جمع بندى مباحث نخستین انگیزه گرایش به مذهب
از مجموع بحثهاى گذشته نتیجه مى گیریم که بر خلاف آن چه در گفتگوهاى حساب نشده بعضى از جامعه شناسان و طرفداران مکتب «ماتریالیسمِ دیالکتیک» مطرح است، مذهب در شکل نهاییش به شرط این که آلوده به خرافه اى نشود یک عامل جنبش، جهش و حرکت است، و تمام مدارکى که براى تخدیرى بودن چنین مذهبى ارائه داده اند و یا ممکن است ارائه بدهند، فاقد ارزش مى باشد، بلکه در اغلب موارد مفاهیم سازنده و حرکت آفرین، معکوس جلوه داده شده است.
این را نیز مى دانیم که این دسته از جامعه شناسان به طور معمول در مسائل مذهبى تخصّص نداشته و در غالب موارد معلومات مذهبى آنها محدود به مسموعات عمومى یا مشاهده پاره اى از ظواهر مذهبى، در میان بعضى از طرفداران مذاهب بوده است، و تصدیق مى کنید اگر نتیجه این مقدار مطالعه، درست از کار در نیاید چندان جاى تعجّب نخواهد بود.
ما هرگز انکار نکرده و نخواهیم کرد که مذاهبى وجود دارد که به وسیله عاملان استعمار به وجود آمده و ردّ پاى استعمار در اصول و فروع آنها قابل مشاهده است، بودن تعلیمات تخدیرکننده در چنین مذاهبى طبیعى است، در حالى که سخن ما درباره مذاهبى است که عقل و منطق پشتیبان آنها است.
در پایان این بحث لازم است به قسمتى از آثار مثبت و سازنده چنین مذاهبى اشاره شود، تا روشن گردد که اثر چنین مذهبى در جنبش و جهش اجتماعات یک ادّعا نیست.
1ـ مذهب عاملى براى حرکت علمى
جهان بینى مذهبى به پیروان خود تعلیم مى دهد که عالم هستى آن چنان نظام حساب شده اى دارد که اگر پَرِ کاهى از آن کم یا بر آن افزوده شود، کمبود و نقص در آن آشکار خواهد شد، در حقیقت چیزى در آن یافت نمى شود که از قانون عمومى نظام احسن، بر کنار باشد و تصادفهاى حساب نشده و موجودات فاقد نظام، در مجموعه جهان جایى ندارند، زیرا این تعلیمات مى گوید: آفریدگار جهان داراى علم و قدرت بى انتهایى است و آفرینش جهان از آن سرچشمه گرفته و سیراب شده است.
کسى که داراى چنین جهان بینى است خود را ملزم مى بیند که در هر موجودى از این جهان به عنوان محصول یک علم و قدرت بزرگ بیندیشد و در ذرّات کائنات دقّت کند، براى یافتن اسرار موجودات تلاش نماید و به هیچ حدّ و مرزى در این زمینه قانع نشود، چرا که علم ما هر چه باشد محدود، و این نظام، نتیجه علم نامحدودى است و به این ترتیب شعله عشق به علم و دانش را تا مرحله بى نهایت در وجود او زنده نگاه مى دارد; در حالى که یک ماتریالیست براى خود الزامى نمى بیند که همه حوادث جهان را حساب شده و اسرارآمیز و داراى نظام بداند، زیرا همه چیز را مولود مبدئى مى داند که فاقد علم و دانش است. «انیشتین» یکى از معروفترین دانشمندان معاصر مى گوید:
«در میان مغزهاى متفکّر جهان کسى را نمى توان پیدا کرد، که بالمآل داراى یک ایمان مذهبى نباشد، ایمانى به یک نظام متقن که از عقل کلّى سرچشمه گرفته و همین ایمان است که در تلاشهاى خستگى ناپذیر علمى، به آنان توان مى دهد و الزام مى کند که همواره براى کشف قوانین و روابط منظّم پدیده هاى جهان بیندیشند».(1)
تأثیر این جهان بینى در جنبش هاى علمى، قابل انکار نیست همان طور که نمى توان انکار کرد مذاهب خرافى و استعمارى درست در نقطه مقابل این هدف گام برمى دارد.
