعداد زیادى را در خود شهر کشتند که بعضى عدد مقتولین را بالغ بر پنج هزار نفر دانسته اند. در این ماجرا، خانه هاى فراوانى غارت شد و حتّى پیرمردان، کودکان و زنان نیز از این تعرّض، مصون نماندند.
در سال 1344 فقهاى مدینه که در دستگاه حکومت نفوذ داشتند فتوا به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز دادند و در روز هشتم شوّال این حکم تنفیذ گردید و همه قبور را یکى پس از دیگرى به جز قبر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)ویران کردند که آن هم به خاطر ترس از خشم عمومى مسلمین، مستثنى شد.
خلاصه پیروان این مکتب همانند خود محمّد بن عبد الوهّاب افرادى خشن، غیر قابل انعطاف، و به اصطلاح عوام، یک دنده، قشرى و متعصّب اند و بیش از آن چه روى منطق تکیه مى کنند، شدّت عمل و خشونت به خرج مى دهند و دانسته یا نادانسته مسائل اسلامى را در مبارزه کردن با چند مسأله همانند موضوع شفاعت و زیارت قبور و توسلّ خلاصه کرده و در عمل، مردم را از مباحث مهمّ اجتماعى اسلام به خصوص آن چه مربوط به عدالت اجتماعى و محو آثار استعمار و مبارزه منطقى با غلبه روح مادّیگرى و مکتبهاىِ الحادى است، دور نگه داشته اند و به همین دلیل در محیط فکرى آنها هیچ گونه سخنى از این مسائل مطرح نیست و در حال بى خبرىِ وحشتناک، نسبت به مسائل روز به سر مى برند.
در هر صورت آنها در مورد مسأله شفاعت چنین مى گویند: هیچ کس حق ندارد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)شفاعت بطلبد و به طور مثال بگوید: «یا محمد اشفع لى عند اللّه»، زیرا خداوند مى گوید:
«(وَ أَنَّ المَساجِدَ لِلَّهِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً); و این که مساجد از آن خداست پس هیچ کس را با خدا نخوانید».(2)
در رساله «کشف الشبهات»، نوشته محمّد بن عبد الوهّاب چنین مى خوانیم:
«اگر کسى بگوید ما مى دانیم خدا به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مقام شفاعت بخشیده و به اذن و فرمان او مى تواند شفاعت کند و چه مانعى دارد ما آن چه را که خدا به او بخشیده از او تقاضا کنیم؟ در پاسخ مى گوییم: درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولى با این حال نهى کرده است که از او شفاعت بطلبیم! و گفته است: (فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً)، علاوه بر این مقام شفاعت، منحصر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست، فرشتگان و دوستان خدا نیز این مقام را دارند، آیا مى توانیم از آنها نیز درخواست شفاعت کنیم؟ اگر کسى چنین بگوید، پرستش و عبادت بندگان صالح خدا را کرده است»!(3)
و نیز نامبرده در رساله «اربع قواعد» سخنى دارد که خلاصه اش این است:
رهایى از شرک تنها به شناسایى چهار قاعده ممکن است:
1ـ کفّارى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)با آنها نبرد کرد به این اقرار داشتند: خداوند خالق، رازق و تدبیر کننده جهان هستى است:
«(قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَآءِ وَ الاَْرْضِ... وَ مَنْ یُدَبِّرُ الاَْمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ); بگو چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى دهد... و چه کسى امور (جهان) را تدبیر مى کند به زودى (در پاسخ) مى گویند: خدا».(4)
ولى این اقرار و اعتراف، هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.
2ـ آنها مى گفتند: توجّه ما به بتها و عبادت ما از آنها، تنها به خاطر طلب قرب و شفاعت مى باشد:
«(وَیَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعائُنَا عِنْدَ اللَّهِ); و مى گویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند».(5)
3ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله)تمام کسانى را که غیر خدا را عبادت مى کردند، محکوم ساخت، اعمّ از این که عبادت فرشتگان، انبیا و صالحین مى کردند یا آنها که اشجار، احجار، خورشید و ماه را مى پرستیدند; و هیچ گونه تفاوتى در میان آنها قائل نشد.
4ـ مشرکان زمان ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیّت بدترند، زیرا آنها به هنگام آرامش، بتها را عبادت مى کردند، و در شدّت و سختى به مقتضاى آیه:
«(فَإِذَا رَکِبُواْ فِى الْفُلْکِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ...); هنگامى که سوار بر کشتى شوند خدا را با اخلاص مى خوانند و غیر او را فراموش مى کنند».(6)
خدا را مى خواندند، ولى مشرکان زمان ما در آرامش و سختى متوسّل به غیر خدا مى شوند!(7)
عجیب این که آنها در نسبت شرک دادن به سایر مسلمانان و کسانى که با عقاید آنان هماهنگى ندارند، اعمّ از سنّى و شیعه، به اندازه اى جرى و جسور هستند که خون و مال مسلمانان دیگر را مباح و حلال مى شمرند و قتل آنها را بدون چون و چرا مجاز مى دانند، همان طور که در تاریخ وهابیّت بارها در عمل نیز این مطلب را نشان داده اند.
«شیخ «سلیمان بن لحمان» در کتاب «الهدیة السنیة» چنین مى گوید: کتاب و سنّت گواهى مى دهند بر این که هر کس فرشتگان و انبیا یا ابن عباس و ابوطالب و امثال آنان را به خاطر این که مقرّب درگاه الهى هستند واسطه میان خود و خدا قرار دهد تا در پیشگاه خدا براى او شفاعت کنند، همان طور که در نزد سلاطین شفاعت مى کنند، چنین کسانى کافر و مشرک اند و خون و مال آنها مباح است، اگر چه «أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّه وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» بگویند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند!».(8)
خشونت و یکدندگى و لجاجتى که از این گفتار مى بارد برهیچ کس مخفى نیست.
* * *
1. احمد بن عبدالحلیم دمشقى متوفّاى 728 که تقریباً چهار قرن قبل از او مى زیسته.
2. سوره جن، آیه 18.
3. کشف الشبهات بنا به نقل «البراهین الجلیّة»، ص 17.
4. سوره یونس، آیه 31.
5. سوره یونس، آیه 18.
6. سوره عنکبوت، آیه 65.
7. رساله «اربع قواعد»، ص 24 ـ 27، بنا به نقل «کشف الارتیاب»، ص 163.
8. الهدیة السنیة، ص 66، بنا به نقل البراهین الجلیة، ص 83.