2ـ مذهب عاملى براى تغذیه عواطف انسانى
افزایش آمار جنایات همگام با غلبه روح مادّى گرى و قساوتهایى که از انسانهاى متمدّن عصر ما سر مى زند، انسانهایى که به خاطر حفظ منافع خویش از هیچ گونه جنایتى باک ندارند و حتّى مى بینیم طبقه فاضله و افراد متفکّر جهان متمدّن نیز در مسیر زشت ترین اعمال خشونت آمیزِ قدرتهاى بزرگ جهان گام بر مى دارند; این ها روشنگر وضع دردناکى است که از تحلیل رفتن عواطف انسانى، دامن گیر اجتماعات انسانى شده است.
ما در دستورات مذهبى حتّى در زمینه جنگها مطالبى مى بینیم که هیچ یک از آنها در جهان امروز که پیوندهایش شکل مادّى به خود گرفته رعایت نمى شود. در مادّى گرى عاطفه انسانى، حمایت از مظلوم، ایثار، گذشت، فداکارى و مانند اینها مفهومى ندارد و آن چه در مسیر منافع مادّى افراد و ملّتها نیست محکوم به فنا است.
مذهب است که این ارزشها را زنده نگاه مى دارد و در برابر یک سلسله نتایج معنوى که براى آنها اهمّیّت زیادى قائل است، پیروان خود را به تحقّق بخشیدن به این مسائل انسانى دعوت مى کند.
یک فرد مادّى دلیلى نمى بیند که به عنوان مثال از حقوق کلانى که در یک کارخانه بمب سازى به او مى دهند، صرف نظر کرده و به خاطر رعایت اصول انسانى با حقوق کمترى در یک کارخانه داروسازى کار کند; ولى این گذشت براى یک فرد مذهبى کاملا قابل توجیه است. به گفته بعضى از دانشمندان اگر خدا از جهان انسانیّت برداشته شود، توحّش و بربریّتى بر آن سایه مى افکند که حتّى تصوّر آن وحشتناک است. علایم و نشانه هاى این توحّش را هم اکنون با چشم خودمان مى توانیم مشاهده کنیم.
3ـ مذهب یک عامل ثبات در برابر شداید
هیچ گاه زندگى بشر خالى از مشکلات و سختیها نبوده و در واقع زندگى، چیزى جز درگیرى و پیکار با مسائل گوناگون نیست. بدون شک در این درگیریها علاوه بر نیروهاى جسمى، نیاز به پشتوانه روانى است که با تکیه بر آن انسان بتواند تمام قدرتهاى خود را بر ضدّ مشکلات بسیج کند و با شکست و ناکامى در یک یا چند مورد از صحنه مبارزه با مشکلات کنار نرود.
مذهب با توجّه به «اعتقاد به قدرت بى پایان خدا» مى تواند بهترین تکیه گاه معنوى و روانى براى انسان در برابر حوادث سخت زندگى باشد، و به او امید و توان بخشد و یأس، دودلى، تحیّر و سرگردانى را از او دور سازد.
4ـ مذهب عاملى براى احیاى روح وظیفه شناسى
کنترلهایى که براى انجام وظیفه در قوانین جهان مادّى پیش بینى شده و بازرسى هایى که براى نظارت بر اجراى قوانین صورت مى گیرد محدودتر و ضعیف تر از آن است که بتواند همه افراد را در هر شرایطى وادار به انجام وظیفه کند.
زیرا مى دانیم، اولا; نمى توان انتظار داشت که براى هر فرد، ناظر و مراقبى تعیین کرد، و ثانیاً; به فرض که چنین چیزى عملى باشد، امکان دارد مراقبین از وظایف خویش منحرف شوند و یا با افراد خلافکار و مجرم و سوء استفاده کننده همکارى کنند، و با توجّه به این همکارى، آنها با آسودگى خیال به اعمال خلاف خود ادامه دهند.
براى ایجاد یک سیستم کنترل و بازرسى همگانى و دائمى چاره اى جز این نیست که از عقاید درونى افراد و احیاى ارزشهاى اخلاقى و وجدان، استمداد شود و با برانگیختن آنها، افراد به طور خودکار و از درون کنترل شوند.
تعلیمات مذهبى به خاطر زنده کردن اعتقاد به یک مراقبت دائمى از طرف خدا و اعتقاد به دادگاهى ماوراى همه دادگاههاى انسانى، مى تواند نقش اساسى را در این زمینه ایفا کند و افراد را به طور خودکار به انجام وظیفه وا دارد.
آیا با توجّه به این آثار مثبت و حرکت آفرین، باز مى توان استعمارى بودن را به یک مذهب اصیل و منطقى نسبت داد؟!!.
* * *
1. عصاره سخنى که در کتاب «جهانى که من مى بینم» آمده است.